۱۶:۵۳ ۱۳۹۲/۱۱/۱۶
هههههه
صبا بابام تعریف میکرد میگفت تو فرودگاه فرانکفورت تو صف ایستاده بوده ..میگفت یه خانومی اومد پشت سرم .... میگفت کلا نیم متر پارچه برا لباسش مصرف نشده بود ... میگفت با بدبختی شروع کرد به انگلیسی بپرسه که باد تو این صف بایسته یا نه ...
میگفت به فارسی گفتم : بله خانوم ..همین جا بایست
میگفت زنه خشکش زده بود ...