آمستریدا :
صورتــــــــــــــــی :
شما ها هم از این کارا میکردین!!!
من با اینکه دختر بودم ولی خیلی شوخ وشیطون بودم این کار جزعادی ترین کارام بود .یادمه یه روز که رفته بودیم خونه ی خالم پسرخاله کوچیکم اومد بهم گفت بلدی این کارو انجام بدی واز چهارچوب با تو پا رفت بلا خونه ی اونا خیلی سعی کردم انجام بدم ولی از ترس خاله ام که میگفت نکن این کارا رو نتونستم خوب انجامش بدم ولی بعدش که رفتیم خونه ی خودمون شروع به تمرین کردم خیلی کیف میداد تازه من باز به خواهرم که یه سال ازم کوچیکتر بود یاد دادم.
عجب روزهایی بود میگم دیگه من معمولی ترین کارم بالا رفتن از چهارچوب در بود کارهای دیگه ای هم بود که من توش استاد بودم مثلا بالا رفتن از دیوار ورسیدن به پشت بوم دستشویی مون که تو حیاط بودکلا باید برای رسیدن به اون منطقه ی دنج مراحل زیادی رو طی میکردم اولش باید از رو بشکه هاییکه گوشه حیاط بود رد میشدم بعدش از تخته های باریک وبلند بعدش باید از رو دیوار رد میشدم.اینقدر حال میکردم که خدا میدونه تازه به خواهرم ودخترداییم که همسن خودم بود یاد دادم ولی همیشه نزدیک رسیدم بابام از سرکارش میومدیم پایین چون بابام برعکس مامانم خیلی حساس بود.من خاطرات خوش کودکیم رو مدیون مامانم هستم که اجازه میداد هر کاری بکنم و زیاد محدودم نمیکرد.
حرفات از ته دلت بود به دلم نشست
حالم دگرگون شد