۱۰:۵۸ ۱۳۹۴/۱/۹
با دوست عزيزم ساناز تو خيابون در حال قدم زدن و حرفيدن و ديد زدن مغازه ها بوديم كه يه موضوع گل كرد و من شروع به توضيح دادن بودم ديدم خدا چرا اين ساناز جواب نميده،با داد(كه از شوخيهامون بود)گفتم چرا گنگ شدي و با قيافه مبهوت عابر پياده اي كه در كنارم قدم ميزد خيس عرق شدم.....