۱۵:۳۳ ۱۳۹۳/۷/۹
صبح بیدار شدم ساعت 5 و نیم و همه کارامو کردم حتی دخترمو هم مهد بردم ... بعدش اومدم خونه نشستم پای این تاپیکه و همین جوری انگاری جادوم کرده بودن از خونه بیرون نمی رفتم ... هیچی دیگه ....
یه سال باهاشون کار کرده بودم می شناختم مدیره می دونست دل به کار نمی دم .... مدرسه ی خیلی خوبی بود حقوق خوب معروف ... اینم شانسی منو پیدا کرد ...