خانه
191K

بیاین از سوتی هامون بگیم

  • ۱۶:۰۶   ۱۳۹۲/۴/۱۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
     هر کی بگه تاحالا سوتی نداده مطمئنا دروغ میگه ...

    بیاین از سوتی هامون بگیم و کمی بخندیم
  • leftPublish
  • ۱۷:۵۹   ۱۳۹۲/۷/۴
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست

    ههههه خیلی باحال بود ! چه معلمی ! :D
  • ۱۸:۵۳   ۱۳۹۲/۷/۴
    avatar
    لواشک پاستیل زاده
    یک ستاره ⋆|1707 |1793 پست
    اول دبیرستان بودم که از طرف مدرسه رفتیم مشهد…. خواهرم بهم سفارش داده بود براش عطر باس boss بیارم، من هر مغازه ای میر فتم نداشتن این عطرو….. بالاخره توی یه مغازه خیلی اتفاقی دیدمش، انقدر ذوق کردم هول شدم یهو به یارو گفتم آقا بوس بدین!!!! پسره یه نگاهی بهم انداخت که الان بعد از 3سال یادش میافتم نمیتونم از خجالت سرمو بلند کنم!
    ویرایش شده توسط لواشک پاستیل زاده در تاریخ ۴/۷/۱۳۹۲   ۲۰:۲۸
  • ۱۹:۱۸   ۱۳۹۲/۷/۴
    avatar
    ببوری
    دو ستاره ⋆⋆|701
    خجالت نداشته که بوس و میگرفتی میمدی بیرون
  • ۲۱:۳۴   ۱۳۹۲/۷/۵
    avatar
    saba biology
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|6343 |4258 پست
    خیلییییی باحال بودن...مرسییی
    تا مدتها بعد از یاد گرفتن خوندن و نوشتن از خوندن تابلوی مغازه ها و نوشته های روی شیشه مغازه ها ذوق مرگ میشدم!!
    این که میگم تا مدتها منظورم تا کلاس سوم و چهارم دبستان ! نه فقط کلاس اول!!!

    خلاصه، موقع خوندنشون هم اگه معنی هاشون رو نمیفهمیدم یهو قوه تخیلاتم بکار میفتاد و یه فیلنامه و داستانی به عنوان معنی ها تو ذهنم نقش میبست!!!!
    یکی از این داستاهای تخیلی ذهن بیکار بنده در مورد معنی "دوزندگی اتومبیل" بود!!
    تا مدت ها این عبارت رو اینجوری میخوندم: دو زندگی اتومبیل، و از اونجایی که باز ارتباط بین نوع وسایل داخل مغزه و اسم تابلوش را متوجه نمیشدم باز تخیلاتم یهو اکشن شد!!
    تو ذهنم: خوب تو این مغازه ها چون وسایل ماشین ها رو مرده و خراب میارن و بعد سالمشون میکنن و میبرن بیرون خوب پس یعنی از یک زندگی به یک زندگی دیگه میرن واسه همین رو تابلو "دو زندگی" نوشته دیگه!!!!
    جل الخالق!!!

  • ۲۲:۲۲   ۱۳۹۲/۷/۵
    avatar
    ریتا ا
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|5673 |5315 پست
    هههههه صبا
    نزدیک خونه مادربزرگ منم یه دوزندگی ممد بود
    که برادرم بعدا اعتراف کرد که بچه گیام فکر میکردم اقا ممد دوتا زن داره
  • leftPublish
  • ۲۳:۰۹   ۱۳۹۲/۷/۵
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    خونه مامانم بودیم و مامانم یه عالمه مهمون داشت ...طی فرایندی بین من و النا اختلاف خانوادگی پیش اومد ... منم حرصم گرفت و اومدم نشستم پیش دختر عمه ام که یه بچه 3 ساله داره

    دختر عمه ام: الهه این بچه ها واقعا خیلی اذیت میکنن ..نه؟؟!!
    من: آره بابا مغذم داره منفجر میشه از دست این بچه و.... (حسابی غر زدما)
    دختر عمه ام: نمی دونم تنهان اینجورین ..همش آویزون آدمن
    من : نترس ده تا هم باشن باز آویزونن
    بعد با یه قیافه حق به جانبی گفتم : ببین من نمیدونم این قدیمی ها که چند تا بچه داشتن یا بچه ها خودشون به امید خدا بزرگ میشدن یا واقعا خیلی علی بی غم بودن وگرنه الان آدم اگه عقلش برسه یه بچه بسشه ....

    بعدا فهمیدم بیچاره بارداره و داشته زمینه سازی میکرده که بهم بگه ..دیده من گفتم عقل نداره اونی که چند تا بچه داره طفلک روش نشده ...

    خداییش من اون موقع خیلی کفری بودم و بعدش خیلی پشیمون شدم از حرفی که زدم ..
    فردا میخام بهش زنگ بزنم و تبریک بگم و هنرم رو ماست مالی کنم........
  • ۱۱:۰۱   ۱۳۹۲/۷/۶
    avatar
    Nanayi joon
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|4285 |6357 پست
    خیلی بامزه بود کارت الهه
    اما مطمئن باش دختر عمه عزیزتون هم میدونه که شما اون لحظه اینطوری فکر میکردی و...
    حتماً باهاش تماس بگیر عزیزم
  • ۱۲:۰۳   ۱۳۹۲/۷/۶
    avatar
    Eli
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3776 |4308 پست
    منم مثل صبا وقتی دبستانی بودم و بخاطر اینکه میتونم بخونم و بنویسم کلی ذوق داشتم . یه روز مامانم تو آشپزخونه داشت نهار درست میکرد منم دور و ورش میچرخیدم و میگفتم میخوای ببینی من یاد گرفتم نوشته ها رو بخونم. اونم که معلومه حوصله منو نداشت گفت بخون. منم پاکت پودر رخشویی رو برداشتم و شروع کردم به خوندن ..... تا جایی که رسیدم به کلمه"استاندارد" موقع خوندن گفتم: استا ندارد ( به صورت دو کلمه جدا از هم ) مامانم که اصلا حواسش نبود اما داداشم که خوندن منو شنید شروع کرد به قهقهه زدن و مسخره کردنم
    هی بهم میگفت دوباره این خط رو بخون. منم فکر میکردم از خوندن من خوشش اومده ، هی اون خط رو میخوندم هی اون میخندید...بعدش فهمیدم داره مسخره ام میکنه.....
    تا الان هم وقتی کلمه استاندارد رو میبینم به یاد بچگیم به صورت استا ندارد میخونمش
    ما ایــــــــــــــــــــنیم دیگه !
  • ۱۲:۳۸   ۱۳۹۲/۷/۶
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    فک کنم اول، دوم راهنمایی بودم، یه پنجشنبه ای بابام دیروقت از سر کار اومد و به ما گفت بچه ها فردا صبح سر و صدا نکنید من خیلی خسته ام یه کم این صبح جمعه رو بخوابم.
    من هم اشک تو چشام جمع شد و با خودم گفتم که فردا کاری میکنم که خستگی بابام در بره.
    واسه همین صبح اصلا ورجه وورجه نکردم و با اینکه جمعه بود تلویزیون رو هم روشن نکردم. بعد خیلی حوس کردم موسیقی گوش بدم، عاشق سبک راک و Pink floyd هم بودم و البته هستم.
    خلاصه یه آلبوم پر سر و صدای گیتار برقی و درام دار و انتخاب کردم(که البته مثل آلبوم های معمولی شلوغ نیست و سکوت میشه یهویی خیلی شلوغ میشه!) و خواستم گوش کنم. هدفون رو آوردم و با بد بختی 1 ساعت در حالت چسبیده به ضبط این آلبوم رو گوش کردم.
    بعد که تموم شد دیدم بابام بیدار شده  ولی انگار منگه هنوز! اما چیزی نمیگفت. مامانم گفت اینقدر بابات اصرار کرد که سر وصدا نکنید این امروزو فقط!
    ...
    درسته !
    هدفون رو زده بودم به میکروفون و صدا رو هم تا ته زیاد کرده بودم!  
    اینقدر صداش زیاد بود که اصلا نفهمیدم از کجا داره میاد!
    بابامم ناامید شده بود اصلا به روی خودشم نیاورد از وسعت فاجعه ! 
  • ۱۲:۴۵   ۱۳۹۲/۷/۶
    avatar
    shimajoon
    سه ستاره ⋆⋆⋆|2574 |2957 پست
    بنده خدا بابات از دست تو چي كشيده
  • leftPublish
  • ۱۵:۰۷   ۱۳۹۲/۷/۶
    avatar
    ستاره
    یک ستاره ⋆|314 |1473 پست
    ااااااااااااااااااااااااااااای وای بهزاد
    بنده خدا بابات چه جوری از خواب بیدار شده
  • ۱۷:۵۴   ۱۳۹۲/۸/۶
    avatar
    Tania
    کاربر جديد|37 |133 پست
    یه روز من وخالم ک 3سال ازم بزرگتره خونه تنها بودیم ک دوتا از پسرای فامیل اومدن خونمون کارت عروسی اورده بودن
    ماهم رفتیم نشسیتیم وچند دقیقه ای ک گذشت خاله ام ب هوای چایی اوردن خواست بلند شه و منم از خجالت اینکه تنها نمونم تا خاله ام بلند شد دامنشو کشیدم ک یعنی نرو
    اما............
    هیچی دیگه دوتایی باحالت دو رفتیم تو اتاق واونام پاشدن رفتن
    منم از خالم یه کتک نوش جان کردم
  • ۱۷:۵۹   ۱۳۹۲/۸/۶
    avatar
    ببوری
    دو ستاره ⋆⋆|701
    وااااااای چه سوتی افتضاحی
  • ۱۸:۰۰   ۱۳۹۲/۸/۶
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
  • ۰۰:۵۱   ۱۳۹۲/۸/۷
    avatar
    Eli
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3776 |4308 پست
    ای واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای من
  • ۰۰:۵۴   ۱۳۹۲/۸/۷
    avatar
    ببوری
    دو ستاره ⋆⋆|701
    خب حالا یجور میگه ای وای من که یکی ندونه فکر میکنه چی شده
  • ۲۳:۰۴   ۱۳۹۲/۹/۲۴
    avatar
    الهه(مامان النا)
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|15007 |7040 پست
    اینم سوتی دختر خاله دوستم بود ...میگفت دختر خاله اش مهمونی داده بود و کلی مهمون داشته. میگفت همه گوش تا گوش نشسته بودن و این بیچاره حرف میزد ..همین طور که حرف میزده بلند میشه بره چایی بیاره ..میگفت ما دیدیم یه چیز مشکی افتاد ..اونم اصلا نفهمیده بود ...نگو وقتی نشسته بوده قزن دامنش باز شده و وقتی بلند شده افتاده ...میگفت یهو شوهرش از اون ور میگه فلانی و اشاره میکنه به دامنه .... بیچاره میگفت نفهمید دیگه چی تو اون مهمونی گذشت
  • ۲۳:۲۹   ۱۳۹۲/۹/۲۴
    avatar
    Eli
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3776 |4308 پست
    آخــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
  • ۲۳:۵۳   ۱۳۹۲/۹/۲۴
    avatar
    ریتا ا
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|5673 |5315 پست
    ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﯼ ﺍﻟﻬﻪ ﮐﻠﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ...ﯾﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﺸﮑﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ...
    ﻃﻔﻠﯽ
    ﺧﺪﺍﺑﺮﺍ ﻫﯿﺸﮑﯽ نیاره
  • ۰۱:۱۱   ۱۳۹۲/۹/۲۵
    avatar
    حسام صدریکاپ قدمت 
    دو ستاره ⋆⋆|1297 |2906 پست
    نزدیک 10سال پیش من رفتم تو یه شیرینی فروشی کارکنم صاحب اونم یکی از دوستای بابام بود.یروز این کیک پز منو صدا کرد پول داد بهم گفت برو دو هزار تومن پودر بادمجون بخر بیار میخوام کیک درست کنم منم بدوبدو رفتم هر مغازه ای بگی سر زدم یا میخندیدن یا میگفتن نداریم جالبش اینجا بود که یکیشون گفت تموم کردیم بعدش ناراحت برگشتم تو شیرینی فروشی ازم با خنده پرسید چی شد گفتم هیچی پیدا نکردم دیدم اینا سه نفر هر کدوم یه طرف مغازه دارن از خنده تیکه پاره میشن بعد از چند وقت فهمیدم که بله حسابی سر کار بودم
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان