خانه
155K

النا: موهبت الهی (خاطرات و عکسهای النا)

  • ۲۳:۱۵   ۱۳۹۲/۴/۱۵
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    دخترم...عشــــــــــــــــــــقم ...زندگی ام

    میخام خاطراتت رو اینجا بنویسم تا هم خودم یادم نره و هم تو بدونی که چه وروجکی بودی و هستی
  • leftPublish
  • ۲۳:۵۰   ۱۳۹۲/۴/۱۵
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    از شش ماهگی به بعد آب دهن النا مثل سیل بود .....

    من:نمی دونم چرا آب دهنش میاد ؟؟
    همه: بچه داره دندون در میاره
    .
    .
    .
    چهار ماه بعد
    آب دهن النا همچنان آویزونه
    همه:بابا بچه داره دندون در میاره

    من: اگه عاج فیل بود فکر نکنم اینقدر آب دهنش میومد !!!!!!

    ده ماه و ده روزت بود که اولین دندونت در اومد
    همه:گفتیم داره دندون در میاره

  • ۲۳:۵۳   ۱۳۹۲/۴/۱۵
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    اواخر فروردین سال 90 رفتیم برج میلاد
    آقای مسئول اونجا گفت النا کوچیکترین بازدید کننده اونجا بوده
    آسانسور با سرعت 7 متر در ثانیه میرفت که تو گوش کوچولوات درد گرفتن و شروع کردی به گریه......

  • ۲۳:۵۵   ۱۳۹۲/۴/۱۵
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    اولین چیزی که دستت گرفتی دندونی ات بود ...پنج ثانیه نگهش داشتی و من 5 ساعت ذوق زده بودم....
    اینقدر ذوق کرده بودم که فوری زنگ زدم به موبایل بابا

    من:الو......الو.....قطع شد
    بابا: الو ......صدا نمیاد....الو ......دوباره زنگ بزن.......
    من: الوووووو....برو یه جا آنتن بده .....
    بابا: چی شده؟ النا خوبه؟ خودت خوبی؟؟؟؟
    من:آره..(.بعد 100 بار الو و برو اینور و اونور)...النا دندونی اش رو 5 ثانیه نگه داشت..الووووو
    بابا: دخترم مثل باباش زرنگه....خوب میذاشتی خونه اومدم میگفتی....
    منم بعدا فهمیدم بابا چی گفته!!!!!

    خداییش خیـــــــــــــــــــــــــــــلی بد گفت نه مامان ..باباس دیگه بقول خودت چکارش کنیم...
  • ۲۳:۵۶   ۱۳۹۲/۴/۱۵
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    من نمی دونم همه نی نی ها به قابلمه و سبد ارادت دارن یا فقط دخمل گل دخمل من اینطوریه
    تا ولت کنن تموم سبد هاو لگنهای زیر سینک رو میریزی بیرون ...منم فقط حرص میخورم و جمع میکنم تا دو دقیقه بعد ....البته این هنر رو از وقتی چهار دست و پا رفتن رو یاد گرفتی بلد بودی ...
  • ۲۳:۵۸   ۱۳۹۲/۴/۱۵
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
     اینم سند مامانی........

  • leftPublish
  • ۰۰:۰۱   ۱۳۹۲/۴/۱۶
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
     فـــــــــــــدات بشم که هر وقت هرکی میومد و میاد خونه ما تو کفشات جفت بوده و هست که باهاش بری
    عمه محیا اومده بود خونه ما و با من کار داشت ..طفلی میخواست طی یه عملیات انتحاری فرار کنه که تو فهمیدی و شروع کردی به گریه ..

    بابا هم بغلت کرد تا شاید کمی آروم بشی


    ویرایش شده توسط زیباکده در تاریخ ۵/۱۱/۱۳۹۲   ۱۲:۵۹
  • ۰۰:۰۷   ۱۳۹۲/۴/۱۶
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
     عـــــــــــــــاشق انعطاف بدنتم مادر ..مثل مامانتی

    یه روز ساعت دو بعد از ظهر بود و من داشتم خودم رو میکشتم که تو رو بخوابونم ..اما مگه خواب دور چشمات بود ..
    هر چی لالایی و شعر بلد بودم خوندم اما اثر نکرد که نکرد ..چشمات اینطوری بودن
     و البته منم اینطوری
    تو همچنان توی جات نشسته بودی که من دیــــــــــــــــــــگه عصبانی شدم و یه داد سرت زدم که بچه بگیر بخواب و تو هم فوری خوابیدی ...
    شانس آوردم دوربینم پیشم بود


  • ۰۰:۰۹   ۱۳۹۲/۴/۱۶
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    وقتی موهات به خاطر سبوره هات ریختن خیلی غصه خوردم
    وقتی یه نی نی مودار میدیدم کلی حسرت میخوردم که چرا اون موهای بلندت ریخت و همش برات گل سر میخریدم به امید روزی که بتونم به موهات بزنم
  • ۰۰:۱۲   ۱۳۹۲/۴/۱۶
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    این عکس مال وقتیه که حاجت روا شده بودم مادر

  • ۰۰:۱۴   ۱۳۹۲/۴/۱۶
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
     اینم یکی دیگه ........


  • leftPublish
  • ۰۰:۱۵   ۱۳۹۲/۴/۱۶
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    16 آذر هشتاد و نه
    خونه مامان بزرگ بودیم عمه محیا مثل همیشه دستت رو گرفته بود و دور اتاق میگردوندت
    خیلی خوب و محکم راه میرفتی .....دیوار رو قشنگ میگرفتی و بلند میشدی اما دستت رو ول نمی کردی البته فقط و فقط نوک انگشت من و بابا رو میگرفتی
    اون موقع عاااااااااااااشق آهنگ گل پری جون بودی ....همون طور که محیا دستت رو گرفته بود من گل پری رو گذاشتم و تو ذوق کردی که برقصی و محیا دستت رو ول کرد و یهو 10 قدم رفتی و خوردی زمین نمی تونستی بلند شی ....دوباره بلندت کردم و به ضرب دور اتاق میچرخیدی انگار ترمز بریده بودی

    انقدر ذوق کرده بودم که نگو ....فوری به مامانی زنگ زدم و به عمه مریم اس ام اس دادم که راه افتادی
    هشت شب بابا اومد و تو به طرف در رفتی...بابا کلی ذوق کرده بود .باورش نمی شد هی میذاشتت زمین و میگفت دخترم راه برو بابا فدات شه
    عجب روزی بود اون روز
  • ۰۰:۱۵   ۱۳۹۲/۴/۱۶
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    گفتم خیلییییییییی بد غذا بودی و عاشق آهنگ گل پری
    منم سوء استفاده میکردم و برات گل پری میذاشتم و همون طور که خودت رو عقب و جلو میبردی و دست میزدی و هو هو میگفتی بهت غذا میدادم
    تو مهمونی های فامیل تا ظرف غذات دستم بود همه میگفتن گل پری جون اومد...

  • ۰۰:۱۷   ۱۳۹۲/۴/۱۶
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    22 بهمن 89
    امروز جشن عقد پسر عمه ام و دختر عموم تو اصفهان بود........هورااااااا.....کلی خوش میگذره.....
    توی مسیر تهران تا اصفهان خدا رو شکر اذیت نشدی...

    اونجا هم که دیگه نگو......از مامانت شیدا تر بودی
    وسط خیلی شلوغ بود و همه داشتن هرچی هنر رقص بلد بودن رو میکردن .....تو هم لابلای دست و پای همه میرقصیدی....
    مجید که خیلی وقت بود تورو ندیده بود پرسید :الهه ،الناس
    منم با افتخار گفتم: بلهههههه دخترم رو ببین چه میکنه براتون
    اونم بهت شاباش داد
    این اولین شاباش دخترم بود

    توی مجلس از این دودا و رقص نورا بود....رقص نورش بعضی موقعها حالت نقطه ای میشد و تو از بین دست و پای بقیه میخاستی با دوتا انگشت کوچولوت نور رو بگیری خم که میشدی نور جهتش عوض میشد تو هم جیک نمیزدی میرفتی دنبالش
  • ۰۰:۱۸   ۱۳۹۲/۴/۱۶
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست

    اوایل مامان و بابا رو خیلی خوب میگفتی
    اما نمیدونم چی شد که یهو به بابا و همه انسانها...اجسام ....درو تخته و چهارپایان و پرندگان و چرندگان می گفتی ماما

    از بابای من گرفته تا بابای یوسف.....از پیشی گرفته تا هاپو .....همه ماما بودن
    وقتی ماما میگفتی همه برمیگشتیم تا ببینیم سرکار علیه با کی هستی

  • ۰۰:۲۳   ۱۳۹۲/۴/۱۶
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    قربونت برم که اینقدر شیرین زبونی

    یه دو سه هفته کل خاندان بعلاوه اجسام و روم به دیوار احشام ماما بودن اما یهو شروع کردی به صحبت کردن
    اونم خیــــــــــــــــــــــــلی عـــــــــــــــــــــــــالی و خوب
    روزی کمه کم چهار تا لغت جدید میگفتی ......
    وای منم حســــــــــــــــــــــــــــــــــاس ........از ذوقم نمی دونستم چیکار کنم

    اینا کلماتی هستن که تا آخر اردیبهشت 90 میگفتی:

    به من بیشتر اوقات میگی الهه (با تاکید روی ه )..........شیر بخوای بخوری میگی .......الا به
    ماما..............بابا دون(بابا جون).............اشین(افشین)............پاسا(پارسا).....محی(محیا)......عمو.........دایی......خالو(خاله)
    فازه(فائزه).....ستای(ستایش)..........توثر(کوثر)....رضا.......علی....لیلا.....عزی(عزیز)
    .تش(کفش).............تش بپوش(کفشم و پام کن)...........بیم(بریم).........بحور(بخور)
    الا آب بحور--البته سرت رو هم به علامت تائید تکون میدی--(الهه آب بده بخورم)..........الا دس بوشور(الهه دستم رو بشور)
    عموم(حموم)............آب باژی(آب بازی)..........شاپو(شامپو).........سفه(سفره).......بیشین(بشین)............بیا و برو
    دوس(دوست دارم)............دوسی دا (دوستت دارم)
    الامه(صلوات).......الله بر(الله اکبر)........
    تاب تاب (تاب).........سرسر(سرسره)
    به (شیر بنده)........به به(شیر ببعی)
    بی وی (کیوی).......حیار(خیار).........سیب.......موژ(موز)........پاتا(پرتغال)........انا(انار)......سی زه(سیب زمینی)
    تی وی (تلویزیون)
    پیشی و میو میو(گربه).....موشی........هاپو و هاپ هاپ.........ارسی(خرس)......جوجو و جیک جیک .......ببعی و بع بع........مو مو (صدای گاو)......اوووووو(صدای گرگ)........ماهی (وقتی میپرسم ماهی چیکار میکنه ادای ماهی رو در میاری)......سجاب(سنجاب)
    ماشی(ماشین)......توپ.......نی نی دون (عروسکات و بچه هایی که تو خیابون می بینی).......تتاب (کتاب)....پو (شخصیت کارتونی)
    دل(گل)..........ددر(هم به بیرون میگی هم به لباسی که بیرون میپوشی)
    آبی.........طوسی(میگم النا ماشین بابا چه رنگیه میگی طوسی).......زد(زرد)
    نای نای(ناز میکنی)..........نانا(آهنگ)........هوووووو(تا برات آهنگی بذاریم فوری میگی بابا دون هووووو یعنی هوو بگو )
    پا..........چش(چشم)........مو.......بی بی (بینی).....دهن(دهان) ........ددون(دندون)
    دس (هم دست و هم دست زدن)
    تاب تاب عباسی اللا ننازی(تاب تاب عباسی النا رو نندازی)
    عمه محیا میگه :عمه فدای.....تو میگی :چشمام
    میگه النا چند تایی؟ انگشت سبابه ات رو نشون میدی میگی :اکی(یکی)
    تا هشت رو اگه باهات بگیم تکرار میکنی
    عسلم ........عسیسم(عزیزم)
    شب به (شب بخیر)
    خانوم سلام.......حوبی(خوبی؟) ......الو(هم تلفن و هم وقتی گوشی دستت میگیری)
    بابای (بای بای)
    نتن(نکن) ........بیدش (به من بده)......دوسی (روسری).........لالا......بحون (بخون).......باباش نیس(بابا نیست)
    چی بود؟؟؟؟؟.........نهههههه .........بله......آله (آره)
    ممون(ممنون).............مسی(مرسی)........دس در(دستت درد نکنه)
    الا جیش کرد(الهه جیش کردم عوضم کن)
    ماس (ماست)......نون.......شوجول(شکلات)......زیتون.....توشی(ترشی)....دو(دوغ)

    مادر خودمونیم ها ....خــــــــــــــیلی پر حرف بودی ها
  • ۰۰:۲۶   ۱۳۹۲/۴/۱۶
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    چند وقت بود که تلاش میکردم تا شاید و فقط شاااااااید بتونم تو رو زودتر بخوابونم

    اما فرجی حاصل نمی شد مادر

    یه شب ساعت 9 گفتی :الهه لالا..
    من با ده تا شاخ رو سرم :چی مامان؟؟؟؟؟؟
    تو:بیم لالا
    من در حالی که گل از گلم شکفته بود :چشم عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــزم

    و 5 دقیقه بعد در خواب بودی

    ساعت 2 بامداد

    بیدار شدی و چشمت افتاد به تابت که به در اتاقت زدم

    الا تاب تاب عباسی....(.البته با صدای بلند داد میزدی)
    من :النا بخوااااااب....جون مادرت...ببین بابا جونم خوابه
    تو: الا تاب تاب*1000000000000000 بار

    بابا بغلت کرد و توی تاب گذاشتت...اما تا هلت نمی داد میگفتی :بابا تاب تاب عباسی بحون (بخون)
    تو :ماما تاب تاب عباسی بحون

    من و بابای بیچاره یه بالش آوردیم و جلوی تاب تو دراز کشیدیم.....داشتیم از خواب بیهوش میشدیم اما اگه هر کدوممون خوابمون می برد و نمی خوندیم داد میزدی:ماما تاب تاب بحون یا بابا تاب تاب بحون

    بابا ساعت 3 ناک اوت شد و خوابید اما من فلک زده تا ساعت 4 دور اتاق چرخیدم وشعر خوندم تا خوابیدی
  • ۰۰:۲۷   ۱۳۹۲/۴/۱۶
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    مادر تو مگه از طایفه رضا خانی که هر وقت روسری سر من میبینی میخای درش بیاری

    جالب اینجاست که این یکی دوماهه از سر من در میاری و سر خودت میکنی
    منتها برات فرقی نداره تو بیابونیم یا خیابون وقتی آویزون بشی فاتحه من خونده هست

    عاشق اینی که جانماز رو برداری والله بر(الله اکبر )بگی به هر روسری و شال هم جدیدا میگی الله بر
  • ۰۰:۲۹   ۱۳۹۲/۴/۱۶
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    اردیبهشت 90

    داشتم تلویزیون نگاه میکردم که النا صدام زد:الهه آب بحور (الهه آب میخوام)
    همونطور که حواسم به تلویزیون بود پا شدم و توی لیوانش آب ریختم ...دادم دستش و اومدم نشستم
    النا گفت مسی(مرسی)
    اما من یادم رفت مثل همیشه بهش بگم نوش جون
    دیدم النا تو آشپزخونه هی میگه :واااااااااااااااای واااااااااااااای وااااااااااااااااای
    پاشدم رفتم تو آشپزخونه دیدم النا داره منو نگاه میکنه و همونطور که دستش رو لپشه سر رو تکون میده و میگه : ماما نوشه نوشه
    یعنی نوش جون یادت رفت وقتی گفتم نوش جون آب خورد
  • ۰۰:۳۲   ۱۳۹۲/۴/۱۶
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    النا به طرز عجیب و غریبی عــــــــــــــــــــــــــــاشق خوردن چیزای عجیب و غریب بود

    از وقتی دندون نداشت بچه ام پیازچه میخورد فراوون
    وقتی دندون کوچولوهاش در اومدن زیتون خور قهاری شد و زیتون میخورد اساسی.....آنچنان هسته زیتون رو تمیز تحویلت میداد که آدم شک میکرد اینو با دستگاه اینطور تمیز در آوردن یا با هفت تا دندون یه دختر 19 ماهه!!!!

    عـــــــــــــــــــــا شق ترشی!!!
    ترشی مخلوط و آلبالو رو خیلی دوست داشت و البته الانم خــیلی دوست داره......

    ماءالشعیر رو جرات نمی کردم سر سفره بیارم که خانوم میخواست

    آش رشته هم که نگو.....

    فقط از غذا بدش میومد
  • ۰۰:۳۴   ۱۳۹۲/۴/۱۶
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    النا : الهه لاک!(با تاکید فراوان روی حرف ک)
    من: نه مامان فدات شه میریزی دخترم یادته اون روز ریختی؟ با بدبختی پاکش کردم؟؟؟؟

    النا : ماما دون لاک!
    من: نه گل دخملم .بیا بریم توپ بازی!!!

    النا : ماما دوسی دا(مامان دوستت دارم)..
    من :منم دوستت دارم

    النا:لاک!!!!!!
    روم به دیوار خر شدیم ....بیا اینم لاک...


    به این میگن سیاست

  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان