خانه
181K

رمان ایرانی " رویایی که من داشتم "

  • ۱۵:۳۷   ۱۳۹۶/۱/۲۳
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان رویایی که من داشتم


    قسمت نوزدهم

    بخش چهارم



    من دیگه معطل نکردم با عجله خودمو رسوندم بالا ... درو از تو قفل کردم و همین طور که اشک می ریختم چمدونم رو در آوردم و دوباره وسایلم رو جمع کردم ... بیشتر از همه کتابم رو برداشتم ، همه چیز برای رفتن حاضر بود …
    ولی نمی تونستم اون موقع شب کجا برم ، این بود که فکر کردم صبح خیلی زود اونجا رو ترک کنم ……
    یک ساعت بعد یکی زد به در ولی جواب ندادم نفهمیدم کیه ... دلمم نمی خواست بدونم ، چه فرقی می کرد اونا جلسه کرده بودن که من باید برم و این تنها حقیقتی بود که اون لحظه روح و روانم رو خرد کرده بود ….

    دو زانو توی بغل گرفتم تو دلم گفتم : رویا تموم شد ... همه چیز از بین رفت ، عشق ایرج هم تموم شد ...

    و تا صبح همون طور نشستم ….

    نماز که خوندم و از خدا خواستم راهی جلوی پام بذاره که دیگه مجبور نباشم این قدر عذاب بکشم …….

    هنوز هوا تاریک بود ، مسیر عمارت تا در خونه خیلی زیاد بود و معمولا کسی پیاده نمی رفت من اون چمدون رو که پر بود از کتاب و سنگین شده بود با خودم خیلی به زحمت تا اونجا بردم ...

    سرم درد می کرد و کلافه بودم …..

    از خونه که رفتم بیرون تا خیابون پهلوی راه زیادی نبود وقتی تو سرازیری افتادم راحت تر شدم ، یک سکو کنار پیاده رو بود روی اون نشستم تا تاکسی ها پیدا شون بشه ……..





     ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان