داستان یکی مثل تو 🌺
قسمت سیزدهم
بخش سوم
فریده جون گفت : نه بابا , یک عقد ساده حتی تو محضر ... فقط برای اینکه بدونن دیگه زن و شوهرن و احساس مسئولیت کنن ... همین ...
وقتی ان شالله خواستیم عروسی بگیریم , اون وقت سفره ی عقدی می ندازیم و دوباره خطبه می خونیم ...
شما , ماهرو جون اصلا نگران نباشین ... ما اصلا چیز زیادی توقع نداریم , هر چی خودتون صلاح می دونین ... بالاخره هر دومون برای بچه هامون آرزو داریم , هر کاری از دستمون بربیاد می کنیم ...
مامان گفت : ولی از اول رسم و رسومات خودتون رو به من بگین , خیالم راحت تر می شه ...
فریده جون گفت : رسم و رسوم چیه ... بچه ها بزرگ شدن خودشون می دونن زندگی اوناست , با هم تصمیم بگیرن ، ما هم گوش می کنیم ...
ماهرو جون غریبه اینجا نیست , ما وضع شما رو می دونیم ... خاطرتون جمع ... پسرتون خوبه و ما دوستش داریم , برامون کافیه ... می دونم توام اگر از دستت بربیاد کوتاهی نمی کنیچون پسرتو خیلی دوست داری ...
و خودش خندید و بقیه هم موافقت کردن و به مبارکی و میمنت شیرینی تعارف کردن و خوردیم ...
و اون جلسه هم به خیر و خوشی تموم شد ...
و من با دو بال نامریی تو آسمون ها پرواز می کردم ...
سرخوش و مست بودم ... از اینکه به اون راحتی نسترن مال من می شد , تو پوستم نمی گنجیدم ...
تو خونه ی ما فقط بحث شخصیت و شعور خانواده ی نسترن بود و بس ...
و این طور که نسترن هم می گفت اونا از اینکه با ما وصلت می کنن , راضی و خوشحال بودن ...
ده روز بعد در میون عزت و احترامی که هر دو خانواده به هم می گذاشتیم , توی محضر من و نسترن به عقد هم دراومدیم ... در حالی که هر دو از خوشحالی روی پا بند نبودیم , زن و شوهر شدیم ...
از در محضر که اومدیم بیرون , من نگاهی به مامان و بعد به فریده جون کردم و صدامو انداختم تو گلوم تا خشن به نظر بیام و گفتم : زن بیا دستتو بده به من ببرمت خونه ی خودم ...
و اینطوری با خنده و شوخی از اونجا رفتیم خونه ی آقای زاهدی و دور هم ناهار خوردیم و برگشتیم خونه ...
در حالی که من فقط تونسته بودم دست نسترن رو بگیرم ...
مامان درِ خونه رو باز کرد و رفتیم تو ...
به شوخی گفتم : من زنمو می خوام ...
مامان در حالی که می خندید , گفت : بیا تو پسره ی پررو ... اونوقت می گی خجالت می کشم ... حیا کن .....
همون جا وسط حیاط بغلش کردم ...
در حالی که اون داد می زد : منو بذار زمین ، نکن , یک دور چرخوندم و گرفتمش تو بغلم و گفتم : خیلی ازت ممنونم ... عالی بود ... دستتون درد نکنه , قربونت برم مامان خوبم ...
ناهید گلکار