۱۱:۵۵ ۱۳۹۴/۱۲/۷
#شتر_در_دام_حيله_زاغ_و_گرگ_و_شغال
2/3 🍏
براي آن امان چاره اي مي توان انديشيد تا شير را از عهده عمل به آن بيرون آورد. شما اينجا بمانيد تا من برگردم. كلاغ نزد شير بازگشت. شير پرسيد: چيزي به دست آورديد؟ كلاغ پاسخ داد: چشم هيچ كداممان از گرسنگي نوري ندارد، اما چاره ديگري هست كه اگر پادشاه با آن موافقت كند همه مان در نعمت فراوان مي افتيم. شير گفت: بگو كلاغ ادامه داد: شتر ميان ما غريب و بيگانه است و بودن او ميان ما به هيچ كداممان فايده اي نمي رساند. شير خشمگين شد و گفت: اين صحبت از وفا و مردانگي دور است و با بزرگواري و مهرباني مناسبتي ندارد. من به شتر امان داده ام. به چه دليلي جفا و خيانت را واجب بدانم؟ كلاغ گفت: من اين چيزها را نمي دانم، اما حكما گفته اند: يك نفر فداي خانواده و خانواده فداي قبيله و قبيله فداي شهر و اهل شهر فداي ذات و وجود پادشاه، اگر خطري در ميان باشد. براي زير قول زدن راهي وجود دارد تا ننگ پشيماني و سرشكستگي نصيب پادشاه نشود درحالي كه وجود پادشاه از رنج و ترس هلاك شدن بيمناك است. شير سرش را پايين انداخت. كلاغ برگشت و به دوستانش گفت: شير كمي ناراحتي و سركشي كرد، اما بلاخره راضي شد. الان وقت آن است كه پيش شتر برويم و داستان رنجي كه به شير رسيده است را تازه گردانيم و بگوييم ما تا حال در زير سايه بزرگواري و جبروت شير روزگار خوشي را گذرانده ايم. اكنون كه شير در رنج و مضيقه افتاده است اگر جان خود را فداي راحتي او نكنيم كفران نعمت كرده ايم.
#كليله_دمنه
قسمت دوم 📃