اعترافات یک عشق
خوب دوستان عزیز اول اشاره کنم که من برداشتها و نظرات شخصی خودمو می نویسم و اینکه بعضی جاهاش مثبت نیست خدایی نکرده یهو ملاک قضاوت قرار نگیره...
داستان اعترافات یک عشق بصورت وحشتناکی تکراری و ملال آور شروع شذ و تا اواسط داستان بیشتر به این شبیه بود که شخصیت ها و مکان و زمان چشم هایی که مال توست رو عوض کرده و دوباره نویسی کرده! دوباره یک جدایی و ادامه دادن یک عشق یک طرفه که حتی تنفر هم توش نیست و یک فرار دائمی از واقعیت که خیلی کسل کننده جلو می رفت و بیشتر شبیه فیلم فارسی ها ی هم زمان با اتفاقات داستان پر از اغراق به سبک بالیوود بود ولی از نیمه داستان که گذشت اوضاع کمی بهتر شد و جهت گیری داستان به صورتی جلو رفت که خواننده الزاما با یک نتیجه گیری کلیشه ای روبرو نباشه، مثلا من کم کم با این حس روبرو شدم که وحید انتخاب اشتباهی نکرده و با واقعبینی آدم مچ تری رو برای خودش انتخاب کرده که با روحیات هنریش همخونی بیشتری داشته و 8 سال پس از اون انتخاب نشون می داد که اشتباه نکرده بود، مخصوصا بعد از اونکه محتوای نامه نگین فاش شد و نگرانی و وابستگی نگین به وحید در بیمارستان به خوبی قابل تشخیص بود، اینجا انگار خود بهاره رهنما هم با یک تضاد روبرو شده بود و بدون هیچ نشانه و دلیلی از قول پرستار عاشق حدس زو که اونهمه خوشبختی وحید و نگین انگار خیلی هم واقعی نیست در حالی که از واکنش های نگبن کاملا مشخص بود که واقعی هست!!! در نهایت این داستان انتهای خیلی بهتری داشت و اجازه می داد که حق رو به پرستار، وحید یا نگین یا به همه بدی و از کلیشه آدم بد یکمی فاصله گرفته بود، امیدوارم فرهنگ دخترای ایرانی به نحوی توسعه پیدا کنه که همیشه بتونن موقعیت خودشون رو تشخیص بدن و تعقیب نکردن احساسات بی پایه و نابودی شخصیت و روح خودشون همیشه براشون شدنی باشه، امیدوارم همه پسرا و دختر ها در دنیا مرز عشق و همبستگی رو از وابستگی تشخیص بدن و رابطه های 2 طرفه خوبی بسازن