بیاید با هم رمان های خوب ایرانی رو بخونیم و نقد کنیم

قربونت عزیزم ... اسطوره خوانان نظراتتون کووو ؟

من دارم میخونم ص170......... کیمیا وارد داستان شده از حضورش زیاد خوشم نيومد البته عشق شاداب رو هم به حساب بچگیش میزارم
ای کاش خودت هم نظرت رو بدی پریسان جون یا اینکه یه موضوع رو برای تبادل نظر شروع کنی..

از اونجایی که قبلا خوندمش جزییات یادم نیس پس کلی میگم, اسطوره داستانی داشت که مثل بعضی رمانها نمیتونستی بگی خیالیه و امکان وقوعش کمه, اما به نظرم داستان میتونست بدون مرگ دایی تموم شه یا اصلا توتموم این سالها داییه کجا بود که آخرداستان پیداش شد و یاد مسئولیتش افتاد!!!
ولی واقعا داستان خوبیه

آهان راستی عشق شادابم زیادی بچه گانه بود و یه ایراد دیگه اینکه چطوری خیلی راحت عشق این یکی رو پس داد واون یکی که ازقضا داداش عشق قبلیه رو قبول کرد

دخترم چرا داستان رو لو میدی ؟؟؟

ببین عشق شاداب به دیاکو درواقع بچه گانه بود اما خیلی عمیقتر از یک عشق بچگانه ای که همه دخترها توی سن پایین به بازیگرا و آدم معروفا یا یه شخص سن بالا مثل استادشون پیدا می کنن . می دونی چرا ؟
چون عشق یک مدل نیست . در واقع در درک عشق گاهی اشتباه پیش میاد .
ممکنه شما کسی رو تحسین کنی و اسم اون حس رو عشق بگذاری
ممکنه " برای کسی احترام خاصی قایل بشی و ... اینم همینطور
و .........

مدل های مختلف !!!


شاداب نسبت به دیاکو دو تا از این فاکتورها رو داره یکی احترام و یکی کمبود
دیاکو همون پدر یا برادر بزرگتریه که قراربوده داشته باشه و حامیش باشه . همونطور که وقتی داستان رو جلو میری می بینی در چه شرایطی شاداب دل از دیاکو می گیره ! اما هنوز احترام پابرجاست

آسمان جونم اومدم واسه بحث ... اتفاقا نکته بالا رو می خواستم بهش اشاره کنم که جاش اینجا بود

ااااا لورفت!!!!!! پس دوستان پوزش مرا بپذیرید

بعدشم عشق واحترام خیلی باهم فرق داره مگه میشه کسی نتونه اینها روتفکیک کنه؟ فرضا با هم اشتباه گرفته بشن بازم دیر به این نتیجه رسید
تازه درموردداییه مهربونتر ازمادرشون چی میگی پریسان جونم

بچه ها ببخشید من این هفته دیگه شلوغیه کاریم به اوج رسیده!
امیدوارم زود بهتون جوین! شم.

خوب شد من نوشته ها رو از بالا به پایین خوندم، دیگه نمیخونم حرفا رو تا لو نره داستان و بتونم کتاب رو تموم کنم بعد میام تو بحث ها!

راستی واسه اینکه دوباره کس دیگه ای مثل من اونم سهوا داستانو لونده, هرهفته چندصفحه روعنوان کنید تابدونیم کجای کارباید باشیم اینجوری اونایی که عقبن هم سعی کنن خودشونو به جلوترها برسونن ایجوری داستانم لو نمیره

عفو بفرمایید شرمنده

سلامممممم منم صفحه 175 هستم ولی بدون اینکه نیازی به لو رفتن باشه تا تهشو پیش بینی کردم و فکر کنم با توجه به حرف راز درستم بوده باشه
نکته ای که میخواستم بگم اینه که شخصیتهای دوبرادر خیلی مصنوعی و دور از واقعیت بنظر میان بخصوص دیاکو که ضدو نقیض زیاد داره

خب عزیزم این ریشه روانشناختی داره . واقعا گاهی قابل هضم و درک نیست که بشه تفکیکش کرد . ما مورد های زیادی از عاشق شدن ها رو داریم که در واقع تحسین اون طرف به خاطر شخصیتش یا جایگاهش بوده !!

خواهش میکنم 

ضد ونقیض بودن دیاکو که منطقیه, اونم بخاطر مشکلات روانیه چندین ساله ست که ریشه درکودکی داره

شاید من بخاطر این فکر میکنم که عشقش بچه گانه است که سالهاست ازدواج کردم و دیگه فرق عشق و دوست داشتن رو میدونم و صدالبته مطمئنم گرمای بدن کسی نمیتونه باعث شروع عشق باشه.... ارزش و اعتبار عشق خیلی خیلی بالاتر از این حرفهاست
تضاد اخلاقی دو بردار هم بنظرم طبیعیه چون هر کدوم در شرایط خاص رشد پیدا کردند و بانمونه هایی اینچنینی در واقعیت بر خورد داشتم

صحنه های جنگی داستان گاهی واقعا از ته دل آدم رو دچار حس عذاب و انتقام میکنه . من خودم دختر یک جانبازم که البته هیچ نفعی برای خودش نبرده ولی گاهی خاطراتی که برام میگه رو حتی نمی تونم تصورش کنم . حتی بهش پیشنهاد دادم که بشین بنویس من می افتم دنبال کارهای چاپ کتابت ! می دونید ؟ به ازای هرکسی که توی اون جنگ بوده و ضربه دیده میشه یک کتاب نوشت و من به این معتقدم و حالا احساس می کنم پگاه خیلی آگاهانه داستان سه تا از آسیب دیدگان اصلی جنگ رو در سه سن متفاوت به تصویر کشیده .

پريسان جون من كتاب رو تمام كردم

عزیزمی چه سرعتی ! پس الان می تونی خیلی بهتر درک و تفسیرش کنی