اینجا : "دنیا دور سرم چرخید صداش تو سرم بارها و بارها تکرار میشد یه چیزی بگو یه چیزی بگو چقد این صدا این جمله این بغض برام آشنا بود نکنه ..." اینجا رو متوجه نشدم، این همون جملههای ناشناسه زمانی که داخل کمد مخفی شده بود، یعنی الان شک کرده که اون ضارب ناشناس شوهرش بوده؟ مگه صداس همسرشو توی این 5 سال نمیشناسه یا من ِ خوابآلو اشتباهی خوندم