خانه
191K

بیاین از سوتی هامون بگیم

  • ۱۶:۰۶   ۱۳۹۲/۴/۱۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
     هر کی بگه تاحالا سوتی نداده مطمئنا دروغ میگه ...

    بیاین از سوتی هامون بگیم و کمی بخندیم
  • leftPublish
  • ۱۷:۱۷   ۱۳۹۷/۹/۲۶
    avatar
    diba39
    یک ستاره ⋆|2520 |1313 پست


    آقا بهزاد ،اخه همه که نباید باهوش باشن یکی هم باید خنگ باشه مثل من

    ویرایش شده توسط diba39 در تاریخ ۲۶/۹/۱۳۹۷   ۱۸:۲۱
  • ۱۷:۲۰   ۱۳۹۷/۹/۲۶
    avatar
    diba39
    یک ستاره ⋆|2520 |1313 پست

    با حال بود مرسی آقا بهزاد
  • ۰۸:۲۵   ۱۳۹۷/۹/۲۷
    avatar
    NPardis
    کاربر جديد|79 |37 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    این سوتی مال خودم نیست اما الان یادم اومد باحاله.
    یه دوستی تعریف میکرد که یه فامیلی دارن که آمریکا هستن و بچه هاش اونجا بزرگ شدن و فارسی رو از مادرشون فقط یاد گرفتن. بعدش اومده بودن ایران و تبلتش رو آورده بود و به یکی از فامیلا گفته بود که فیفا رو برام اینستال کن و ...
    بعد خلاصه رفته بود بیرون بازی کنه، وقتی برگشت مامانش بهش گفت بیا فلانی فیفا رو ریخت روی تبلتت.
    بعد این پسر کوچولو وقتی این جمله رو شنید، کبود شد، میخواست گریه ش بگیره اما به زور جلوی خودش رو گرفت و با ناراحتی از مامانش پرسید : شربت؟!
    بعد همه کف کردن که شربت دیگه از کجا اومد و پرسیدن، خلاصه فهمیدن این نمیدونسته که تو فارسی ما به اینستال میگیم ریختن. فکر کرده که یه چیزی ریختن روی تبلتش و خراب شده و با خودش فکر کرده چی ریخته باشه خیلی بده و فکر کرده که شربت ریخته روی تبلتش
    زیباکده

    خیلی خوب بود 15

  • ۰۸:۳۷   ۱۳۹۷/۹/۲۷
    avatar
    NPardis
    کاربر جديد|79 |37 پست

    این یکی از بدترین سوتی هامه ، خیلی دو دل بودم بنویسمش یا نه ، ولی دیگه دل به دریا زدم

    من قبل ازدواجم خیلی چشم و گوش بسته بودم

    یه سری که تازه با شوهرم عقد کرده بودیم یه روز قرار بود با شوهرم جایی بریم

    تو مسیر تو ماشین شوهرم یه جوک گفت و منم که کلا پرت بودم یه معنی مودبانه ازش برداشت کردم و زدم زیر خنده و کلی تو ماشین ریسه رفتم 

    خلاصه رسیدیم و من رفتم تو جمع خانوما و شوهرم هم رفت پیش آقایون

    منم همچنان جوکه یادم می افتاد و با خودم می خندیدم، یهو یکی گفت داری به چی می خندی بگو ما هم بخندیم

    منم به خیال اینکه این یه جوک مودبانه است و میشه تو جمع تعریفش کرد جوک و تعریف کردم و خودم دوباره غش کردم از خنده، یهو دیدم چند تا خانوم جا افتاده و محترمی که اونجان یکیشون اخم کرد ، یکیشون لبش و گاز گرفت ، یکیشون روشو اون ور کرد، دخترهای جوونتر هم زیرزیرکی می خندیدن ، یکیشون دست من و گرفت کشید اونور گفت خاک تو سرت ازدواج کردی چه بی ادب شدی اینجا جای تعریف این جوکاس؟

    منم با تعجب گفتم چی میگی این که جوک بدی نبود معنیش اینه ... بعد اون معنی مسخره ای که خودم کشف کرده بودم و بهش گفتم 

    اونم گفت برو بابا آبرومونو بردی

    منم با اعتماد به نفس کامل رفتم پیش شوهرم با خودم گفتم الان به این دختره ثابت می کنم جوک بدی نبوده، شوهرم و صدا زدم بهش گفتم این جوکی که گفتی، جوک بدی نبود درسته؟ شوهرم انگار فهمید چی شده رنگش پرید نه گفت آره، نه گفت نه! فوری گفت یه وقت واسه کسی تعریفش نکنی ها!!!! 72

    من و میگی انگار یه پارچ آب یخ ریختن رو سرم ، یعنی خشک شدم یخ زدم ، همین طور من و شوهرم  هم و نگاه می کردیم ، دیگه از خجالت سریع خداحافظی کردیم گفتیم یه کاری واسمون پیش اومده باید زود بریم 72

    برگشتیم تو ماشین من مونده بودم گریه کنم یا بخندم 

    به شوهرم گفتم آخه تو چرا به من نمیگی این جوکه مورد داره؟23

    شوهرم که حالش بهتر از من نبود گفت من چه میدونستم تو اصلا معنی جوک و نگرفتی؟ آخه پس دو ساعت داشتی به چی می خندیدی؟ 73

  • ۰۹:۳۸   ۱۳۹۷/۹/۲۷
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    باحال بود پردیس فقط همه رو گفتی ، خود جوک رو نگفتی.
    تعریف کن دیگه، بعد برداشت خودتم بگو.
  • leftPublish
  • ۱۵:۱۳   ۱۳۹۷/۹/۲۷
    avatar
    diba39
    یک ستاره ⋆|2520 |1313 پست

    پردیس تو اون لحظه چی بهت گذشته

    ویرایش شده توسط diba39 در تاریخ ۲۷/۹/۱۳۹۷   ۱۵:۱۴
  • ۱۵:۳۳   ۱۳۹۷/۹/۲۷
    avatar
    diba39
    یک ستاره ⋆|2520 |1313 پست

    سلام

    یه روز همسر خواهرم زود میره خونه خواهرم قبلش میره بخودش حسابی میرسه و ارایش و رژ و لباس و اینا.....
    وقتی همسرش میره خونه اونم میره جلوی در و خلاصه بوسش میکنه بعدش میرن تلویزیون نگاه میکنن .خواهرم موقع ناهار میشه میگه ناهار آمادس هر وقت خواستی بگو من میز و بچینم .همسرش میگه پس تا تو میزو بچینی من برم نوشابه بخرم .حاظر میشه میره وقتی میاد خواهرم در که باز میکنه یه جیغ میزنه و میگه اینطوری رفتی .شروع میکنه خندیدن ،اون بنده خدا میگه وا مگه چیه فکر میکرده لباس نامناسب پوشیده بوده .خواهرم میبرتش جلوی ایینه میگه خودتو دیدی ؟؟؟؟؟!!!!
    بنده خدا تا چشمش به خودش میفته میگفت داغ کرده بودم نمیدونستم چه کار کنم با لپ رژ لبی که جای بوس بود رفته بودم بیرون .برای ما که تعریف میکردن میگفت میخواسته بره سر کوچه مامانشینا خرید کنه گفته حالا همین جا برم نزدیک تره .فقط خدا رو شکر میکرد اونجا نرفته بوده چون محله میشناختنش دستش مینداختن .
    گفتیم اینجا رفتی چی؟ گفت پسره هی نگاش کرده خندیده
    اینم خبر نداشته چی شده .دیگه تا یه مدتی همسر خواهرمو میدیدیم فقط میخندیدیم

    ویرایش شده توسط diba39 در تاریخ ۲۷/۹/۱۳۹۷   ۱۵:۳۴
  • ۱۶:۳۰   ۱۳۹۷/۹/۲۷
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
  • ۱۰:۴۸   ۱۳۹۷/۹/۲۸
    avatar
    NPardis
    کاربر جديد|79 |37 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    باحال بود پردیس فقط همه رو گفتی ، خود جوک رو نگفتی.
    تعریف کن دیگه، بعد برداشت خودتم بگو.
    زیباکده

    یادم نمیاد جوکه چی بود 70

  • ۱۰:۵۳   ۱۳۹۷/۹/۲۸
    avatar
    NPardis
    کاربر جديد|79 |37 پست
    زیباکده
    Diba39 : 

    پردیس تو اون لحظه چی بهت گذشته

    زیباکده

    خیلی سخت بود23

  • leftPublish
  • ۱۰:۵۴   ۱۳۹۷/۹/۲۸
    avatar
    NPardis
    کاربر جديد|79 |37 پست
    زیباکده
    Diba39 : 

    سلام

    یه روز همسر خواهرم زود میره خونه خواهرم قبلش میره بخودش حسابی میرسه و ارایش و رژ و لباس و اینا.....
    وقتی همسرش میره خونه اونم میره جلوی در و خلاصه بوسش میکنه بعدش میرن تلویزیون نگاه میکنن .خواهرم موقع ناهار میشه میگه ناهار آمادس هر وقت خواستی بگو من میز و بچینم .همسرش میگه پس تا تو میزو بچینی من برم نوشابه بخرم .حاظر میشه میره وقتی میاد خواهرم در که باز میکنه یه جیغ میزنه و میگه اینطوری رفتی .شروع میکنه خندیدن ،اون بنده خدا میگه وا مگه چیه فکر میکرده لباس نامناسب پوشیده بوده .خواهرم میبرتش جلوی ایینه میگه خودتو دیدی ؟؟؟؟؟!!!!
    بنده خدا تا چشمش به خودش میفته میگفت داغ کرده بودم نمیدونستم چه کار کنم با لپ رژ لبی که جای بوس بود رفته بودم بیرون .برای ما که تعریف میکردن میگفت میخواسته بره سر کوچه مامانشینا خرید کنه گفته حالا همین جا برم نزدیک تره .فقط خدا رو شکر میکرد اونجا نرفته بوده چون محله میشناختنش دستش مینداختن .
    گفتیم اینجا رفتی چی؟ گفت پسره هی نگاش کرده خندیده
    اینم خبر نداشته چی شده .دیگه تا یه مدتی همسر خواهرمو میدیدیم فقط میخندیدیم

    زیباکده

    1515

  • ۱۱:۵۱   ۱۳۹۷/۹/۲۸
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    زیباکده
    NPardis : 
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    باحال بود پردیس فقط همه رو گفتی ، خود جوک رو نگفتی.
    تعریف کن دیگه، بعد برداشت خودتم بگو.
    زیباکده

    یادم نمیاد جوکه چی بود 70

    زیباکده

    اذیت نکن دیگه. میگم بندازنت توی سیاه چالا 14

    تعریف کن، ما مثلا نمیخونیم 4 فقط برداشت خودتم بگو. بِپَر.

  • ۱۱:۵۷   ۱۳۹۷/۹/۲۸
    avatar
    NPardis
    کاربر جديد|79 |37 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    زیباکده
    NPardis : 
    زیباکده
    زیباکده

    اذیت نکن دیگه. میگم بندازنت توی سیاه چالا 14

    تعریف کن، ما مثلا نمیخونیم 4 فقط برداشت خودتم بگو. بِپَر.

    زیباکده

    شرمنده همون یه بار ضایع شدم واسه هفت پشتم بسه 23

  • ۱۲:۱۰   ۱۳۹۷/۹/۲۸
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    مثل اینکه باید حسینی رو صدا کنم ...

    حسینی : یک خانم چهل و خورده ای ساله، مجرد، بسیار بداخلاق، بسیار خشن و قوی هیکل و بزرگ که مسئول سیاه چال و شکنجه دادن کساییه که توی لابیستان و پایتختش(زیباکده) بر خلاف فرمان قبله عالم عمل میکنن.
  • ۱۱:۵۱   ۱۳۹۷/۹/۳۰
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    NPardis : 

    این یکی از بدترین سوتی هامه ، خیلی دو دل بودم بنویسمش یا نه ، ولی دیگه دل به دریا زدم

    من قبل ازدواجم خیلی چشم و گوش بسته بودم

    یه سری که تازه با شوهرم عقد کرده بودیم یه روز قرار بود با شوهرم جایی بریم

    تو مسیر تو ماشین شوهرم یه جوک گفت و منم که کلا پرت بودم یه معنی مودبانه ازش برداشت کردم و زدم زیر خنده و کلی تو ماشین ریسه رفتم 

    خلاصه رسیدیم و من رفتم تو جمع خانوما و شوهرم هم رفت پیش آقایون

    منم همچنان جوکه یادم می افتاد و با خودم می خندیدم، یهو یکی گفت داری به چی می خندی بگو ما هم بخندیم

    منم به خیال اینکه این یه جوک مودبانه است و میشه تو جمع تعریفش کرد جوک و تعریف کردم و خودم دوباره غش کردم از خنده، یهو دیدم چند تا خانوم جا افتاده و محترمی که اونجان یکیشون اخم کرد ، یکیشون لبش و گاز گرفت ، یکیشون روشو اون ور کرد، دخترهای جوونتر هم زیرزیرکی می خندیدن ، یکیشون دست من و گرفت کشید اونور گفت خاک تو سرت ازدواج کردی چه بی ادب شدی اینجا جای تعریف این جوکاس؟

    منم با تعجب گفتم چی میگی این که جوک بدی نبود معنیش اینه ... بعد اون معنی مسخره ای که خودم کشف کرده بودم و بهش گفتم 

    اونم گفت برو بابا آبرومونو بردی

    منم با اعتماد به نفس کامل رفتم پیش شوهرم با خودم گفتم الان به این دختره ثابت می کنم جوک بدی نبوده، شوهرم و صدا زدم بهش گفتم این جوکی که گفتی، جوک بدی نبود درسته؟ شوهرم انگار فهمید چی شده رنگش پرید نه گفت آره، نه گفت نه! فوری گفت یه وقت واسه کسی تعریفش نکنی ها!!!! 72

    من و میگی انگار یه پارچ آب یخ ریختن رو سرم ، یعنی خشک شدم یخ زدم ، همین طور من و شوهرم  هم و نگاه می کردیم ، دیگه از خجالت سریع خداحافظی کردیم گفتیم یه کاری واسمون پیش اومده باید زود بریم 72

    برگشتیم تو ماشین من مونده بودم گریه کنم یا بخندم 

    به شوهرم گفتم آخه تو چرا به من نمیگی این جوکه مورد داره؟23

    شوهرم که حالش بهتر از من نبود گفت من چه میدونستم تو اصلا معنی جوک و نگرفتی؟ آخه پس دو ساعت داشتی به چی می خندیدی؟ 73

    زیباکده

    161515

    واقعا به چی میخندیدی

  • ۱۳:۱۲   ۱۳۹۷/۱۰/۲
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    سوتی جدید رسید

    یکی از همکارام تعریف میکرد که یه دوستی داشت قدیما. دختر بود. بعد دختره ازینا بود که با خیلیا دوست بود و با هیچکس نبود. یعنی اکثر دوستی هاش تلفنی و اس ام اسی و اینطوری بود و نهایت یه رستورانی هم آیا با کسی میرفت یا نه.
    خلاصه با یکیشون یه بار بعد از صد سال رفته بود رستوران و طرف رسونده بودش و دختره یه ساعت بعد اس ام اس زده که حسین رسیدی خونه؟
    بعد میبینه که برای یکی دیگه فرستاده
    بدو بدو پیام میده که بدو دیگه حسین، مردیم از گرسنگی و ...
    که بعدا بگه حسین داداشمه و رفته بود شام بگیره و ...
    ولی اون پسره فهمیده بود و خلاصه دیگه کلی بهش بد و بیراه گفته بود و تمام
  • ۰۱:۰۴   ۱۳۹۷/۱۰/۳
    avatar
    topoloo
    کاربر جديد|60 |66 پست

    یکی از سوتی هام که همسری همیشه ازش بخوبی یاد میکنه😐

    شب خاستگاریم بود ما رسم داریم عروس با چادررنگی بیاد از مهمونا پذیرایی کنه چای بیاره زن داداشم و خواهر گرامی  که مسئول چیدن میوه و چای تو ظرف بودن اصلا روی من یجور دیگه حساب کرده بودن

    یه جامیوه ای گذاشته بودن که خودش دوکیلو وزن داشت چندکیلو میوه راحت توش جا میشد بیجووولا پرش هم کرده بودن منم خیلی شیکو مجلسی چادر به سر که البته نصفش رو زمین بود  میوه بدست رفتم تو سالن  از همون قدم اول تا به همه میوه تعارف کنم دونه دونه میوه ها میریخت  و باز من با گونه های قرمز شده جمعشون میکردم  بخدا خیلی ضایع شدم اصلا همسری که نمیتونست جلو خندشو بگیره اون دوتا نامرد هم هرهر میکردن مامانمم برام خطو نشون میکشید

     😁جاری جادوگرمم که یه لبخند مسخره داشت

    اما جدا ازینکه اون موقع خیلی ناراحت شدم همسری همیشه میگه قشنگترین خاطره دوران عقدو نامزادیمون خاستگاریه ومیگه بیا یبار دیگه برام اون شبو اجرا کن  

  • ۱۰:۵۴   ۱۳۹۷/۱۰/۳
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    topoloo : 

    یکی از سوتی هام که همسری همیشه ازش بخوبی یاد میکنه😐

    شب خاستگاریم بود ما رسم داریم عروس با چادررنگی بیاد از مهمونا پذیرایی کنه چای بیاره زن داداشم و خواهر گرامی  که مسئول چیدن میوه و چای تو ظرف بودن اصلا روی من یجور دیگه حساب کرده بودن

    یه جامیوه ای گذاشته بودن که خودش دوکیلو وزن داشت چندکیلو میوه راحت توش جا میشد بیجووولا پرش هم کرده بودن منم خیلی شیکو مجلسی چادر به سر که البته نصفش رو زمین بود  میوه بدست رفتم تو سالن  از همون قدم اول تا به همه میوه تعارف کنم دونه دونه میوه ها میریخت  و باز من با گونه های قرمز شده جمعشون میکردم  بخدا خیلی ضایع شدم اصلا همسری که نمیتونست جلو خندشو بگیره اون دوتا نامرد هم هرهر میکردن مامانمم برام خطو نشون میکشید

     😁جاری جادوگرمم که یه لبخند مسخره داشت

    اما جدا ازینکه اون موقع خیلی ناراحت شدم همسری همیشه میگه قشنگترین خاطره دوران عقدو نامزادیمون خاستگاریه ومیگه بیا یبار دیگه برام اون شبو اجرا کن  

    زیباکده

    1516

  • ۱۲:۰۵   ۱۳۹۷/۱۰/۳
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    زیباکده
    topoloo : 

    یکی از سوتی هام که همسری همیشه ازش بخوبی یاد میکنه😐

    شب خاستگاریم بود ما رسم داریم عروس با چادررنگی بیاد از مهمونا پذیرایی کنه چای بیاره زن داداشم و خواهر گرامی  که مسئول چیدن میوه و چای تو ظرف بودن اصلا روی من یجور دیگه حساب کرده بودن

    یه جامیوه ای گذاشته بودن که خودش دوکیلو وزن داشت چندکیلو میوه راحت توش جا میشد بیجووولا پرش هم کرده بودن منم خیلی شیکو مجلسی چادر به سر که البته نصفش رو زمین بود  میوه بدست رفتم تو سالن  از همون قدم اول تا به همه میوه تعارف کنم دونه دونه میوه ها میریخت  و باز من با گونه های قرمز شده جمعشون میکردم  بخدا خیلی ضایع شدم اصلا همسری که نمیتونست جلو خندشو بگیره اون دوتا نامرد هم هرهر میکردن مامانمم برام خطو نشون میکشید

     😁جاری جادوگرمم که یه لبخند مسخره داشت

    اما جدا ازینکه اون موقع خیلی ناراحت شدم همسری همیشه میگه قشنگترین خاطره دوران عقدو نامزادیمون خاستگاریه ومیگه بیا یبار دیگه برام اون شبو اجرا کن  

    زیباکده

    عالی بود 16

  • ۰۰:۴۶   ۱۳۹۷/۱۰/۹
    avatar
    رهام 💙دنیز💕
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19931 |39377 پست
    زیباکده
    topoloo : 

    یکی از سوتی هام که همسری همیشه ازش بخوبی یاد میکنه😐

    شب خاستگاریم بود ما رسم داریم عروس با چادررنگی بیاد از مهمونا پذیرایی کنه چای بیاره زن داداشم و خواهر گرامی  که مسئول چیدن میوه و چای تو ظرف بودن اصلا روی من یجور دیگه حساب کرده بودن

    یه جامیوه ای گذاشته بودن که خودش دوکیلو وزن داشت چندکیلو میوه راحت توش جا میشد بیجووولا پرش هم کرده بودن منم خیلی شیکو مجلسی چادر به سر که البته نصفش رو زمین بود  میوه بدست رفتم تو سالن  از همون قدم اول تا به همه میوه تعارف کنم دونه دونه میوه ها میریخت  و باز من با گونه های قرمز شده جمعشون میکردم  بخدا خیلی ضایع شدم اصلا همسری که نمیتونست جلو خندشو بگیره اون دوتا نامرد هم هرهر میکردن مامانمم برام خطو نشون میکشید

     😁جاری جادوگرمم که یه لبخند مسخره داشت

    اما جدا ازینکه اون موقع خیلی ناراحت شدم همسری همیشه میگه قشنگترین خاطره دوران عقدو نامزادیمون خاستگاریه ومیگه بیا یبار دیگه برام اون شبو اجرا کن  

    زیباکده

    😂 حالا برا چی دیگه جمعشون میکردی؟ یواشکی با پات میزدی میرفت زیر میزی صندلی ای چیزی

  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان