فرهاد آییش اینروزها به عنوان نویسنده و کارگردان تئاتر «چمدان» پرکار است. به بهانه روزهای آغازین اجرای این نمایش با او به گفتگو نشستیم. او معتقد است این تئاتر و مفهوم چمدان در ذهن تماشاگران، چالش برانگیز است. او همچنین سریال شهرزاد را از بهترین سریال ها می داند که بسیار تاثیرگذار است. مشروح گفتگوی خبرنگار چهره نیوز را در ادامه می خوانید:
*این نمایش ۲۰ سال پیش هم اجرا شده البته مشخص است خیلی از علاقه مندان هم نسل ما آن را ندیدند. چه شد که دوباره به فکر اجرای آن افتادید؟ آیا تغیراتی هم نسبت به اجرای سال ۷۰ انجام دادید چه در محتوا و چه در طراحی صحنه؟
من معمولا یک کاری را که انجام می دهم، زیاد علاقه ندارم دو مرتبه آن را انجام بدهم. یعنی علاقه دارم ولی آنقدر انگیزه ندارم که آن کار را تکرار کنم. مثلا من دوازده، سیزده تا نمایش نامه نوشتم. این یکی از اولین ها و بهترین ها بود وخیلی هم آن موقع که اجرا شد نو و جدید بود. حتی یک کارگردان آمریکایی به نام جیم کیو که کارگردان مطرح کالیفرنیاست سالها بعد آن را داد تا برایش ترجمه کردند و بعد هم اجرایش کرد. همسرم مائده معتقد بود ما دوباره آن نمایش را اجرا کنیم. من کمی فکر می کردم که برای یه سالن بزرگ تایمش کم است و به همین دلیل فکر می کردم اگر در یک سالن کوچک باشد بهتر است. ولی تئاتر شهر به ما پیشنهاد داد که در سالن اصلی کار کنیم. ما قرار بود «مکبث» را کار کنیم. مشکلاتی در سالن اصلی اتفاق افتاد که عملا «مکبث» نمی توانست انجام بشود. به همین دلیل چون نمی خواستیم بد قولی کنیم. گفتیم یک نمایش دیگر بیاوریم. همان زمان در همان دوره ای که آن نمایشنامه را نوشتم، کارگردان آمریکایی که کار را دیده بود به من یک نویسنده ژاپنی را معرفی کرد به نام «کوبوآبه» و گفت این نوینسده هم از نظر نگاه به تو نزدیک است و هم اتفاقا یک نمایشی به نام چمدان دارد. من این نمایشنامه را ترجمه و اقتباس کردم و تغییراتی در آن لحاظ کردم. یک مقدار به خیال خودم امروزی تر کردم و یک ترفندی هم پیدا کردم که یک فصل انتقالی باشد از آن نمایش به نمایش خودم. در واقع ما دو تا نمایش می بینیم یعنی مخاطب اول نمایش« کوبوآبه» را می بیند و بعد یک انیمیشن ۳۰ ثانیه ای راجع به چمدان تماشا می کند و بعد نمایش چمدان که من آن سالها رویش کار کردم را می بیند.
*منظورتان از این ترفند همان است که گفتید این نمایش تلفیقی از تئاتر، مجسمه و ویدئو آرت و انیمیشن است؟
این انیمیشن یک انیمیشن بامزه است که بین این دوتا است، ویدئو آرت که صحبت می شود چیز دیگری است. آن یک نمایشگاهی خواهد بود که قبل از اجرای نمایش در سالن انتظار است. در واقع تماشاچی که ساعت ۶:۳۰ وارد می شود تا ۷:۳۰ که نمایش شروع می شود در سالن انتظار یک installation آرت بزرگ اونجا هست که رویش ویدئوآرت پخش می شود و این تحت سرپرستی آقایی به نام پویا آریان پور است که یکی از هنرمندان معاصرجوان ولی بین المللی هست که الان درایران زندگی می کند. با تعداد زیادی از جوانها که دانشجوهایش هستند یک ویدئو اینستالیشن انجا ارائه می دهند با ویدئو آرت که من اصلا نمی دانم آن ویدئو آرت ها چیست. یعنی قرار نیست که من بدانم و ببینم، نه که نبینم ممکن است ببینم قبلش. قرار بر این است که یک نگاه دیگر به چمدان در آن اثر هنری دیده بشود. در واقع سالن انتظار تئاتر شهرتبدیل می شود به یک نمایشگاه هنری.
*گفته بودید یک آهنگی می خواهید خودتان بخوانید ،این آهنگ صرفا برای تبلیغ است یا درحین نمایش هم پخش می شود؟
ببینید خود تبلیغات اصلا در نگاه من و خانم طهماسبی یک فلسفه ای پشتش بود که ما از روزی که تبلیغاتمان را شروع کردیم هیچ وقت به طور مستقیم تبلیغ وکلیشه ی معمولی که اطلاعات می دهد را انجام ندادیم بلکه من سرمایه گذاری کردم روی کلمه چمدان تا درباره مفاهیم مختلفی از چمدان قبل از شروع اجرای این نمایش در دنیای مجازی و تبلیغات یک موجی راه بیافتد که مخاطب احتمالی ما با مقوله چمدان و مفهوم چمدان قبلا آشنا بشود و در واقع با یک پیش فرض ولو پیش فرضهای متفاوت وارد سالن بشود. بعد پیش فرض ما این است که آن چالش را هم بشکنیم. من دلم می خواهد وقتی نمایش تمام می شود مخاطبی که ما جذب کردیم از آن به بعد وقتی چمدانی را گوشه اتاقش یا در خانه اش در انباری می بیند دیگر به آن سادگی که قبلا از کنارش رد می شد، رد نشود. خیلی هم شعارها و جملات مختلف از افراد متفاوت خواستیم و خیلی چیزهای مختلف شنیدیم. به فرض چمدان شاهد همه وصالها و همه جداییها است. ببینید خیلی واقعی در همه وصالها و جداییها یک چمدان شاهد بوده است. ما بعد از هر نسل کشی یا قبل از هر نسل کشی یک عده ای با چمدان گریختند. هر کدام از آن چمدان ها یک داستان داشت. ما از زوایای مختلف زوایای خیلی تلخ، زوایای خیلی شیرین یا مثلا بامزه به آن نگاه کردیم. به فرض چمدان مثل خرس خواب زمستانی دارد. تمام اثاثیه منزل در تمام سال استفاده می شود، ولی ما همه مان یک چمدان داریم. یعنی همیشه یک جا پنهان است و استفاده اش نمی کنیم. وقتی می خواهیم استفاده اش کنیم می آید وسط و همه چیز را به هم می ریزد و یک چالش جدید به وجود می اید. بنابراین چمدان یک شیء بسیار جذاب است.
*خانم طهماسبی هم می گفتند که معناهای متفاوتی را از زندگی به واسطه این چمدان می خواهید نشان بدهید. در این تئاتر آیا یک نگاه فلسفی یا نگاه انتقادی به واسطه این چمدان به زندگی دارید یا نگاه های اجتماعی و فرهنگی بر آن حاکم است؟
چمدانی که من نوشتم یک کلاژ از یک سری چیزهای مختلف در رابطه با چمدان است. ولی در واقع اصل قضیه این است که یک انسانهایی در یک مکانی که نمی شناسنش و نمی دانند از کجا آمدند و چمدان در دست دارن و نمی دانند چمدان در دست دارند وارد یک جایی می شوند. این با خودش معانی خیلی مختلفی دارد. شاید به تعداد تماشاچی تفسیر ممکنه از آن ایجاد بشود. من خودم تفسیر خاصی ندارم آن نمایش «کوبوآبه» هم همینطور. در واقع یک چمدان برای «کوبو آبه»بیش از هر چیزی یک راز است. رازی هم که هیچ وقت گشوده نمی شود. من خودم تا این حد در مورد چمدان فکر می کنم. به هر حال هر کار تئاتری هم بُعدهای جامعه شناسانه سیاسی دارد و هم بعد های روانشناسانه و روان شناسی دارد وخواه ناخواه اگر این بعد فلسفی هم داشته باشد این مثلث تکمیل می شود و یک کاری می شود که قابل تأمل است. آن بعد فلسفی را من همیشه در کارهایم داشتم. همیشه نگاهم به زندگی و به هستی در همه کارهایم حضور داشته و صرفاً اجتماعی سیاسی نبوده است. همیشه شخصی بوده. خیلی شخصی… همه کارهای من خیلی شخصی هست.
*درباره سریال ها و فیلم های روز هم صحبت کنیم… سریال شهرزاد را دیده اید؟
نه…اما مائده همسرم می بیند. من در این دوره سرم خیلی شلوغ است و همیشه در اتاق کار می کنم. از پنجره ای که بین دو تا اتاق هست گاهی می بینم و در لحظات احساسی اش ترغیب می شوم ومی آیم و نگاه می کنم. مطمعناً متوجه شدم که یکی از بهترین سریال هاست و خیلی تاٌثیر گذار است، ولی هنوز فرصت نکردم به طور کامل آن را دنبال کنم. اصولا هیچ وقت هم در زندگیم هیچ سریالی را نتوانستم دنبال کنم، فیلم چرا گاهی اوقات می شینم و تا آخر می بینم ولی سریالی را دنبال کنم تمرکزم از بین می رود و یادم می رود نگاه کنم و بیشتر سریال هایی را که خودم بازی کرده ام هم هیچ وقت ندیدم.
*پس بعد از نمایش چمدان قرار است «مکبث»را ببینیم؟
اگر بشود و خیلی خسته نباشم بله.*این نمایش ۲۰ سال پیش هم اجرا شده البته مشخص است خیلی از علاقه مندان هم نسل ما آن را ندیدند. چه شد که دوباره به فکر اجرای آن افتادید؟ آیا تغیراتی هم نسبت به اجرای سال ۷۰ انجام دادید چه در محتوا و چه در طراحی صحنه؟
من معمولا یک کاری را که انجام می دهم، زیاد علاقه ندارم دو مرتبه آن را انجام بدهم. یعنی علاقه دارم ولی آنقدر انگیزه ندارم که آن کار را تکرار کنم. مثلا من دوازده، سیزده تا نمایش نامه نوشتم. این یکی از اولین ها و بهترین ها بود وخیلی هم آن موقع که اجرا شد نو و جدید بود. حتی یک کارگردان آمریکایی به نام جیم کیو که کارگردان مطرح کالیفرنیاست سالها بعد آن را داد تا برایش ترجمه کردند و بعد هم اجرایش کرد. همسرم مائده معتقد بود ما دوباره آن نمایش را اجرا کنیم. من کمی فکر می کردم که برای یه سالن بزرگ تایمش کم است و به همین دلیل فکر می کردم اگر در یک سالن کوچک باشد بهتر است. ولی تئاتر شهر به ما پیشنهاد داد که در سالن اصلی کار کنیم. ما قرار بود «مکبث» را کار کنیم. مشکلاتی در سالن اصلی اتفاق افتاد که عملا «مکبث» نمی توانست انجام بشود. به همین دلیل چون نمی خواستیم بد قولی کنیم. گفتیم یک نمایش دیگر بیاوریم. همان زمان در همان دوره ای که آن نمایشنامه را نوشتم، کارگردان آمریکایی که کار را دیده بود به من یک نویسنده ژاپنی را معرفی کرد به نام «کوبوآبه» و گفت این نوینسده هم از نظر نگاه به تو نزدیک است و هم اتفاقا یک نمایشی به نام چمدان دارد. من این نمایشنامه را ترجمه و اقتباس کردم و تغییراتی در آن لحاظ کردم. یک مقدار به خیال خودم امروزی تر کردم و یک ترفندی هم پیدا کردم که یک فصل انتقالی باشد از آن نمایش به نمایش خودم. در واقع ما دو تا نمایش می بینیم یعنی مخاطب اول نمایش« کوبوآبه» را می بیند و بعد یک انیمیشن ۳۰ ثانیه ای راجع به چمدان تماشا می کند و بعد نمایش چمدان که من آن سالها رویش کار کردم را می بیند.
*منظورتان از این ترفند همان است که گفتید این نمایش تلفیقی از تئاتر، مجسمه و ویدئو آرت و انیمیشن است؟
این انیمیشن یک انیمیشن بامزه است که بین این دوتا است، ویدئو آرت که صحبت می شود چیز دیگری است. آن یک نمایشگاهی خواهد بود که قبل از اجرای نمایش در سالن انتظار است. در واقع تماشاچی که ساعت ۶:۳۰ وارد می شود تا ۷:۳۰ که نمایش شروع می شود در سالن انتظار یک installation آرت بزرگ اونجا هست که رویش ویدئوآرت پخش می شود و این تحت سرپرستی آقایی به نام پویا آریان پور است که یکی از هنرمندان معاصرجوان ولی بین المللی هست که الان درایران زندگی می کند. با تعداد زیادی از جوانها که دانشجوهایش هستند یک ویدئو اینستالیشن انجا ارائه می دهند با ویدئو آرت که من اصلا نمی دانم آن ویدئو آرت ها چیست. یعنی قرار نیست که من بدانم و ببینم، نه که نبینم ممکن است ببینم قبلش. قرار بر این است که یک نگاه دیگر به چمدان در آن اثر هنری دیده بشود. در واقع سالن انتظار تئاتر شهرتبدیل می شود به یک نمایشگاه هنری.
*گفته بودید یک آهنگی می خواهید خودتان بخوانید ،این آهنگ صرفا برای تبلیغ است یا درحین نمایش هم پخش می شود؟
ببینید خود تبلیغات اصلا در نگاه من و خانم طهماسبی یک فلسفه ای پشتش بود که ما از روزی که تبلیغاتمان را شروع کردیم هیچ وقت به طور مستقیم تبلیغ وکلیشه ی معمولی که اطلاعات می دهد را انجام ندادیم بلکه من سرمایه گذاری کردم روی کلمه چمدان تا درباره مفاهیم مختلفی از چمدان قبل از شروع اجرای این نمایش در دنیای مجازی و تبلیغات یک موجی راه بیافتد که مخاطب احتمالی ما با مقوله چمدان و مفهوم چمدان قبلا آشنا بشود و در واقع با یک پیش فرض ولو پیش فرضهای متفاوت وارد سالن بشود. بعد پیش فرض ما این است که آن چالش را هم بشکنیم. من دلم می خواهد وقتی نمایش تمام می شود مخاطبی که ما جذب کردیم از آن به بعد وقتی چمدانی را گوشه اتاقش یا در خانه اش در انباری می بیند دیگر به آن سادگی که قبلا از کنارش رد می شد، رد نشود. خیلی هم شعارها و جملات مختلف از افراد متفاوت خواستیم و خیلی چیزهای مختلف شنیدیم. به فرض چمدان شاهد همه وصالها و همه جداییها است. ببینید خیلی واقعی در همه وصالها و جداییها یک چمدان شاهد بوده است. ما بعد از هر نسل کشی یا قبل از هر نسل کشی یک عده ای با چمدان گریختند. هر کدام از آن چمدان ها یک داستان داشت. ما از زوایای مختلف زوایای خیلی تلخ، زوایای خیلی شیرین یا مثلا بامزه به آن نگاه کردیم. به فرض چمدان مثل خرس خواب زمستانی دارد. تمام اثاثیه منزل در تمام سال استفاده می شود، ولی ما همه مان یک چمدان داریم. یعنی همیشه یک جا پنهان است و استفاده اش نمی کنیم. وقتی می خواهیم استفاده اش کنیم می آید وسط و همه چیز را به هم می ریزد و یک چالش جدید به وجود می اید. بنابراین چمدان یک شیء بسیار جذاب است.
*خانم طهماسبی هم می گفتند که معناهای متفاوتی را از زندگی به واسطه این چمدان می خواهید نشان بدهید. در این تئاتر آیا یک نگاه فلسفی یا نگاه انتقادی به واسطه این چمدان به زندگی دارید یا نگاه های اجتماعی و فرهنگی بر آن حاکم است؟
چمدانی که من نوشتم یک کلاژ از یک سری چیزهای مختلف در رابطه با چمدان است. ولی در واقع اصل قضیه این است که یک انسانهایی در یک مکانی که نمی شناسنش و نمی دانند از کجا آمدند و چمدان در دست دارن و نمی دانند چمدان در دست دارند وارد یک جایی می شوند. این با خودش معانی خیلی مختلفی دارد. شاید به تعداد تماشاچی تفسیر ممکنه از آن ایجاد بشود. من خودم تفسیر خاصی ندارم آن نمایش «کوبوآبه» هم همینطور. در واقع یک چمدان برای «کوبو آبه»بیش از هر چیزی یک راز است. رازی هم که هیچ وقت گشوده نمی شود. من خودم تا این حد در مورد چمدان فکر می کنم. به هر حال هر کار تئاتری هم بُعدهای جامعه شناسانه سیاسی دارد و هم بعد های روانشناسانه و روان شناسی دارد وخواه ناخواه اگر این بعد فلسفی هم داشته باشد این مثلث تکمیل می شود و یک کاری می شود که قابل تأمل است. آن بعد فلسفی را من همیشه در کارهایم داشتم. همیشه نگاهم به زندگی و به هستی در همه کارهایم حضور داشته و صرفاً اجتماعی سیاسی نبوده است. همیشه شخصی بوده. خیلی شخصی… همه کارهای من خیلی شخصی هست.
*درباره سریال ها و فیلم های روز هم صحبت کنیم… سریال شهرزاد را دیده اید؟
نه…اما مائده همسرم می بیند. من در این دوره سرم خیلی شلوغ است و همیشه در اتاق کار می کنم. از پنجره ای که بین دو تا اتاق هست گاهی می بینم و در لحظات احساسی اش ترغیب می شوم ومی آیم و نگاه می کنم. مطمعناً متوجه شدم که یکی از بهترین سریال هاست و خیلی تاٌثیر گذار است، ولی هنوز فرصت نکردم به طور کامل آن را دنبال کنم. اصولا هیچ وقت هم در زندگیم هیچ سریالی را نتوانستم دنبال کنم، فیلم چرا گاهی اوقات می شینم و تا آخر می بینم ولی سریالی را دنبال کنم تمرکزم از بین می رود و یادم می رود نگاه کنم و بیشتر سریال هایی را که خودم بازی کرده ام هم هیچ وقت ندیدم.
*پس بعد از نمایش چمدان قرار است «مکبث»را ببینیم؟
اگر بشود و خیلی خسته نباشم بله.