۱۵:۳۰ ۱۳۹۶/۶/۶
اریک ماندرو اغلب توی پایتخت بند نمیشد و شغل مشخصی به جز مشاوره توی دربار نداشت. برای همین هر موقع که با او کاری داشتند باید ابتدا از طریق خبررسان ها از جای فعلیش با خبر میشدن. اینبار پیام داد که تا دو روز دیگر به پایتخت سیلور پاین خواهد رسید. اسپارک اما خیلی عجله داشت و از همین الان روشهای مخفی برای گشترش روابط اقنصادی با دزرت لند را آماده میکرد.
خبر اعزام یک ارتش بزرگ به سمت درومانی که کارشان شابین یک فرمانده زبده خود را همراه این لشکر فرستاده بود، یاغی ها و مردم درومانی را به شوک فرو برد. هیچکدام نمیخواستند که اتفاقی کنترل نشده و فراتر از انتظارات بیفتد. در همین حین گروهی مذاکره کننده به نمایندگی از پایتخت با دار و داسته سالین دوسِل ارتباط برقرار کردند و از نابودی محتوم و نزدیک همه گروههای یاغی تا چند روز دیگر خبر دادند.
در عین حال پیشنهاد ایجاد مقر آموزش ارتش اقدام سریع به روش یاغی ها هم به آنها داده شد که طلا و جای مستقر و امنیت از جمله آورده ها برای دوسل و یارانش بود.
دوسل پذیرفت و تا زمانی که باقی مانده بود توانست 2 دسته اصلی از 5 دسته یاغی را زیر نظر دسته خود بیاورد. تنها دو دسته یاغی بودند که به هیچ عنوان حاضر به همکاری با حکومت مرکزی دزرت لند نبودند. اما دوسل شرط گذاشت درصورتی همکاری میکند که یاغی هایی که تمکین نکردند از بین بروند و نتوانند که او و دسته های دیگر را خائن و ترسو بخوانند.
فرمانده ارتشی که به آنجا رسیده بود با اینکه ترجیح نمیداد درگیر شود پذیرفت.
سالین دوسِل : چند وقت دیگه نام یاغی ها مساوی میشه با کسایی که از مرزها دفاع میکنن. هیچ گروهی نمیتونه تجربه ما و اجدامون رو در جنگهای نابرابر و ضربتی به دست بیاره. مطمئن باش اگه گروههای دیگه باقی نمونن که ما رو بدنام کنن، به نفع همه ست.
فرمانده سالوادور : دلم نمیخواست توی یه جنگ داخلی این شمشیرها رنگی بشن، در ضمن اصلا دلم نمیخواد که توی جنگ های نامتقارن و ضربتی فشار فرسایشی به لشکرم بیاد. نه اینجا در چند صد متری مردم درومانی.
سالین دوسل : نگران نباش سالوادر. روح یا کوه، هر چیزی سایه خودشو داره ...