یك نفر كارت عروسیاش را داخل بطری میگذارد و دیگری كلیپ تصویری میسازد و DVD آن را بهعنوان كارت دعوت به دست مهمانان میدهد. اما نوشتههای داخل همه این كارتها مشابه یکدیگر است، در این مطلب سراغ تعدادی از ستارگان متاهل سینما و تلویزیون رفتیم و از آنها پرسیدیم چه چیزی روی كارت عروسیشان نوشتهاند، در این میان بعضیها هم بودند كه اصلا عروسی نگرفته بودند، بعضیها هم ترجیح داده بودند مهمانانشان را شفاهی دعوت كنند و از كارت استفاده نكرده بودند.
بهاره رهنما:
کارت عروسی ما پروانههای رنگارنگ بود، شعر روی آن را هم خودم گفته بودم: «با بهار پیمان میبندیم به نام عشق برای همیشه»
حمیرا ریاضی:
کارت عروسی من بسیار ساده بود و روی آن نوشته بودیم: «کاروانی آمد... بارش لبخند...» شعری از سهراب سپهری است.
امیر جعفری:
من و همسرم 8سال نامزد بودیم، دلیلی نداشت بعد از این مدت عروسی بگیریم، کت و شلوار دامادی نپوشیدم و نه ریما لباس عروسی.
فرناز رهنما:
كارت عروسی ما یك كارت ساده به شكل قاب بود كه سادگی را دوست داشتم، روی آن هم نوشتیم: حضور شما موجب خوشحالی ماست.
پژمان بازغی:
کارت نداشتیم، فکر کردیم ممکن است در چاپخانه آدرس لو بره و به این ترتیب آسایشمان از بین بره، واسه همین بیخیال کارت شدیم.
رضا داوودنژاد:
کارت عروسی ما خیلی متفاوت و خاص بود، روی کارت ما هیچ چیز نوشته نشده بود جز اسمهایمان، رضا داوودنژاد و غزل بدیعی بهاضافه تاریخ عروسی؛ همین و تمام، کارتمان هم شکل یک پازل بود، روز عروسی تیمی بسیج شدند و با همه مهمانها تماس گرفتند و آدرس محل عروسی را به آنها گفتند.
نیوشا ضیغمی:
ما کارت عروسی نداشتیم، بهخاطر اینکه مراسم عروسیمان بسیار کوچک و خانوادگی بود، بنابراین ترجیح دادیم مهمانان عروسی کوچکمان را تلفنی و شفاهی دعوت کنیم و کار به کارت و این چیزها نکشید.
مریم امیرجلالی:
من 29 بهمن سال 49 روز عید غدیر ازدواج كردم، آن زمان عروسیها خیلی ساده بود، مثل الان نبود كه هزار تا چشم و هم چشمی و تجملات باشد من سفره عقدم را خودم چیدم، سفره عقد خودم كه سهل است حتی سفره عقد دخترم را هم كه سالها بعد بود (سال 73) خودم چیدم، كارت عروسی هم نداشتم، همه مهمانها را حضوری یا تلفنی دعوت كردیم، عروسی ساده و كوچكی بود، اصلا كارت عروسی هم مثل الان از واجبات عروسی نبود.
كمند امیرسلیمانی:
عروسی ما كارت نداشت،كلاً چندتا از رسومات مرسوم عروسی بود كه من به آنها اعتقاد و علاقهای نداشتم، یكی هم همین كارت عروسی بود، یكی دیگر هم تزئین و گل زدن ماشین عروس بود كه از هر دو پرهیز كردم، من به اینها و چندتا چیز دیگر اعتقادی نداشتم و استفاده هم نكردم، ما مهمانان عروسیمان را تلفنی یا حضوری دعوت كردیم.
ویشكا آسایش:
من عروسی نگرفتم كه كارت عروسی داشته باشم، آن زمان با مراسم عروسی و همه این تجملات بیمورد آن مثل كارت و ... مخالف بودم، البته الان هم هنوز با بریز و بپاش بیمورد و تجملات مخالف هستم، من فقط عروسیهای ساده و صمیمانه را دوست دارم.
مائده طهماسبی:
ما جزو آن افرادی هستیم كه نه عروسی گرفتیم و نه كارت عروسی داشتیم، آن زمان كه ما ازدواج كردیم جوانها خیلی آرمانگرا بودند، ما هم جزو آن نسل آرمانگرایی بودیم كه سعی میكردیم همه چیز زندگیمان در نهایت سادگی باشد و اصلا چیزهایی مثل عروسی را تجملات میدانستیم كه باید از آنها پرهیز كرد، اما جالب است نسل بعد از ما هر روز بیشتر از روز قبل درگیر همین تجملات شدند.
شبنم قلیخانی:
من از بچگی مثل خیلی از دختربچهها عاشق مراسم عروسی بودم، البته عروسی خودم خیلی ساده و به دور از تجملات بود، كارت عروسیمان را همسرم طراحی كرد و روی آن شعری از فریدون مشیری را نوشتیم: تنها نگاه بود و تبسم میان ما تنها نگاه بود و تبسم، گاهی كه سینههایمان چون كوره میگداخت دست تو بود و دست من، این دوستان پاك كه از شوق سر به دامن هم میگذاشتند وزین پل بزرگ پیوند دستها دلهای ما هم به خلوت هم راه داشتند و البته در پایان نوشتیم:خواهشمندیم از آوردن هرگونه دوربین خودداری كنید.
شیلا خداداد:
ما روی کارت عروسی مان جمله خیلی سادهای نوشته بودیم، کارت با «در پرتو مهر یزدان پاک» شروع میشد و در ادامه بود: در انتظاریم با گل وجود خود، محفل آرای سرور ما باشید... شیلا و فرزین، من این متن را از بین چند متنی که دیده بودم انتخاب کردم.
رزیتا غفاری:
ما روی کارتمان نوشته بودیم: دستهای منتظرمان سرانجام با عشقی به پاكی آب و با ایمانی به تزاید خاك خوشبختی را میسازد، عزم آن داریم كه در خانه كوچكمان نگهش داریم.
زیبا بروفه:
كارت ما یك نقاشی كارتونی بود كه خودمان كشیده بودیم، متاسفانه جمله روی آن را یادم نیست، بههرحال نزدیك 17 سال از ازدواج ما گذشته است، اما خودمان خیلی كارتمان را دوست داشتیم؛ فكر میكنم مهمانان هم خوششان آمد.
شقایق دهقان:
ما کارت عروسی داشتیم اما هیچ چیز خاص و ویژهای روی آن ننوشتیم، همان جملات مرسوم و عادی که تشریف بیاورید و ما را خوشحال کنید، شاید باورتان نشود اما نه تنها یادم نمیآید روی کارتمان چه نوشته بودیم، حتی یادم نمیآید عروسیمان چه روزی بود! میدانم شهریور بود اما یادم نیست چندم شهریور بود، برای اینکه این چیزها از همان اول اصلا برای من و محراب اهمیت نداشت.
سپند امیرسلیمانی:
كارت عروسی ما آن چیزی كه به معنای متعارفش در ذهنتان میآید، نبود ما یك كارت ویژه و متفاوت طراحی كردیم كارت ما یك تخته شاستی مستطیلی شكل بود كه دوتا عكس روی آن چسبانده بودیم، عكسهای دو نفرهای از من و همسرم، هر دو عكس هم فانتزی و شیطنتآمیز بودند، عكس بالایی كه تاریخ قبل از ازدواجمان را داشت همسرم آرام نشسته بود و من شاد و خندان، شیطنت میكردم، عكس پایینی كه تاریخ بعد از ازدواجمان خورده بود من آرام و مظلوم نشسته بودم و همسرم خندان و شاد، شیطنت میكرد، در كنار این عكسها 5 بیت شعر هم بود كه مضمون آن این بود كه در مراسم ما شركت كنید اما برای هر نفر از مهمانان یك بیت شعر ویژه آن مهمان هم گفته بودیم، یعنی همه ابیات جز بیت چهارم كه برای هر نفر متفاوت و مناسب با آن آدم بود، مثل هم بودند، من یك شب تا صبح بیدار نشستم و این شعرها را مخصوص هر نفر نوشتم، برای پیرها مناسب سن و احترامشان و برای جوانها هم مناسب حال و هوای جوانی شعر گفتیم، بیت آخر هم این بود كه: چند ساعت بیا پیش ما بشین/ جون مادرت بیخیال دوربین