سلام ، من از سفر برگشتم البته خیلی زودتر از موعد مجبور شدیم برگردیم با حرف خیلی از دوستان موافقم که موضوعی که مطرح کردم خیلی پیش پا افتادست ، اما چون رفتار های مادرشوهرم به طور ریشه ای مشکل داره ،به طبع بیشتر رفتار های ایشون آدمو ناراحت میکنه. حتی بچه هاش هم اذیت میشن ولی اونا راحت جوابشو میدن ولی من نمیتونم ، هیچوقت ِ هیچوقت !!!تمام مدت سفر صندلی عقب نشستم ، ولی سعی کردم روحیه ام رو حفظ کنم و شاد باشم بالاخره مهم این بود که من و همسری اولین سفرمون بوداما صبح که همسرم و مادرشون اومدن دنبالم ، مامان و بابام برای بدرقه مون اومدن و مادر شوهرم برای اولین بااااار به من گفت که جلو بشینم من قبول نکردم ولی راستش بیشتر ناراحت شدم . چون در طول سفر هم دیگه ازشون این حرف رو نشنیدم ، کلا فقط جلو مامان و بابام میخواستن خودشونو حفظ کنن. حالا اینا مهم نیست ، بالاخره مامان خودمم خیلی جاها ناراحتم میکنه و به روش نمیارم من شدیدا اهل احترام به بزرگتر ها هستم و همین باعث شده پیش شوهرم خیلی عزیز باشم.ولی واقعا خوش به حال اونایی که مادرشوهراشون شخصیتی دارند که میتونن خودشونو مث دختر بهشون نزدیک کنن ، من خیلی سعی کردم ، اما رفتار های ایشون واقعا زننده بود حتی خود همسرم هم میدونه و به روم نمیاره ، از حرفاش متوجه میشم.روز تولد ایشون یه مهمونی خیلی خوشگل سورپرایزی ترتیب دادم و رفتیم بیرون ، خودم کیک درست کردم ، ولی به حدی اون شب از کاراشون حرص خوردم فقط گریه نکردم ، کلا مادرشو عزیزم منو نمیبینه ، من هر کاری می کنم ، هر هنری دارم ، منو با بقیه مقایسه میکنه که یعنی اونا بهترن .... مثلا با بقیه دخترای فامیل و جاری های عزیزم . حالا با همه شونم کارد و پنیره. واقعا چرا آدما اینقدر بدجنسی می کنن ؟ باورتون میشه من هنوز خونه ایشون دعوت نشدم با اینکه 6 ماه صیغه بودم و دو ماهه عقدم ؟ دلیلش هم اینه که کلا واسه عروس ارزش قايل نمیشنمن تاحالا حداقل بیست بار همسرم رو دعوت کردم . اینا باعث میشه من نتونم ایشون رو مث مادر خودم بدونم ، حتی در طول سفر همسرم به مادرش اعتراض کرد که مامان اتاق هارو مرتب کن ترانه میخواد بیاد راحت باشه ، ایشون گفتن شما که میخواین زود عروسی کنید ، خب بیاید تو پذیرایی بخوابید .کل اتاق های خونه با رگال های لباس مادرشوهرم پرشده ، خودشون اتاق شخصی دارند ولی اتاق بچه ها رو هم تصرف کردن . البته همسرم بعدا بهم بگفت تا حالا چند بار بهشون تو خلوت گفته بوده و همین جواب رو داده بودن و الان جلو من گفت که شاید مادرش کوتاه بیاد ولی همون جوابارو داد.واقعا مامان شما حاضر میشه شما و شوهرتون تو پذیرایی بخوابید در حضور دو تا برادرشوهر مجرد ؟؟؟ همسرم تو یکی از شهرهای نزدیک ما زندگی می کنن و من مجبورم اگه خونشون دعوت شم شب بمونم ، البته اگه دعوت شم.خلاصه سرتون رو درد نیارمبا اینکه دو ماهه عقد کردم ولی سه ساله با ایشون رابطه نزدیکی دارم و دیگه کاملا با رفتارهای ایشون آشنا هستممن عاشق شوهرمم و همین باعث شده بگذرم ولی جلوی حرص خوردنمو هنوز نمیتونم بگیرمالبته مشاوره میرم و همین خیلی کمکم کرده رفتار بچه گانه نداشته باشمچون من اهل محبت و احترامم ولی ایشون نه ...میدونم راه سختی در پیش دارممرسی از همه تون