۱۳:۲۵ ۱۳۹۳/۸/۲۴
به ماههاي سرد سال رسيدهايم، به زماني که تعداد زيادي از افراد دچار بيحوصلگي و افسردگي فصلي ميشوند و ديگر خودشان را نميشناسند.
مطب روانشناسها و روانپزشکها پر ميشود از بيماران بيحالي که از زندگيشان شکايت دارند و علاقهاي به انجام دادن کارهايشان ندارند. به جاي آنکه ابتدا دست به کار نوشتن قرصهاي متعدد شويد، اين 10 کاري که ميتوان براي درمان افسردگي انجام داد، بخوانيد. چه بسا بتوانيد بدون درمان دارويي به بيماران خود کمک کنيد.
1. برنامه ثابت بچينيد: زماني که فردي به شما مراجعه ميکند و از غم و ناراحتي مينالد، پيش از آنکه دست به نوشتن نسخه بزنيد، حواستان باشد که او نياز به برنامهاي ثابت براي زندگياش دارد. دکتر ايان کوک که روانپزشکي در موسسه تحقيقاتي افسردگي در دانشگاه يوسيالاي است درباره اين موقعيت ميگويد:« ابتدا برنامهاش را از نظر ميگذرانم چون بعضيوقتها فقط کافيست برنامهاي ثابت براي زندگي افراد بچيني و از افسردگي نجاتشان دهي.» در اين مواقع موثرترين عنصر زمان است که بايد بدون فکر و خيال بگذرد. به همين خاطر برنامهاي که بتواند به صورت مقطعي به زندگي بيمار نظم دارد و کاري کند که روزهايش يکي پس از ديگري سپري شوند، در مدت زماني مشخص به او کمک ميکند تا دوباره روي پا شود.
2. تعيين هدف: وقتي که بيمار افسردهاي به شما مراجعه ميکند، بيشترين تصوري که دارد؛ ناتواني در رسيدن به خواستهها و اهدافش است. حسي که باعث ميشود احساس بد بيشتري داشته باشد. براي گذر از اين موقعيت به او کمک کنيد تا هدفهاي کوتاهمدت و روزانهاي براي خود تعيين کند و خودش را با آنها بشناسد. دکتر کوک ميگويد:« ما از مراجعان ميخواهيم تا در آغاز قدمهاي خيلي کوچکي بردارند. هدفهاي کوچکي که مطمئن هستند در آنها به موفقيت ميرسند. مثلا به آنها ميگوييم تا ظرفهاي کثيف خانهشان را به صورت روزانه بشويند.» همانطور که به او کمک ميکنيم هدفهاي کوچکي داشته باشد، او را به سمت هدفهاي مهمتر و بزرگتر سوق ميدهيم.
3. ورزش کردن: اجازه بدهيد اندورفين کار خودش را انجام دهد. ممکن است سود بلندمدتي نيز عايد بيمار شما شود. دکتر کوک ميگويد:« هيچوقت فراموش نکنيد که ورزش روزانه مغز را تقويت ميکند، تا نگاهي مثبتانديش به اتفاقها و وقايع داشته باشد.» اما در آن لحظه مراقب باشيد که بيماران شما ممکن است به صورتي ديوانهوار به ورزش بپردازند و فکر ميکنند بايد تبديل به قهرمان دوي ماراتن شوند. به آنها يادآوري کنيد که همان ساعتهاي کوتاه پيادهروي در طول هفته براي آنها مفيد است.
4. سالم بخوريد: يکي از دلايل ثابتي که باعث ميشود تا افراد نسبت به بيماري خود آگاه شوند، غذاخوردن عصبي و اضافهوزن ناشي از آن است. شما ميدانيد که هيچ رژيم غذايي معجزهآسايي براي درمان افسردگي وجود ندارد، اما بيمار شما چنين علمي ندارد. خوب است اگر او را تشويق کنيد تا مراقب غذا خوردنش باشد و جلوي غذاخوردن عصبي را بگيرد. يادتان باشد که طبق تازهترين تحقيقات، شواهدي وجود دارد که غذاهاي با امگا 3 فراوان، شبيه به ماهي سالمون (ماهي آزاد) يا تون، و غذاهايي با اسيد فوليک، شبيه به اسفناج يا آووکادو، به کاهش افسردگي کمک ميکنند.
5. خواب کافي: خواب کم يکي از چرخههاي معيوب در افسردگي است، و سئوالي که شما بايد در همان ابتدا از بيمار بپرسيد. کم شدن فرصت خواب باعث ميشود تا بيمار دچار افسردگي بيشتري شود. از بيمار بخواهيد تا داستان يک روز زندگياش را براي شما تعريف کند. در همان مرحله اول به او پيشنهاد بدهيد تا تغييري در سبکزندگي روزمرهاش ايجاد کند. در ساعت معيني به رختخواب برود و در ساعت معيني از رختخواب بيرون بيايد. از او بخواهيد در طول روز چرت نزند. به او بگوييد؛ تمام عواملي که ذهنش را مغشوش ميکنند، از رختخوابش بيرون بياورد. نه کامپيوتر آنجا باشد، نه تلويزيون و نه تلفن همراه.
6. مسئوليتگريزي: زماني که يک بيمار به شما مراجعه ميکند، ممکن است به سادگي براي شما توضيح دهد؛ ميخواهم مسئوليتهايم را در خانه و در محيطکار کم کنم. اين تصميم معمولا از سوي خانواده و دوستان و آشنايان فرد تقويت ميشود که ما پزشکان اسمش را دوستي خاله خرسه ميگذاريم. مراقبت باشيد که آنها دست به چنين کاري نزنند. باقي ماندن در فعاليتهاي ثابت و مسئوليتهاي روزانه ميتواند شبيه به طبيعيترين درمان افسردگي عمل کند. اين فعاليتهاي ثابت به افراد کمک ميکند تا احساس خوشايندي از به انجام رساندن کارهايشان داشته باشند.
7. مقابله با افکار منفي: بخش مهمي از مقابله با افسردگي در مغز اتفاق ميافتد و مبارزه جانانهاي که ميان افکار منفي با ذهن در جريان است. بهتر است راهي پيدا کنيد تا به چرخه اصلي ذهن بيمار نزديک شويد، و آن چرخدندهها را دستکاري کنيد. با اضافه کردن منطق به تفکر بيمار ميتوانيد از راه درمان طبيعي وارد شويد. به او کمک کنيد تا تمرين ذهن مثبت را انجام دهد. مغز او نياز دارد تا هرچه سريعتر راه نجاتي براي خودش پيدا کند. شما نيز به او کمک کنيد.
8. بيماران بينسخه: يکي از خطرهايي که بيماران شما را تهديد ميکند و کمتر به آن توجه ميشود، استفاده از داروها بدون تجويز پزشک است. بهتر است از همان ابتدا وضعيت خود و بيمارتان را مشخص کنيد، و به صورتي صريح از او در اين باره بپرسيد. دکتر کوک ميگويد:« از او بپرسيد چه غذاهايي ميخورد و چه داروهايي مصرف ميکند و جلوي دردسرهاي آيندهتان را بگيريد.»
9. کارهاي تازه: مغز شما به عنوان پزشک بايد سرشار از ايدههاي تازه براي گذران زمان باشد. کسي که به سراغ شما ميآيد، گاهي اوقات انگيزهاي براي رفتن به موزه ندارد، انگيزهاي براي رفتن به سينما ندارد و هيچ گزينهاي به ذهنش نميرسد تا فعاليت تازهاي انجام دهد. وظيفه شماست که راهکارهاي تازهاي به او نشان دهيد و براي مثال به او پيشنهاد کنيد تا کتابش را بردارد و به پارک برود و روي نيمکت پارک شروع به خواندن کتاب کند. به او پيشنهاد بدهيد کلاس زبان برود. اگر بيمار شما نسبت به اين کار واکنش منفي نشان داد، به صورتي صادقانه با او برخورد کنيد و دليل اصلي را به او بگوييد. دکتر کوک ميگويد:« وقتي که ما خودمان را مجبور ميکنيم تا کارهاي متفاوت انجام دهيم، در مغز ما فعل و انفعالات شيميايي اتفاق ميافتد. وقتي وضعيت هميشگي را تغيير ميدهي، سطح دوپامين موجود در مغز تغيير ميکند که منجر به احساس لذت و آموزش توامان ميشود.»
10. شاد باشيد: فراموش نکنيد کسي که به سراغ شما ميآيد از افسردگي رنج ميبرد و شاد بودن را فراموش کرده است. به نظر او هيچچيز در دنيا ارزش خوشآمدن ندارد. به او کمک کنيد تا احساس سرزندگياش را با استفاده از فعاليتهاي مفرح به دست آورد. در اين موقعيت مجبور نيستيد از کارهاي خوشايندي که به خودتان احساس خوبي ميدهد، استفاده کنيد. همين اندازه که به او بگوييد به کارهايي بپردازد که پيش از اين ميپرداخته و از آنها لذت ميبرده است، کفايت ميکند.