خانه
290K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۶:۴۴   ۱۳۹۷/۹/۶
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    بی آغار، بی پایان
    فصل سوم: آخرین کتیبه - قسمت سی و ششم

    لونل که سردی تیغه ی فولادی را روی گردنش احساس می کرد بزودی فهمید که فرصتی برای داستان پردازی ندارد ولی نمی توانست اسرار امپراتوری را بدون کم و کاست فاش کند، لحظه ای درنگ کرد و تصمیمش را گرفت.

    با صدای خفه ای گفت من الان یک مرده محسوب می شوم!

    پودین گفت: پنج کلمه فرصت داری که از آن دنیا باز گردی.

    لونل آب دهانش را قورت داد و شمرده شمرده گفت: ما دوستان با نفوذی در کولینز داریم.

    پودین: لعنتی! پس کشته شدن موتانیشا دلایل بزرگی پشت خودش داشت!

    پودین که بعد از شنیدن این حرف برای کشتن لونل احساس تردید می کرد گفت: اگر زنده بمونی چطور ممکنه از اینجا خارج بشم؟

    لونل گفت: قول می دم که زنده خارج بشی.

    پودین در حالی که تیغه ی خنجر را روی گلوی لونل نگه داشته بود بلند شد و از پودین پرسید شمشیرت کجاست؟

    لونل با چشم به شمشیرش اشاره کرد.

    پودین گفت اگر صدایی ازت در بیاد فقط سربازهای بیشتری کشته می شن می فهمی؟ لونل با سر تایید کرد. پودین لونل را تا نزدیکی شمشیر کشید و بعد از برداشتن شمشیر لونل، او را روی زمین خواباند و فورا از پنجره خارج شد، لونل به اندازه ای که پودین از آنجا فاصله بگیرد صبر کرد و سپس با فریاد نگهبانان را فراخواند...

    ...

    دستوری که دیشب به صورت رمز به پلین رسیده بود بر خلاف انتظار وی بوده و عجیب به نظر می رسید ولی تمام نشانه های اطمینان بخش فرماندهی اکسیموس را به همراه داشت، از پلین خواسته شده بود که حداکثر ظرف یکروز نورگین را به سمت بوگوتا ترک کرده و در حالت آماده باش کامل با آرایش دفاعی در بوگوتا منتظر دستور بعدی باشد!

    پلین موضوع را با جافری و جانی بایلان در میان گذاشت.

    جانی: یعنی ما جزیی از حمله به خاک دزرتلند نیستیم؟

    جافری: شاید ارتش ریورزلند بزرگتر و قدرتمندتر از چیزیست که سرجان محاسبه کرده بود!

    پلین شانه هایش را بالا انداخت و بعد از مکث کوتاهی گفت: با اینکه اجرای این دستور برای ما دلسرد کننده است ولی ما به این دستور عمل می کنیم، تمام کودکی ما با سرجان گذشته و فکر نمی کنم هیج کدام از ما حتی لحظه ای تزلزل و تردید را در وی سراغ داشته باشیم! جافری و جانی با سر حرف پلین را تایید کردند.

    جانی اضافه کرد با این حساب باید فورا اسیران دزرتلندی را اعدام کنیم و فکر نمی کنم هیچ کس به اندازه ی من مشتاق اینکار باشد.

    جافری گفت:بهترین و سریعترین راه انداختن آنها با دست بسته به دریاچه است، سربریدن بیشتر از هزار سرباز ممکن است باعث شورش غیر نظامی ها در قلعه شود!

    پلین نفس عمیقی کشید و گفت به این نکته فکر نکرده بودم! یعنی می خواهید حدود هزار و سیصد اسیر را اعدام کنید؟؟

    جافری گفت: آزادشان کنیم که فردا خون سربازان اکسیموس را به زمین بریزند؟

    پلین: نه آنها اسیر هستند، آنها را به بوگوتا می بریم! 

    جانی: تا از گرسنگی آنها را بکشیم؟ ما حتی برای سربازان خودمان روزی یک وعده غدای کافی نداریم!

    پلین به آهستگی ولی با لحن  روشنی پاسخ داد: من به عنوان فرمانده عملیات دستور می دم که اونها رو منتقل کنیم و شما راهش رو پیدا می کنید.

    جافری با چشم به جانی اشاره ای کرد و رو به جانی گفت: تمام آذوقه قلعه تا آخرین دانه ی گندم رو به کشتی ها منتقل کن!

    جانی بلافاصله پاسخ داد و مردم غیر نظامی قلعه؟

    جافری با لحن محکم تری پاسخ داد: گرسنگی مردم نورگین مشکل پسر گودریان هست نه شاهزاده ی اکسیموس!

    ...

    سرجان در اتاق جنگ در حال صحبت با فرماندهان ارتش بود

    اخبار حاکی ار آن بود که ارتش های دشمن در حال اتخاذ موضع دفاعی بسیار محکمی در وگاماس بوده و تجمع عظیمی در حدود یکصد و شصت هزار نفر را تشکیل داده اند.

    سرجان رو به فرماندهان گفت: ما یک جنگ ویرانگر را پیش رو داریم، خوشبختانه در نبود جسارت شاردل و در سایه ی زخم هایی که به پسر گودریان وارد کردیم، قائله ی نورگین وقت کافی برای رسیدن نیروهای کمکی ما بدست آورد اما همه ی اخبار هم به این خوبی نیست، از همه مهمتر روحیه ی سازش ناپذیر و سرکش پسر گودریان و حضور مردی زیرک و حسابگر یعنی کیموتو در اردوی دشمن است، تحلیل نتایج مذاکرات لیتور این موضوع رو روشن کرد که حضور کیموتو در مذاکرات ریورزلند رو از دادن تاوان تهاجم و شروع جنگ قبلی نجات داد، من نمی دونم چطور ولی او اینکار را کرد!

    حالا تلفیق یک جنگجوی مادرزاد با همچین مشاوری در خط مقدم دقیقا همان چیزی است که ما لازم نداریم! با گذر هر روز این دو با داشتن وقت بیشتر و نتیجتا هماهنگی بیشتر مانع بزرگتری بر علیه پیروزی ما خواهند بود، پس تنها انتخاب ما حمله ی برق آساست، به مدد کتیبه ی معجزه ی چوب ما سه برابر نیازمان دژکوب، منجنیق، نردبان و برجک نردبانی ساخته ایم، 

    طبق اطلاعات رسیده سواره نظام ریورزلند و دزرتلند به دلیل کمبود جا و یا شاید نیاز به ضد حمله های سریع در خارج از قلعه موضع گرفته اند، این یعنی یک شانس در به تله انداختن سواره نظام آنها!

    ما تعداد قابل توجهی منجنیق و دژکوب را در سایه ی یک آرایش ضد سواره نظام وارد جنگ می کنیم و دعا می کنیم که حمله این تعداد وسیله ی تهاجمی به دیوار های قلعه فرصت تحلیل درست را سلب کرده وآنها را از تصمیمات محافظه کارانه دور کند،  دفاع پیاده نظام ما و سپس یورش سواره نظام سنگین اسلحه تلفات محلکی به آنها وارد می کند در حالی که از میان رفتن منجنیق ها برای ما تبعاتی در پی ندارد. 

    فرماندهان اکسیموس در حالی که از شدت هیجان خونشان به جوش آمده بود به یکباره بلند شده و جام های خود را به سلامتی سرجان، امپراتور و پیروزی بالا بردند.

    بعد از خروج آنها دارک اسلو استار رو به سرجان گفت: پلین پیامی به من فرستاده و ضمن اعلام اجرا شدن دستور در بهترین حالت، گفته که هزار و سیصد اسیر دزرتلندی را به خود به بوگوتا آورده است! البته تصمیم دیگری از هم از پلین متصور نبود.

    سرجان با لبخند و در حالی که دارک اسلو استار را تشویق به حرف زدن می کرد پاسخ داد: و چه برنامه ای برای آنها داریم؟

    دارک اسلو اشاره ای به لیو کرد و با شوخی گفت اینروزها همه ی بار تصمیمات حساس جنگی روی شانه های خانم اوپولن افتاده که من از این بابت از لیو عذرخواهی می کنم!

    سرجان چشمانش را گشاد کرد و آهسته گفت: کمی دردسر برای شاه جدید سیلورپاین؟ سپس بلند خندید و گفت تو همین حالا هم یک شاه باهوش هستی!

    لیو گفت آنها را به سیلورپاین بفرستیم؟

    سرجان پاسخ داد: بله بدون اسلحه و به صورت اسیر به نجیب زاده های وفادار به اسپروس تحویل می دهیم، احتمالا تنها منافع مشترک بین ما و یک سرباز دزرتلندی همین است و بس و دوباره با صدای بلند خندید.

    دارک اسلو با لبخند گفت: پس لیو لطفا از خانم اوپولن بخواه رابط خود برای تحویل گرفتن آنها در ساحل دریاچه قو به قلعه بوگوتا معرفی کند. این نیروهای تازه نفس در خدمت وفادارن اسپروس می توانند کمی از آهنگ تثبیت قدرت دربار سیلورپاین کم کنند تا ما تکلیف جنگمان را یکسره کنیم.

     

    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۷/۹/۱۳۹۷   ۱۳:۱۷
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان