خانه
291K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۷:۲۴   ۱۳۹۶/۱۱/۱
    avatar
    کاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست

    بی آغار، بی پایان
    فصل دوم : طوفانی از غرب - قسمت سی و سوم

    رومل گودریان در حالی که عملا فرماندهی کل ارتش را در شرایط جنگی به آندریاس به عنوان ولیعهد خود سپرده بود، اما در کنار مارتین لودویک لیدمن مقری در نزدیکی مرز شکل داده بودند تا در شرایط بحرانی و در صورت لزوم بتوانند در جنگ دخالت کنند. به همین منظور اخبار جنگ که فعلا در نزدیکی آنها اتفاق می افتاد لحظه به لحظه به اطلاع آنها میرسید.

    مارتین وقتی خبر فرورخیتن دیوار و در اصلی قلعه پاپایان را شنید، نفس راحتی کشید و رو به رومل گودریان گفت : قلعه های اکسیموس واقعا پرقدرت هستند، ما باید روی روحیه نیروهای آنها کار کنیم. این جنگ بسیار طاقت فرساست.

    رومل در حالی که به فکر فرو رفته بود با سر حرف مارتین را تایید کرد و گفت : این جنگ بسیار فرسایشیست، برای کسب نتیجه دلخواه باید تغییراتی در استراتژی هامون ایجاد کنیم. سپس نامه ای به  ملکه و یک نامه به رییس گارد پایتخت  نوشت و با پیک تندرو ارسال کرد.

    ...

    هنگامی که قلعه پاپایان فروریخت و با یورش نیروهای سیلورپاین به قلعه، جنگ و درگیریِ نزدیک و اتاقک به اتاقک درگرفت. به دلیل فشردگی راهروها و فضاهای داخل قلعه، ارتش دزرتلند نیز تنها به نیروهای پیاده نظام خود فرمان حمله را صادر کرد. برنارد گودریان در راس آنها با بی پروایی وارد قلعه شد و شروع به مبارزه کرد.

    به فرمان جیمس بنت، سربازهای اکسیموس سعی میکردند نیروهای مهاجم را با عقب نشینی های هدفمند به وسط قلعه هدایت کنند تا قبل از فتح طبقات فوقانی قلعه کماندارهایشان که در طبقات بالا بودند بتوانند تعداد بیشتری از نیروهای دشمن را از پای دراوردند. آنها تا حدی هم درین کار موفق بودند. سربازان در وسط قلعه درگیر شدند و تیرهای فراوانی بر سر آنها فرود آمد.

    برنارد گودریان با دیدن این صحنه فریاد زد: عقب بشینید، قلعه رو دور بزنید، از کنار دیواره ها حرکت کنید.

    فرماندهان رده پایین تر با تکرار همین فرامین نیروها را به سمت کناره ها هدایت کردند.

    لئوناردو پودین، نیروهای تحت فرمان خود را به سمت پله ها فراخواند تا به طبقات فوقانی برسند. وقتی به طبقه اول رسید بلافاصله کمانداری به سمت او تیری پرتاب کرد که لئوناردو با حرکت سریع، سپرش را جلوی صورتش گرفت و تیر داخل سپر گیر کرد. اما تا زمانی که کماندار بتواند تیر بعدی را در کمانش بکشد، لئوناردو خودش را به او رساند و شمشیرش را در قفسه سینه او فرو کرد.

    نیروهای سیلورپاین با شمشیرها و سپرهای ویژه شان با سرعت خوبی به طبقات بالایی رسیدند و به کمک پودین و نیروهایش آمدند. یکی از سربازها صدای تیری را در هوا شنید و سرش را خم کرد و چند ثانیه بعد گرمای فواره خونی که از صورت همرزم پشت سریش جاری شده بود را بر روی سر و صورتش احساس کرد.

    بخشی از کمانداران دزرتلند بعد از اینکه جنگ در میانه قلعه کنترل شده تر شد وارد شدند و با تیرهای آتشین مقرهای مختلف را زیر باران آتش گرفتند. درین بین همه غیرنظامی ها مصون نماندند و بعضی خانه هایشان در آتش سوخت. در گوشه هایی از قلعه مردان و زنان و کودکانی دیده میشدند در حالی که در آتش میسوختند به اطراف میدویدند تا اینکه در گوشه ای بر زمین می افتادند.

    زن کماندار که چند شب قبل با مرد قوی هیکل جر و بحث کرده بود در گوشه ای پناه گرفته بود و  بی هدف به تمام ساختمانهایی که میدید تیر پرتاب میکرد که ناگهان یکی از همرزمان پیاده نظامش از طبقه ای بالاتر سقوط کرد و کنار او افتاد. دستش زیر بدنش مانده بود و کاملا از کتف خارج شده بود، یک چشمش عملا به گوی خونین تبدیل شده بود و از شکمش خون جاری بود.

    کماندار سعی کرد با چیزی شکم مرد را  محکم ببندد، اما مرد تمام توانش را جمع کرد و به سختی گفت : راحتم کن. من زنده نمیمونم، راحتم کن.

    زن کماندار مکثی کرد و پس از چند لحظه تصمیمش را گرفت. به چشمان مرد مجروح چشم دوخت، تیر را در کمانش گذاشت و با تمام توان آنرا کشید، پیشانی همرزم مجروحش را هدف گرفت و کمان را رها کرد.

    جنگ چند ساعتی به درازا کشید. با اینکه نیروهای اکسیموس به خوبی دفاع میکردند اما تعداد بسیار بیشتر نیروهای مهاجم و سلاح های پیشرفته سیلورپاینی ها باعث شد که بلاخره سربازان قلعه به طرز چشمگیری کاهش پیدا کردند و از شدت درگیریها کاسته شد.

    درین هنگام آندریاس گودریان به همراه 500 سواره نظام دیگر به داخل قلعه تاختند و فریاد زدند، تسلیم شید تا غیر نظامی ها کشته نشوند.

    ما قصد نداریم غیر نظامی ها را از بین ببریم، تسیلم شید. تسلیم شید ...

    دقایقی بعد جیمس بنت در حالی که بازویش به شدت خونریزی میکرد، به میانه قلعه آمد شمشیرش را رو به آسمان گرفت و سپس آنرا زمین گذاشت. دیگر سربازان اکسیموس هم با دیدن این صحنه، سلاح های خود را زمین گذاشتند و پشت سر فرمانده شان جمع شدند. 

    جیمس بنت فریاد زد: ما تسلیم شدیم، تضمین بدید که غیر نظامی ها رو رها میکنید.

    آندریاس : این پیشنهاد خود ما بود. در صورت ادامه نبرد خودت از نتیجه ان به خوبی آگاهی. با این همه تضمین میدهم. تو قول من را داری. آنها کشته نخواهند شد و تنها از آنها جهت کمک به زخمی های طرفین و حمل وسایل کمک گرفته خواهد شد. امیدوارم داوطلبانی در بین آنها حضور داشته باشند.

    جیمس بنت : این پایان جنگ نیست، تازه شروع جنگه. ما مردمان کینه توزی نیستیم اما چیزی را بدون پاسخ نخواهیم گذاشت.

    آندریاس سری به نشانه تاکید بر اینکه با غیر نظامیان برخورد بدی نخواهد شد تکان داد و سپس دستور داد تا اسرا را بسته و در قفس هایی به دزرتلند بفرستند، اما جیمس بنت را به سرعت درمان کنند و در کمال احترام به عقب فرستاده شود.

    در جلسه رهبری جنگ ديه گو دلاوگا، آندریاس و نیکلاس بوردو شرکت داشتند و اتفاقات را تحلیل میکردند.

    هر سه آنها روی نقشه سرزمین اکسیموس ها خم شده بودند و در حالی که در افکار خودشان غوطه ور بودند، گه گاه جملاتی بر زبان می آوردند.

    نیکلاس : حمله به قلعه سخت تر از همه تصورات بود. نکته جالب توجه تعداد نه چندان زیاد مدافعان در قلعه بود.

    ديه گو دلاوگا : فتح سانتا مارتا نیز به همین اندازه سخت و فرسایشی خواهد بود. ما همچنان نتوانستیم نیروهای دژکوب و منجنیق به محل اعزام کنیم، فاصله بسیار زیاده و عملا غیر ممکنه.

    آندریاس پس از سکوتی طولانی که دوباره برقرار شده بود گفت : ما به سانتا مارتا حمله نمیکنیم.

    نیکلاس بوردو و ديه گو دلاوگا جا خوردند و نگاههای سوال برانگیزشان متوجه آندریاس شد.

    آندریاس : طبق اطلاعاتی که ما داریم، اکسیموس تحرکات زیادی در دریا و به سمت قاره شرقی داشته، همینطور عدم حضور هیچ سواره نظامی در این قلعه نشون میده که اونها تاکتیک ایجاد فرسایش در ارتش ما و حمله متمرکز رو در سر دارن.

    نیکلاس : ساگشتا نیز از تخلیه بعضی از قلعه ها و رفت و آمد شدید غیر نظامی ها در اکسیموس خبر داده.

    ديه گو دلاوگا : پس درین صورت قلعه سانتا مارتا بی ارزشه. ما میتونیم به راحتی با دو ردیف خندق و تعداد سرباز زیر 10 هزار نفر این قلعه رو مدیریت کنیم و همزمان امنیت مسیر رفت و آمد و پشتیبانی را برقرار کنیم و با حدود 19 هزار سرباز در حمله بعدی در کنار شما شرکت کنیم. البته هنوز تعداد دقیق کشته ها مشخص نشده.

    آندریاس : ما سریع تر از آنها و برخلاف پیش بینی هاشون عمل خواهیم کرد. به قلب اکسیموس خواهیم زد. ما به پالویرا حمله میکنیم ...

    ویرایش شده توسط بهزاد لابی در تاریخ ۲/۱۱/۱۳۹۶   ۱۱:۰۱
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان