مامان مانیا :
ی صبح جمعه قشنگ رو با صدای مانیا شروع کردم...چقد خوبه روزایی که سرکار نمیرمو صب که پامیشم اولین صحنه روزم چهره خندونو قشنگ مانیاست...
پادشیم ی صبحونه عاالیو چهارتایی خوردیم( منو حامدو مانیا و مامان حامد) بعدم شروع کردم به سرو سامون دادن وسایل مانیا...تند تند کارامو انجام دادم که برم با دخملی بازی کنم...
مانیا دیگه داره کمکم راه میره ...تا تی تاتی...
ظهر آماده شدیمو رفتیم خونه بابام ...نهار اونجا بودیم..ی ظهر جمعه عااالی کنار عشقای زندگیم...
سر راه برگشت به خونه ی کیک تولد گرفتیم بمناسبت تولد برادر حامد و کلی سورپرایزش کردیم....شام همه خونه مامان حامد بودیم...
ی روز خوبو گذروندم کنار خانواده ای که آرزوم سلامتیو خندشونه
چه نوشته گرمی، خیلی بهم چسبید!!!