خانه
192K

بیاین از سوتی هامون بگیم

  • ۰۹:۲۷   ۱۳۹۳/۱/۱۸
    avatar
    کاربر فعال|230 |391 پست
    زیباکده

    الهه(مامان النا) : 
    اولین بار که همسری رو دیدم خونه خاله اش بود ... خاله اش دوست قدیمی و صمیمی مامانم بود و اون واسطه ازدواج ما شد ...
    خیلی هول شده بودم ..اون موقع23 سالم بود ...کلی تیپ زدم و آرایش کردم که چشم گیر باشم ..هههه اومدم برم تو اتاق پذیرایی تو یه لحظه فضولی ام گرفت که توی اتاق دیگه رو نگاه کنم ببینمش ... جاتون خالی مبل راحتی جلوم رو ندیدم خوردم بهش ... یه ملق کوچولویی زدم که فقط خود یوسف که تو اتاق بود دید و خندید ...

    وقتی اومد تو اتاق با همه سلام علیک کنه چشمش به من افتاد خنده اش گرفت ..به زور جلوی خودش رو گرفته بود

    زیباکده
    وااااااااااای الهــه جون خیلی ضایع بوداااااا

    خودم و همین الان گذاشتم جـای شــٌما !

    خیلی بــده و خیلی خنـده دااااار
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان