خانه
14.3K

داستان نویسی

  • ۱۲:۴۰   ۱۳۹۸/۱/۱۰
    avatar
    کاربر جديد|54 |22 پست
    زیباکده
    نوشان : 
    زیباکده

    1. این تصادف مربوط به کجا و چگونه باشد؟ تصادف نقطه اصلی معما قرار بگیرد؟ یا زود است باید داستان پیش برود سپس این تصمیم گرفته شود؟  نمیتونم نظر قطعی بدم چون نمیدونم چی تو سرته میتونه باشه میتونه هم نباشه ولی به نظرم اتفاق مهمی باشه که باعث ایجاد اتفاق اصلی شده . اینجوری هیجان انگیز تره


    2. در ابتدای داستان شخصیت ها خوب وارد داستان شدند؟ ایلیا آره ولی در مورد سیندخت نمیشه گفت اصن وارد داستان شده باشه چون فقط اسم داریم ازش


    3. ابتدای داستان چه نوع ویژگی معمایی دارد؟ آیا می توان گفت معماوار است؟

    این جمله تنها جمله معما گونه داستانه فکر نمیکنم هنوز بشه بهش گفت معمایی 

    ولی چیزی بود که سال نودوهشت را برای ایلیا قاسمی متفاوت می­کرد

    زیباکده

    سلام ساسان خوبی ؟ من الان داستانو خوندم جواب سوالهارو جلوشون دادم نظرم در مورد نگارشت اینه که فکر میکنم با کمی تغییر میشه روون ترش کرد

     1) در واقع ترجمه همیشه کلافه کننده بود و انتخاب واژگان مناسب دقیقا قسمتی بود که همه­­­ی مترجمان در آن با بن­بست یا چندگانگی انتخاب مواجه می­شدند----> من توی این جمله ترجیح میدم به جای افعال گذشته افعال حال استفاده بشه (در واقع ترجمه همیشه کلافه کننده است و انتخاب واژگان مناسب دقیقا قسمتی ست که همه­­­ی مترجمان در آن با بن­بست یا چندگانگی انتخاب مواجه میشوند)

    2) بود زیاد استفاده میکنی به نظرم بهتره از افعال دیگه هم بهره ببری (همین چند وقت پیش بود که ایمیل تایید مدارکش از طرف سفارت آمده بود.) همین چند وقت پیش ایمیل تایید مدارکش از طرف سفارت آمد

    3)این جمله به نظرم اضافه ست به متن نمیخوره یه جورایی آدمو میندازه از داستان بیرون و به دنیای واقعی برمیگردونه (انتشارات رَهنما همیشه انتخاب اول بچه­های زبان­شناسی است)

    4) کلیسای پطروس مقدس در خیابان جمهوری، خیابان سی تیر تهران بود یکی از کلیساهای قدیمی تهران، که در دوران قاجار توسط میسیونر های پروتستانی بنا شده بود. در خیابان جمهوری و خیابان های اطراف آن محله های بسیار پرجنب­وجوش تهران به حساب می­آیند.

    این قسمتو خیلی دوست داشتم چون داستان مربوط به زمان حاله و داری اطلاعات واقعی میدی به دلم نشست

    5) ایلیا ضربه جبران ناپذیر روانی خورد---> ایلیا ضربه روانی جبران ناپذیری خورد

    البته من صفت جبران ناپذیر و نمی پسندم چون روان انسانها پیچیده تر از اونه که یک حادثه به این شکل بتونه ضربه جبران ناپذیر بشه وارد کنه به نظرم بهتره از یه صفت ترسناک دیگه استفاده کنیم

    6)دچار" استرس پس از سانحه" شد و مجبور به استفاده داروهای روانپزشکی شد----> دو تا شد پشت سر هم قشنگ نیست بهتره فعل دوم عوض بشه دچار استرس بعد از سانحه شد و مجبور بود از دارو استفاده کند 

    7) ما هنوز نمیدونیم ایلیا چند سالشه چند سال پیش این اتفاق افتاده اینکه میگی (در سن پانزده سالگی تنها پدربزرگ مادرش بود که به نوه­اش دلداری می­داد) یعنی ایلیا 15 سالش بوده این اتفاق افتاده اگر منظور همینه به نظرم اگه بنویسی ( پدر مادرش تنها پناه پسر پانزده ساله مصیبت دیده شد)

    زیباکده

    با سلام و وقت بخیر،

    خیلی ممنون بابت راهنمایی ها.

    سعی می کنم بیشتر روی داستان و اتفاقات کار کنم و از نظر ساختار های ادبی و دستوری هم نکته های گفته شده رو اعمال کنم.

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان