خانه

شادی جاییست که همه آرامند...

  • در جست و جوی آرامش:
    حتماً تجربه کرده اید که وقتی یک حادثه طبیعی مثل سیل  یا زلزله اتفاق می افتد و باعث می شود عده ای کشته شوند یا خانه هایشان را از دست بدهند یا افراد خانواده ها از هم جدا شوند در تمام آن سرزمین یا در تمام کشورهای دینامیک حس عمومی نسبت به این حادثه و آسیب دیدگانش ایجاد می شود احساس اندوه ، هم دردی و نوع دوستی در این وقت ها تنها چیزی که حس های تلخ را از آدم ها جدا می کند کمک کردن به آسیب دیدگان آن حادثه است در چنین وقت هایی فقط آنهایی آرامش واقعی دارند که به سهم خودشان برای کمک به مردم در رنج کاری انجام داده اند. اگر خوب نگاه کنیم ((بلا)) فقط سیل و زلزله و آتش سوزی نیست هر گوشه این دنیا ، پر است از آدم های بی خانمان ، عزیز از دست داده، تنها و  گرسنه...
    اینها تصاویری است که همه ما هر روز می بینیم گاهی اندوهمان به خاطر دیدن همین هاست و نمی دانیم ناخوآگاهمان آرام نمی گیرد ، مگر به سهم خودمان به آنها که به کمک ما احتیاج دارند کمک کنیم تا به آن آرامش واقعی (که زمینه ساز شادی است)برسیم.

    برای دیگران کاری کنیم:
    از صبح که از خواب بیدار می شوی برنامه مشخصی داری؟ دوش گرفتن، صبحانه خوردن، لباس پوشیدن، سرکار رفتن، بچه ها را به مدرسه رساندن، بعد از ظهر از سرکار برگشتن، سینما رفتن، مهمانی دادن و ...
    در تمام اینها((تو)) هستی دنیایمان را قدر خودمان کوچک کرده ایم و هیچ کاری نمی کنیم مگر بر محور((من)) هر قدر کارهایی که انجام می دهیم از دایره((من)) بیرون تر رود دنیایمان بزرگ تر می شود مادامی که در دایره((من)) هستیم، بزرگ ترین مشکلات، مشکلات ماست و عمیق ترین شادی ها، شادی های ما، اما اگر از این دایره بیرون برویم و دیگران را ملاقات کنیم مشکلاتمان ناچیز می شوند و به شادی هایمان، شادی های دیگران هم اضافه می شود گاهی اوقات باید زندگی یمان را صرف دیگران کنیم، از ((من)) فاصله بگیریم تا دنیایمان بزرگ و بزرگ تر شود تا اندوه و پوچی دست از سرمان بر دارد میتوانیم چیزی را در زندگی صرف این((دیگران)) کنیم ارزشمند ترین چیزی را که به ارزان ترین شکل صفش می کنیم((وقت))
    دلم، برای دلی دلتنگ می شود گاهی دلمان برای خودمان تنگ می شود هر انسانی به فرهنگ، آداب و تربیت خاصی خو گرفته که از آن برآمده است تو همان چیزی هستی که خانواده ات به تو داده دوری از خانواده، مثل دوری از خود است، دوری از هویتی که متعلق به ماست و اجزایش ما را ساخته، بسیاری از نوجوان ها و جوان ها به این می رسند که به معاشرت با فامیل علاقه ای ندارند! فامیلشان آن طوری که آنها می پسندند، نیستند و پر هستند از چهارچوب های سخت غیر قابل انعطاف که وقتی در جمعشان هستند باید خود را با آنها هماهنگ کنند! در عوض جمع های دوستانه آنها را همانطور می پسندند که هستند، اما دور شدن از خانواده ها شبیه دور شدن از وطن است خانواده و خویشاوندان، وطن آدمها هستند و تقریباً بعید است شخصی با دور شدن از وطنش دچار غم های آشکاری نشود.

    به سراغ من اگر می آیید ...
    مکان های مختلف، انرژی های مختلف دارند تردیدی نیست که انرژی ها و حس های جاری در خیابان های شلوغ و پر ترافیک شهر، پاساژها و رستوران ها و کافه ها با مکان هایی مثل زیارتگاه ها، گورستانها و گلزار شهدا متفاوتند. دسته دومی که نام بردیم پر است از ذکر و دعا و توکل و توسل پر است از تلاوت آیات قرآن پر است از سلام و برکت در قدیم مرسوم بود آدم ها به زیارت می رفتند تا اصطلاحا((سبک شوند))یا شب های جمعه ((زیارت اهل قبور))شان ترک نمی شود یکی از ویژگی های این مکان ها شاید این است که فرصت گریستن بی بهانه را به آدم ها می دهد دعا کردن ،زیارت شهدا یا فاتحه خواندن بر سر مزار عزیز از دست رفته ای، این مجال را می دهد اشک بریزی و کسی هم از تو نپرسد چرا؟!؟ با این گریستن انرژی های منفی را از دست می دهیم و شاد می شویم حضور انسان در این دست مکان ها او را به یاد داشته ها و نعمت هایش هم می اندازد و بابت آنها از خداوند سپاسگزاری می کند شکرگزاری، یکی از کلید های شادی است نه فقط شکر گزاری از خداوند که تشکر و کمک کردن به هر کس که می دانی، دینی بر گردنت دارد مثل پدر و مادر، معلم پدر بزرگ و مادر بزرگ و...

    منبع: مجله ی ایده ال

       0

نظرات کاربران
شما میتوانید بعد از ورود برای این مقاله نظر ثبت نمایید.
  • درج نظر
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان