اس ام اس های مشکوک شوهر ومادرشوهر

 اگه شوهر و مادر شوهرتون به هم مرتب اس بدن و بعدش شوهرت پاکشون کنه شما چیکار میکنید؟

برو بازار برای مادر شوهرت کادو بخر فکر کن یه داروی تلخی و باید بخوری تا زندگیت درست بشه
اینطوری شوهرت توی خلوت خودش کار های تو رو با مادرش مقایسه میکنه شاید چند روز اول تنیجه نگیری اما اگه بعد از دو یا سه هفته نتیجه نگرفتی بیا هر چی دلت خواست به من بگو

هر وقت شوهرتو مادرش میرن توی اتاق با هم حرف بزنن اصلا به روی خودت نیار میدونم خیلی سخته اما یه چند وقتی تحمل کن
شوهرتو لوس کن
به خودت وابسته اش کن
اون تو رو چطوری دوست داره میشه برام بگی ؟ توقع هاش رو میشه بگی؟

عزیزم این کارها رو کردم اما وابستگیش بیش از چیزی که من فکر میکردم و با اینکه خواهرهاش اصلا بهش اهمیت نمیدن و آدم حسابش نمیکنن باز هم اون هارو به من ترجیح میده و به بهم میگه تو خاک پای اون ها هم نمیشی در صورتیکه من تو خیلی موارد از اونها بالاترم.

شوهر من هروقت که به نفعش باشه منو دوست داره و هر وقت ببینه پای مادر و خاهراش وسطه اونارو انتخاب میکنه و به من میگه از خونه برو بیرون.توقعاتش هم اینه که من یه خدمتکار برای اون ها باشم

واقعا تنها چیزی که میتونم با این توضیحاتت بگم اینه که فقط خدا بهت صبر بده!!!!!! من جات الان اعصابم خراب شده بخدا

عزیز دلم تو اولین کسی نیستی که آرزوی صبر برام داری اینها فقط ماجراهاییه که پای بقیه در میونه نمیدونی از خودش چی میکشم

عزیزم ببخش که اینو میگم؛پس با این تفاسیر چرا جدا نمیشی که راحت بشی؟آیا علاقه ای هم بش داری؟با عشق ازدواج کردی؟

والا نمیدونم چی باید بگم

بچه داری؟

اگه بچه داری که هیچ

اما اگه بچه نداری
ولش کن و برو
پدرشو در بیار مهرت رو بگذاز اجرا تا هم حال خودش بیاد سر جاش و هم حال اون مامانش

خدامرگم

خوبه بری مشاور بشی

مگه به همین سادگیه

همه تو زندگیشون مشکل دارن یکی بیشتر یکی کمتر هر کی ام که میگه مشکل نداره مطمین باش چون جفتشون انرمالن هیچی نمیفهمن باهمم کنار میان

مشاوره های قبل منو برو بخون میگه جواب نمیده

برای این جور مردها باید ریگی رو استخدام کرد تا سرشون رو بگذاره روی سینه شون

زن قبل از اینکه یه زن باشه یا یه مادر یه آدمه باید به خودش احترام بگذاره
البته من میگم وقتی که آدم مادر شد باید خیلی وقت ها از خودش بگذره
اما وقتی که بچه نداری لازم نیست که بسوزی و بسازی

آخه اینجوری که خود خانم پرستش میگه؛هیچ کدوم از راه حل هایی که همه گفتیم چارش نمیشه!پس فقظ همون 1 راهه برای رهایی...که انشالله خدا کمک کنه و اینجور نشه!

منم با حرف اسمان ابی موافقم.........به پای اینجور مردا هرچقدر بشینی بدتر میزنن توسرت...
البته صاحب تاپیک ببخشه.

پرستش جان اول که تاپیک رو زدی من برات نوشتم اهمیت نده و پیشنهاد دادم که بری پیش یه مشاور اما با توضیحاتی که بعد از اون شما نوشتی متوجه شدم که شما مشکلتون خیلی عمیق شده

ببین عزیزم من شمارو نمیشناسم پس با شما هم دشمنی ندارم . پس امیدوارم بخاطر چیز هایی که برات مینویسم از من نرنجی

دوستان محبت کردن و هر چیزی که با وضعیت شما بنظرشون درست تر بوده رو نوشتن

اما من نظر دیگه ای دارم

اشکال از خود شماست پرستش جان . این رفتاری که همسرت باهات میکنه نتیجه رفتار های خودته عزیزم
نگو نه . نگو از اول بد بوده. نگو همسرم در جواب خوبی به من بدی میکنه

چون این اصلا امکان نداره . میدونی چرا؟؟؟

نازنینم به خودت بیا .با خودت صادق باش .لازم نیست بعدا بیای اینجا بگی که گنهکار هستی یا نیستی . وقتی که خودت رو بیشتر شناختی و به رفتار هات بیشتر دقت کردی

میدونی چرا اینقدر مطمئن هستم؟؟

(چون چند سال پیش من با خانومی دوست شدم که همسر ایشون هم یجورایی شبیه همسر شما بود و مطمئنا خیلی بدتر از همسر شما بود
من با اون خانوم دوست شدم .کلی برام دردو دل کرد گفت که همسرش به محض ورود به خونه بهش فحاشی میکنه تا شب که بخواد بخوابه . گفت که همسرش کتکش میزنه. همسرش جلوی فامیل اگه این خانوم رو حرفش حرف میزده میزده تو دهنش . میگفت جلوی همه خردش کرده .بهش خرجی نمیده و مدام مادر شوهر و خواهر شوهر هاش همسرش رو پر میکنن و یک بار همسرش نفت ریخته روش تا بکشتش و خیلی کاراها و رفتار بد و زشت دیگه همسرش داشت )

من بهش گفتم مقصر خودتی اما زیر بار نمیرفت . و همیشه میگفت اگه همسر تو خوبه تو شانس داری !!!!!
اما وقتی من براش روشن کردم چرا مقصر خودشه اروم اروم متوجه اشتباهاتش شد و شکر خدا همون همسر الان جزو بهترین مردهاست و خیلی با هم خوشبخت هستن


حالا الان به شما میگم پرستش جان .

1) با خودت صادق باش : چجوری با همسرت حرف میزنی؟؟ چجوری مشکلاتت رو باهاش درمیون میزاری؟؟ چجوری باهاش رفتار میکنی؟؟ چجوری ظرافت زنونه داری؟ چقدر سیاست داری؟ چقدر به خودت ایمان داری؟ چقدر خودت رو میشناسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

الان نگو نه من باهاش مهربونم اون با من بده !!!!

عزیزم تا حالا شده به همسرت بگی عزیزم خسته نباشی چی دوست داری برات درست کنم؟؟ الان چی میخوای برات بیارم قربونت برم؟؟؟؟ بعد همسرت در جواب بهت فحاشی کرده و خدایی نکرده کتکت زده؟؟

عزیزم محال ممکن هست که کسی جواب محبت رو با بدی بده
اره امکان داره جواب محبتت رو با بدی بده به شرط اونکه اینقدر رفتارهات غلط باشه که طرف یجورایی ازت خسته باشه

امروز من به عنوان یه دوست یا یه خواهر بزرگتر بهت میگم عزیز دلم ما به یه حیوون که زبون نمیفهمه محبت کنیم باهامون دوست میشه . بعد چطور یه انسان که هم عقل داره و هم شعور و زبون مارو هم میفهمه با ما دشمن میشه؟؟
جوابش واضحه بخاطر رفتار های غلط خودمون

از امروز تصمیم بگیر رفتار هاتو عوض کنی
همش با خودت فکر نکن بی نقص و بهترین رفتار رو داشتی ولی همسرت قدرت رو نمیدونه . بخدا اینجوری نیست
با خودت صادق باش . یه کاغذ بردار با یه خودکار برو یه جای خونه که راحتی بشین فکر کن به رفتار هات
بنویس رو کاغد . فکر کن وقتی همسرت عصبانی هست تو چطوری باهاش رفتار میکنی؟؟( بیادت بیار اون لحظه رو)
وقتی همسرت ازت انتقاد میکنه در جوابش بهش چی میگی؟؟
وقتی میره با مادرش تو اتاق وقتی شما اونجا حضور داری چه رفتاری میکنی بعد که میاد بیرون؟؟
تمام زندگیت رو مرور کن . ببین کجای کارت اشتباه بوده
عزیزم شما یه خانم فهمیده و باکمالات هستی چرا نقش یه قربانی رو بازی میکنی؟؟؟
چرا همیشه حق رو بخودت میدی؟؟
همیشه همسرت مقصره؟؟ همیشــــــــــــــــــــــــــــــــــه؟؟؟؟؟؟؟
یعنی شما هیچ ایرادی نداری؟ همه رفتار هات درسته؟؟ تمام برخود هات درسته؟؟؟

نه عزیزم اینجوری نیست بیا یکم واقع بین باشیم . انسانها بدون عیب نیستن

هرگز تو زندگیت دیگران رو دعوت به قضاوت یکطرفه نکن . چون انصاف نیست



امیدوارم از من ناراحت نشی عزیزم . قصدم این بود که به خودت بیای و با خودت صادق باشی

و ببخش که طولانی نوشتم

هورشید من هم نمیگم اصلا مقصر نیستم من قبلا خیلی بهش محبت کردم اما با بدی جوابمو میداد.الان هم کلا ازش دلسرد شدم و انقدر که به من سختی داده انقدر که تحقیرم کرده دیگه رو هیچ موضوعی دوست ندارم برم و درستش کنم چون تا حالا به حد کافی کوتاه اومدم و در قبالش هم خودم بودم که خورد شدم.شوهر من خیلی با سیاسته کارهایی میکنه که تا به حال ندیدم مردی اینطوری باشه.کتکم زده از خونه بیرونم کرده به خانوادم ناسزا میگه اما من انقدر جلو خانوادم تعریفشو کردم که اون ها جور دیگه راجبش فکر میکنن.اون هر روز بهم میگه یا از خونم برو بیرون یا خودم میرم خونه میگیرم جدا.ما حتی جدا از هم میخوابیم و دیگه احساسی بینمون نمونده