خانه
355K

رمان ایرانی " رعنا "

  • ۱۷:۰۳   ۱۳۹۶/۴/۸
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان رعنا


    قسمت پنجاه و هشتم

    بخش پنجم




    فصل ششم :


    سال هفتاد دو بود که میلاد دانشگاه قبول شد ...
    کسی که تمام وقتشو گذاشت تا اونو برای کنکور آماده کنه , علی بود ...
    مثل یک رفیق و یار مهربون بهش رسید تا میلاد تونست رشته برق دانشگاه سراسری قبول بشه ولی شهر رشت ...
    وقتی شنیدم قلبم از جا کنده شد ... نمی خواستم از میلاد جدا بشم ...
    حالم آشفته شده بود و دلم آشوب ... بدنم مور مور می شد ...
    جدا شدن از میلاد , برای من غیرممکن بود ...
    باران هم که حالا تو هفده سال بود , همین حال رو داشت ...
    در حالی که میلاد از خوشحالی روی پاش بند نبود ...
    به خصوص که هم رشته ی علی قبول شده بود و این براش یک آرزو بود ... اون از بچگی به وسایل برقی علاقه ی زیادی داشت و همیشه با علی چیزایی می ساختن و گاهی هم این هنرشون رو توی چراغ های حیاط به کار می بردن ... و به قول خودشون رقص نور درست کرده بودن ...
    هانیه یک سال بود که با آرش زیر یک سقف زندگی می کردن ...
    البته که آرش نتونست به همه ی قول هاش عمل کنه ... ولی اینکه پسر خوب و عاقلی بود برای ما کافی بود که دوستش داشته باشیم ...
    اونم مثل پسر خودم , هر کاری می گفتم انجام می داد ...




    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان