قصه ی من 🌿 ❣️
قسمت سی و ششم
بخش چهارم
سهیل رو بردن تو اتاق قاضی و امین رو راه ندادن ...
اما مدتی بعد قاضی اونو خواست و از امین پرسید : این پسرتون چی میگه ؟ واقعا همچین بلایی سر خانم شما اومده ؟
امین مختصری تعریف کرد و به حمایت از سهیل گفت : آقای قاضی , می دونم کار درستی نکرده ولی اون بچه ی سر به راهیه و حتما خیلی ناراحت بوده که دست به این کار بچگانه زده ...
قاضی گفت : یک سند بیار فعلا آزاد بشه ... این پرونده رو تقاضا دادم با پرونده ی اصلی یکی کنن ...
همون روز محاکمه میشه ... منم قبول می کنم و پرونده رو می فرستم دادگستری ...
امین فورا برگشت و سند خونه رو برداشت و خیال مریم رو راحت کرد که سهیل میاد خونه ...
و رفت کلانتری که سهیل رو برده بود و اونو آزاد کرد و با خودش برد خونه ...
چهار روز بعد دادگاه تشکیل شد ...
مریم هم باید در اون دادگاه شرکت می کرد ...
اول حکم خونده شد ...
دکتر رو برای توضیح خواستن ... گفت : من کارم رو انجام دادم بدون نقص ... این روال کار اتاق عمل هست , اصلا دستیار و کمک جراح برای همین اونجا حاضرن ...
من از این قصور خبری ندارم ... تازه تو پرونده نوشته شده قیچی و یک بسته باند , این چه معنا می ده ؟
ما اصلا موقع عمل باند نیاز نداریم , حتما یک تکیه کوچیک گاز استریل بوده ... پس معلوم می شه می خوان بزرگنمایی کنن ...
به هر حال من خودمو از هر قصوری مبرا می دونم ...
مریم گوش داد به حرف اون و به حرف وکیل خودش و وکیل اون ... به نظرش یک بحث بیخودی و کش دار که مریم احساس می کرد نتیجه ای هم نداره , در جریانه ...
و اون اینو نمی خواست ...
تا نوبت به اون رسید , رفت جلوی میز قاضی و گفت :
ناهید گلکار