هر برندی یک روند منحصر به فردی را از شکل گیری تا اوج و افول طی میکند و این روند منحصر به فرد در نهایت داستان برند را شکل میدهد، این داستان چنان اهمیت دارد که بیان حرفهای آن به یکی از ابزارهای ترویج برند تبدیل میشود و ذهنیت مخاطبان از برند نیز در محوریت آن داستان شکل میگیرد.
داستان برند بر اساس روندی که طی کرده می تواند داستانی قوی و یا ضعیف باشد اما نحوه برخورد خود برند با داستانش از همه مهمتر است و گاهی یک برند با داستان بسیار قوی میتواند نقل بسیار ضعیفی از خودش داشته باشد.
برندهایی که نقش موسس یا ایجاد کننده برند در آنها بسیار پررنگ است معمولا داستان های شیرینی دارند و اگر مدیریت داستان، خوب انجام شده باشد، داستان موفقیت این برندها زبان به زبان می گردد و به عنوان نمونههای موفقیت در حوزه کسب وکار و کارآفرینی نیز در کتاب ها و رسانه های مختلف از آنها یاد میشود، همین نقل داستان به تنهایی می تواند ضامن بقای یک کسب وکار در آینده باشد.
نمونه های خارجی این نوع برندها بسیار زیاد است: اپل و داستان استیو جابز ، مایکروسافت و داستان بیل گیتس، خودروسازی فورد و داستان هنری فورد، سونی و داستان آکیو موریتا، دوو و داستان آقای کیم وو جونگ و….
نمونه های خارجی بسیار زیادی وجود دارد که بسیاری از ما داستان آنها را بهتر از برندهای داخلی خودمان میدانیم. علت این ناآگاهی از داستان برندهای داخلی شاید به بعضی عوامل محیطی بستگی داشته باشد ولی خود برندها نیز در این ناآگاهی جامعه سهیم هستند و معمولا به اهمیت داستان گویی پی نبرده اند.
به عنوان یک خواننده لطفا نظر خود را در مورد برندهایی که میشناسید و داستان آنها را می دانید بیان کنید؟ آیا از ماجرای برندهایی که بر مبنای اسم بنیانگذاران آنها نامگذاری شده اند اطلاع دارید؟ آیا میدانید اکبر جوجه چگونه شکل گرفته و یا حاج عبدالله که پشمک حاج عبدالله را تولید میکند چه کسی بوده؟ آیا از داستان بهروز فروتن خبر دارید؟