۱۸:۰۰ ۱۳۹۲/۴/۱۱
یه روزی با دخترم که تو بغلم بود و تو خیابان راهی خونه مامان و من هم چون هوا سرد بود نیم بوت پام بود که چشمتون روز بد نبینه با بچه بغل افتادیم تو جوی اب حالا درد از یه طرف و حجالت از طرف دیگه سرتاسر وجودمو گرفته بود که هر طور بود خودمو جمع و جور کردم و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده به راه خودم ادامه دادم که متوجه شدم که نیم بوتم پر از اب شده با همون وضع هر طور بود خودمو به خونه رسوندم و این اتفاق هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه واز اون به عنوان خاطره شیرین یاد میکنم