چون من اسرار داشتم پیش همون حاج آقایی که مامان و بابامو عقد کرده بود عقد کنم ، طبیعیه که اون حاج آقا هم فوق العاده مسن بود بنابراین همون بار اول که خطبه عقدو خوند با لحنی تند ازم خواست بله رو بگم و منم مجبور شدم زیر لفظی مو بگیرم و بله رو بگم،
ولی کلی حرصم گرفت که مجبور شدم دفعه اول بله بگم،
بیچاره دو -سه ماه بعد هم شنیدم فوت کرده،
خدا بیامرزدش 90 سالی داشت