خانه
235K

رمان ایرانی " دل "

  • ۱۱:۲۸   ۱۳۹۶/۶/۲۵
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان دل ❤️


    قسمت پنجاه و سوم

    بخش چهارم




    همین الان که رزیتا اومد می تونستی آروم دست خواهرت رو بگیری و براش توضیح بدی که چرا نموندی تو مراسم ...

    به خدا می فهمید و درکت می کرد و از این در با چشم گریون نمی رفت ...
    رضا تو با منم همین طور بودی , به جای اینکه حرف بزنی دعوا راه انداختی ...

    صورتشو با دست محکم مالید و کشید روی سرش ... کلافه بود ...
    نمی خواستم نصیحتش کنم ولی برای آروم کردنش چیز دیگه ای به ذهنم نرسید ...
    گفتم : حالا پاشو برو بخواب , فردا  برای تو روز سختیه ، از صبح باید مسجد باشی ...
    بلند شدم که برم صدام کرد و گفت : لی لا , رزیتا دروغ می گه چون اون زمان که به من فشار می آورد سارا ازت شکایت می کنه اگر باهاش ازدواج نکنی , تو زن من بودی ... دوستش نداشتم , به زور زن من شد ... برای همین همش دعوا می کردیم ....
     گفتم : ای رضا ...چی می گی تو رو خدا ؟ ... تو منو دوست داشتی دعوا می کردی و منو می زدی ... سارا رو دوست نداشتی دعوا می کردی و می زدیش ... پس برای تو فرق نمی کنه , روش زندگیت اشتباهه ... اینو بفهم , تو خودت می خوای این طوری زندگی کنی ... نه برای من , نه برای سارا دلیلت محکم نیست و غیرعاقلانه ست ...
    الان وقتش نیست رضا , نمی خوام این حرفا رو بهت بزنم ... نمی خوام هم بدونم چه اتفاقی برای تو و سارا افتاده ... دیگه برام مهم نیست چی شده ...
    گفت : به جون دو تا بچه م , اون روز که اومدی خونه ی من و سارا رو دیدی ؛ من خبر نداشتم اون اونجاست ... فکر کنم تخت رو اون بهم زده بود تا تو فکر کنی من باهاش رابطه دارم ولی این طور نبود ...
    گفتم : رضا لباس خواب زنونه روی تخت تو بود ... سوییچ ماشین من تو کیفش بود ... در آورد و گفت ماشین دست اونه ...
    گفت : خدا رو شاهد می گیرم تا اون روز به سارا نگاه هم نکرده بودم ... اصلا نمی دونستم تو خونه ی منه ... بعدم اگر این طور بود سارا که می دونست تو زن منی , نباید اونو جمع می کرد ؟ یا اینکه طوری گذاشته شده بود که تو ببینی ؟ بهت می گم با رزیتا نقشه کشیدن ... باور کن ... تو این همه مدت دیده بودی ماشین از جاش تکون بخوره ؟ اون سوییچ رو از تو خونه برداشته بود گذاشته بوده تو کیفش ...

    من تو رو دوست داشتم , عاشقت بودم ... خودتم می دونی تو تنها زنی هستی که من دوست دارم ... بی شرف بودم اگرماشین تو رو می دادم به کسی ...




    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان