الو، الو
من از کلانتری 124 با شما تماس می گیرم، اتفاق مهمی افتاده، متاسفانه شاکی شما به قتل رسیده و جسدش به همراه مقداری مدارک و شواهد جدید پیدا شده، این شواهد نشون می ده که جون شما و شوهر شما شدیدا در معرض خطر جدی قرار داره و لازمه در اولین فرصت به اینجا مراجعه کنید.
الو...الو
گلوم خشک شده بود و قلبم داشت از جا کنده می شد
به شوهرم که داشت منو نگاه می کرد و از قیافش اضطراب می بارید نگاه کردم و در همون حالت تلفن رو خاموش کردم.
نمی تونستم درک کنم که چه اتفاقی داره میوفته، یعنی همه ی این بدبختی بخاطر اون کنجکاوی بی مورد من بود!
حالا باید چیکار می کردم، دیگه حتی نمی تونستم به شوهرمم اعتماد کنم، ولی باید بهش می گفتم، داشتم تو ذهنم دنبال شروع مناسب می گشتم که یهو مهران گفت باید راز مهمی رو ...