بیاید با هم مجموعه های داستان کوتاه خوب رو بخونیم و نقد کنیم

منم داستان اون مرد تعمیرکار کشتی رو خوندم و ازش خیلی خوشم اومد ولی الان تمرکز ندارم برداشتم رو بنویسم چون سرم خیلی شلوغ و مشغوله، ایشالا شنبه می نویسم

سلام سلام
داستان بازگشتو خوندم و الان می خوام داستان بعدی رو شروع کنم.
موضوع داستان ، متن، توصیفات ،.. همه چیز خوب بود. حتی اسم داستان زیرکانه انتخاب شده و من خوشم اومد. کشمکش بین تامین معاش و مخارج خانواده و تامین نیاز روحی خانواده موضوع جدیدی نیست اما به خوبی روایت شد.
آدما گه گاه به تلنگر نیاز دارن که به یاد بیارن یا از خودشون بپرسن چه جایگاههایی دارن؟ هدف از بودنشون زندگیشون چی بوده و آیا الان در جای مناسبی دارن برای هدفشون تلاش میکنن و آیا این تلاشیه که به هدف ختم میشه
این آدم نمی تونست با خودش روراست نباشه ، فکر می کرد میدونه چی دلش می خواد و چی و کیو دوست داره ، اما وجدان یا حس پدری که در وجودش بود بهش کمک کرد

بازگشت برای من خیلی جالب بود
راستش فقط عبارت گاهی می تونه یه آدم رو به هم بریزه و هرچی که بهش معتقده و یا روش پافشاری می کنه رو زیر سوال ببره. اصلا نویسنده انگار می خواد بگه انقدر هم مطمئن نباش که همه چی توی حتی مغز خودت همونیه که فکر می کنی هست. اینکه شرایط زندگی گرگ یه نوع خاصه و حالا با شنیدن یک جمله شروع به بالا و پایین کردن مسائل خانواده می کنه جالبه . اینکه یه پدر دوباره خانوادش رو بررسی می کنه و حتی بین مرگ و زندگیشون شروع به انتخاب می کنه. گراس و ژوان حالا مفهوم برتر و کهتر رو میدن براش. ولی حالا که وادار به انتخابه هم عقب می کشه و نمی تونه از همان به قول خودش نقص مردانگیش بگذره. به نظرم این کتاب عالیه و توی خط به خط داستان هاش حرف برای اندیشیدن هست. من لذت می برم از خوندنش

من هم از خوندن این داستان خیلی لذت بردم و دقیقا منو با جنبه ای روبرو کرد که همیشه بهش فکر می کنم، توی این داستان به این موضوع اشاره شد که ذهن انسانها بدیهی گراست و خیلی چیزهای متغیر رو که حتی قضاوت درستی در موردشون نشده بدیهی در نظر می گیره و معمولا با یک تصمیم سطحی! هر انسانی در مورد جایگاه خودش، خانوادش و اعتقادش و خواستش و خلاصه هر چیز مهمی تو زندگشی یک تعریف درست کرده و اونو تو قسمت بدیهی مغزش ضبط کرده و معمولا همچین تلنگر هایی لازمه که در موردشون بازنگری بشه، ای کاش می تونستیم عامدانه هر از چند گاهی بدیهیات مغزمون رو به چالش بکشیم

کاملا موافقم باهات مهرنوش جان که ما با اون بخش بازنگری مشکل داریم!!

بچه ها من کتابو تموم کردم.کی داستان سوم رو می نویسیم؟

دوستای گل کتابخون عیدتون مبارک باشـــــــــــه

داستانهای کوتاه از کجا میگیرین منم دوست دارم بخونم؟

نارینه جون لطفا فوری کتاب کنسرتویی به یاد یک فرشته رو بخر و تا داستان دوم بخون که با هم نقد کنیم

سلام مهرنوش جونم عیدت مبارک باشه. پس کنسرتو رو ادامه میدیم

سلام پریسان جون
چرا که نه، من سعی می کنم امروز داستان بعدی رو بخونم
سال نو برات خیلی مبارک باشه عزیزم.

مرسی همچنین برای تو عزیزم

منم هستم :D من که باید دوباره بخونمش چون یادم رفته

آخی راست میگه سانازیم. همه رو خونده بود. من کنسرتو رو شروع کردم . احساسات راوی برام جالبه و البته فکر می کنم هر کدوم از ما یکبار هم که شده این احساسات رو تجربه کردیم. حسادت و تحسین توامان :)
و جالبتر اینکه راوی داستان خیلی راحت و دست و دلبازانه از طرفش لب به تحسین باز می کنه تا جایی که دیگه تصمیم به توقفش بگیره مبادا از خودش متنفر بشه
+ نکته خیلی جالب سراسر این کتاب آموزش نکات و اصطلاحات فراوانه مثلا توی هنرمندان و اساتید یه لیست پنج اسمی اعلام می کنه که من فقط توشون مینوهین رو می شناختم

منم کنسرتو رو شروع کردم ولی نتونستم تمومش کنم تا ملاقات 2 شخصیت داستان در فرانسه خوندم بقیه امشب :-)

خب امیدوارم بزودی نظرات دوستان رو داشته باشیم

سلام دوستای گلم پریسان قشنگ و مهربونم و مهرنوش جون و افق پر انرژی من واااای که چند وقتی بود نبودم !! چقدر دلم تنگ شده بود. روم به دیوار که نتونستم خلاصه ها رو بنویسم . داستانها رو خوندم و لذت بردم و نظرم رو میگم براتون.

سلام عزیزم دلمون تنگ شده بود خیلی وقته نیستی بدو که باید برسی به ما

وای پری جون میبینی اوضام چطور شده اصلا یه وضعی !! خیلی گیرم :( شرمندم که نمیتونم خیلی به دوستای گلم سر بزنم امیدوارم یه ذره اوضاع روبه راه شه