تو رو خدا خیانت نکنید..

من زبونم از بیان احساسم قاصره...فقط میتونم بگم در اوج رابطه حسی و عاشقانه ای که با همسرم داشتم فهمیدم که داره به من خیانت میکنه...شما از زبون خودتون به اون زن شوهر و بچه داری که همه جوره پایه این رابطه بوده هر چی دوست دارین بگید...از طرف من ...شاید دل اتیش گرفتم یکم اروم بگیره..

 مهرنوش جان چند بار نظرتو خوندم و فکر میکنم که حق با شماست ..در واقع من اینجا به اون چیزی که میخوام نمیرسم ..مشکل درون منه و باید اونو با خودم حل کنم و کنار بیام..درضمن متوجه شدم که اون خانم ظاهرا شغلش اینه ..قبل از شوهرم با یکی دیگه بود و الانم فهمیدم که با یکی دیگه است و مطمینا مریضه باید برای شفاش دعا کنم نه نابودیش..از همه دوستای خوبم که این چند روز کنارم بودن و نظرمیدادن ممنونم..بیش از این بها دادن به یه رابطه بی ارزش به ضرر خودمه..

واااای مهرنوش جون واقعا ازت ممنونم چه حرفای خوبی زدی . حرفات نه تنها میتونه به مامی محمد کمک کنه بلکه به منی که یه دختر مجردم و همیشه این ترس تو وجودم هست که نکنه این اتفاقات در آینده واسه منم بیفته و من واسه پیشگیریش یا خدایی نکرده جبرانش باید چیکار کنم هم خییییلی کمک کرد. ازت ممنونم عزیزم.

الان دقیقا نمیدونم باید چی کار کنم ..تاپیکو حذف کنم ..یا به امون خدا رهاش کنم..در واقع وارد هم نیستم..نیست تازه واردم..

منم موافقم ادامه دادنش کاملا اشتباه هرچی لازم بود و شنیدی سنگاتو با خودت وا بکن

به تو که خیلی کمک کرد آهو خانوم

نه لازم نیست چیزی رو حذف کنی، فقط کافیه به این نردید ها و فکر ها در درونت خاتمه بدی

تاپیکو نمیتونی حذف کنی عزیزم اگرم میتونستی به نظر من نباید این کارو بکنی بذار باشه تا اگه خدایی نکرده کس دیگه ای به این درد دچار شد یا تو شرایطی قرار گرفت که داشت تو زندگیش دچار لغزش میشد با خوندن حرفای تو و نظرات دوستامون بتونه راه درستو پیدا کنه و از این تاپیک چیزای خوبی یاد بگیره.
به نظر من شمام بهتره حتی این سایتو فراموش کنی تا دیگه یاد اون زن تو ذهنت تداعی نشه. برو پیش شوهرت و مثل یه زن قوی باهاش صحبت کن بذار بفهمه که تو انقدر قوی هستی که اگه تا الانم اینجوری بوده بعد از این دیگه نمیتونه رو نقطه ضعفات حساب کنه و ازشون سوء استفاده کنه. ازش بخواه بهت کمک کنه تا بتونی فراموش کنی و خودتم فراموشش کن بچسب به زندگیت و بچت و سعی کن دوباره از نو یه زندگی پر از عشق بسازی تا دیگه هیچ زنی نتونه اونو خراب کنه. من قبلا هم گفته بودم این شرایط با اینکه خیلی وحشتناک بود ولی فرصتیو به وجود آورد تا هم شما هم همسرت بفهمید که چقدر به هم علاقه دارید چقدر ریشه هاتون به هم گره خورده چقدر به زندگی و بچتون اهمیت میدید چون مطمئن باش اگه اینجوری نبود الان هزار باره زندگیتون از هم پاشیده بود اگه شوهرت واقعا اون زنو دوست داشت هیچوقت سعی نمیکرد برت گردونه به زندگی حالا درسته که روشش یعنی تهدید روش درستی نبوده اما شما اینو بذار رو حساب اینکه انقدر از خودش خجالت کشیده که روش نشده بگه به خاطر من برگرد گفته بخاطر بچه برگرد و اگه توام تو اعماق قلبت دوستش نداشتی انقدر واسه بخشیدنش تلاش نمیکردی. پس قدر زندگیتو بدون و دوباره بسازش چون هیچوقت دیر نیست.

منم موافق ابن هستم که یه بار دیگه بهش فرصت بدی وهمه تلاشتو بکنی برای حفظ بنیان خانوادت..
عزیزم موفق باشی...

سلام دوستای خوبم..بازم ممنون..راستش دیروز و امروز با همسری صحبت کردم یکمی..یعنی یه شرایطی پیش اومد که تقریبا یکم از جواب سوالامو گرفتم..تو این چند وقت اینقدر از خودم مایه گذاشته بودم که انرژیم تحلیل رفته بود ..ولی حرفای جدیدی بهم زد و کلی انرژی گرفتم..شما هم راست میگید من اگه دوسش نداشتم اینقدر برای فراموش کردن تلاش نمیکردم..اون حرفای خیلی خوبی بهم زد..دلم نیومد بهتون نگم..شاید از دعا ها و انرژیای مثبت شما بوده ..

خیییلی خوشحال شدم مامی محمد ایشالله که همیشه خوشحال و خوشبخت باشید و قدر همدیگه رو بدونید .

خب خداروشکر
دیگه هرکی توی این تاپیک هر نصیحتی تونست کرد
بنظرم دیگه حرف جدیدی نیست
پس این تاپیک رو ول کن و بچسب به زندگیت
یا برو یه تاپیک جدید بزن با حرفها و نظرهای قشنگ راجب زندگی و خوبیهاش
چون این تاپیک به نظرم به همه بچه های اینجا انرژی منفی میده از این به بعد

 خیلی خوشحال شدم مامی محمد،

از ته دل برا خودت و خانوادت بهترینها و آرزو دارم   

خداروشکر باشوهرت به نتیجه خوبی رسیدین انشالاهمیشه خوش باشین