الهه(مامان النا) : اینم سوتی دختر خاله دوستم بود ...میگفت دختر خاله اش مهمونی داده بود و کلی مهمون داشته. میگفت همه گوش تا گوش نشسته بودن و این بیچاره حرف میزد ..همین طور که حرف میزده بلند میشه بره چایی بیاره ..میگفت ما دیدیم یه چیز مشکی افتاد ..اونم اصلا نفهمیده بود ...نگو وقتی نشسته بوده قزن دامنش باز شده و وقتی بلند شده افتاده ...میگفت یهو شوهرش از اون ور میگه فلانی و اشاره میکنه به دامنه .... بیچاره میگفت نفهمید دیگه چی تو اون مهمونی گذشت