خواهر همسری اسم خودش و مامان و باباش رو تو یه سمینار NLP نوشته بود و از منم خواست که تو هم با ما بیا بریم ...خلاصه من و النا هم با اونا رفتیم
خداییش سمینار به این فیلمی نرفته بودیم
النا یه عروسک داره که اسمش رو به خاطر شخصیت یکی از کتاباش گذاشته :گلی تپلی
النا گلی تپلی رو هم با خودش آورده بود .
..تو ورودی سمینار با یه قیافه حق به جانب میگه : مامان خدا کنه اون تو هواش سرد نباشه بچه ام سردش بشه ...
من:
نه مامان هوا خوبه سردش نمیشه
گلی تپلی عروسک خیلی جالبیه وقتی دستش رو فشار بدی مثل نوزاد گریه میکنه ...عطسه و سکسکه میکنه و مثل نوزاد ها من من میکنه و حرفهای نامفهوم میزنه
تو سمینار دکتر بیچاره داشت حرف میزد یهو النا دست گلی تپلی رو فشار میداد و صداش در میومد .
.. النا با حس مادرانه ای بغلش میکرد و با صدای بلند میگفت: وای بچه ام ..گریه نکن
همه نگاهمون میکردن
خلاصه اینکه نه ما فهمیدیم دکتره چی گفت چون همش النا رو به نوبت رو پامون میذاشتیم که حرف نزنه ...
البته فکر کنم دکتره هم نفهمید چی میگه
خلاصه اینکه خیلی سمینار مفیدی بود ..کلی علممون زیاد شد