خانه
102K

رمان ایرانی " قصه ی من "

  • ۰۸:۲۶   ۱۳۹۶/۱۱/۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    قصه ی من 🌿 ❣️


    قسمت بیستم

    بخش دوم



    مهری گفت : بگو ببینم دردت چیه ؟ شاید بچگی کردی ... الان شوهرت نگرانت میشه , می خوای یک زنگ بهش بزنی بیاد دنبالت ؟
    مریم گفت : نه , اگر صداشو بشنوم دیگه طاقت نمیارم ، برمی گردم ... و اینو نمی خوام ... دیگه نمی خوام برم تو اون خونه ...
    پای حرفم هم وایستادم ... شما نگران نباش , من حالم بهتره می خوام برم ...
    مهری گفت : حالت بهتره ؟ چی میگی ؟ تو این برف کجا می خوای بری ؟ جایی رو داری ؟ فامیل , دوست و آشنا ...
    گفت : نه , امشب می رم یک مسافرخونه ... تا فردا خدا بزرگه ...
    مهری گفت : خودت می دونی ... ولی تو یک زن جوون , تو مسافرخونه درست نیست ... مگه بری یک هتل درجه یک ... مسافرخونه همه جور آدم توش رفت و آمد می کنه ...
    نکن دختر جان , برگرد خونه ات ... شاید یک چیزایی برات سخت باشه ولی زندگی همینه دیگه ... همه مشکل داریم , هر کس یک طوری داره باهاش دست و پنجه نرم می کنه ...
    تا حالا آدم بدون غصه ندیدم ...
    بهترین جا برای تو , خونه ی شوهرته ... بیخودی خودتو آواره ی کوچه و خیابون نکن ...
    مریم آه عمیقی کشید و گفت : من از مشکل فرار نمی کنم , من از آینده ی بدتر فرار می کنم ... در حالی که شوهرمو دوست دارم , دارم ترکش می کنم ...
    مهری خانم گفت : ای بابا , تو هم خوشی زده زیر دلت ...
    می خوای بیا امشب بریم خونه ی من بخواب , فردا برو پیش پدر و مادرت ... ولی کاری نکن که باعث پشیمونی بشه که راه بر گشت نداشته باشی ...
    من نمی ذارم بری مسافرخونه ... درست نیست ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان