خانه
× برای دیدن جدیدترین مطالب این تاپیک اینجا کلیک کنید و برای دیدن صفحه ابتدایی، این پنجره را ببندید.
برای دیدن صفحات دیگر، بر روی شماره صفحه در شمارنده بالا کلیک کنید.
مشاهده جدیدترین مطالب این تاپیک
39.4K

سفــــــــــرنامه نمایشگاه آرایشی و بهداشتی ... غرفه زیباکده...16بهمن93

  • ۰۹:۰۴   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست


  • leftPublish
  • ۰۹:۱۳   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست
    سلام به همگی



    قراره سفرنامه بنویسم



    اوهــــــــــــ  !!! چقدر هیجان دارم.








    سفــــــــــرنامه نمایشگاه آرایشی و بهداشتی ... غرفه زیباکده...16بهمن93
  • ۰۹:۱۷   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست

    روز- داخلی - خانه پریسان



    صبح پنجشنبه ها غالباً تنها صبحی هست که میشه راحت استراحت کنم بدون دغدغه!! ولی بس که از دیشبش ذوق دیدن دوستان رو داشتم درست خوابم نبرد. آخر هم سر ساعت مشخص بیدار شدم.


     


    ساعت از 9:30 گذشته که مادرم اس.ام.اس می زنه : ما آماده ایم ها!


    جواب میدم: من میام سمت شما منتظر باشید


    جواب جالب مادر همیشه نگرانم: گازت اگر روشنه خاموش کن ما داریم میایم پایین


  • ۰۹:۲۹   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست

    روز- خارجی- در مسیر رفتن به برج میلاد


    دور میدان ایستادیم منتظر تاکسی های سیدخندان... مادر عزیزم به شدت اصرار داره که دارم مسیر رو اشتباهی میرم و این راهش نیست. و من به همون شدت اصرار دارم که درست میرم. مادرم از آن نگاه های مادرمآبانه داره که اگر اشتباه رفتـــــــــــه باشـــــــــــــی!!!!


    و من توی دلم خدا خدا می کنم که درست رفته باشم.


    می رسیم سیدخندان... بخش ترسناک ماجرا اینجاست. پیدا کردن ماشینی که ما رو از مسیر همت ببره و روبروی میلاد و کنار پل پیاده کنه!


    از اولین راننده که با تمام قدرت داد می زنه: رسالت...رســـــــــالت!!؟ رسالت!


    می پرسم: آقا اینجا ماشینی هست که ما رو ببره سمت برج میلاد؟ یعنی از همت ببره مثلا تاکسی های جنت آباد


    نگاه عمیقی به زیر پل سیدخندان می اندازه و میگه : اون طرفه .


    نگاهم دنبال اون طرفی که راننده میگه می گرده که میگه : من می برمتون. یه نفر باقیمانده رو حساب کنید.


    یادم رفت بگم ... من به همراه مادرم و خواهرم رفتم نمایشگاه !


    توی ماشین از راننده می پرسم : شما ما رو روبروی برج کنار پل عابر پیاده می کنی دیگه؟


    نگاهی توی آینه به من که پشت سرش نشستم می کنه : 2000تومن بیشتر بدید می برمتون تا جلوی در اصلی


    توی دلم میگم : من شبیه بانک مرکزی ام؟؟


    پریا(خواهرم) دوست داره کله این راننده رو بکنه... بس که هم خوب می رونه


    من میگم نمی خواد ولی مادرم میگه بریم آقا... جلوی در اصلی پیاده میشیم.


    و درنهایت ما جلوی در اصلی پیاده میشیم


    از نگهبان می پرسم: نمایشگاه آرایشی و بهداشتی کجاست؟


    با دست به محوطه روبرو اشاره می زنه: دو طبقه برید بالا ... بنر زدن.


  • ۰۹:۴۳   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست

    روز- داخلی- نمایشگاه آرایشی و بهداشتی-قسمت اول


    از در که داخل میشیم. دنبال اسم زیباکده می گردم. همینجور سرم می چرخه که روی نگاهم روی اسم زیباکده ثابت می مونه. غرفه زیباکده اولین غرفه سمت راستی به هنگاه وروده. خانم منصوری به همراه یکی دیگر از همکارانشون که ما اینجا ازشون به اسم خانوم مهربان نام می بریم توی غرفه ایستادن. نگاه بَراق خانم منصوری و لبخند خانم مهربان، میگه که اونها هم منتظر شناسایی این مهمان جدید هستند. چه خودم رو تحویل گرفتم!!!


    من هم که تا قبل از دونستن اسم ها گیج بودم. سلام کردم و دست دادم : پریسان هستم


    لبخندشون بازتر شد ( و من باز هم خودم رو تحویل گرفتم ) و سلام علیک گرمی کردند که بسیار به دلم نشست و بعد هم از فعالیت های من در گذاشتن تاپیک های مختلف تشکر کردند.( الان معلومه خودم کانون عدسی قرار گرفتم؟ من حذف کاربری شدم شک نکنید! )


    و من هم بخاطر گرداندن چنین سایت خوبی که محیط به این گرمی و صمیمیت داره از مدیران دلسوزش تشکر کردم. و بعد هم پرسیدم که کسی نیامده؟


    و با فهمیدن اینکه تنها هستیم خواستم تا دوری در نمایشگاه بزنم تا دوستان بیایند.


  • ۰۹:۵۷   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست

    روز- داخلی- نمایشگاه آرایشی و بهداشتی-قسمت دوم


    نمایشگاه پر بود از برندهای آرایشی و بهداشتی ... BELL ...  BARAKA.... و.... و ما هم می گشتیم تا چیزهای جدید کشف کنیم. کلاً خودم به شدت به رنگارنگ ها علاقمندم و نمایشگاه پر بود از رنگ! همینطور کنار هر غرفه ای می ایستادیم و نگاه می کردیم و گاهاً سوالاتی می پرسیدیم و در بعضی غرفه ها کاتالوگ ها و لوازمی هم به ما اهدا می کردند. نمونه اش یک لاک خوشرنگ صورتی که بسیار هم زیبا بود. ( خانوم هایی که نیومدید انقدر این هدایای یکهویی مزه داد! باور ندارید ؟ از مرمری، غزل و مهرمینا بپرسید )


    خلاصه ما دور اول رو گشتیم و وقتی به غرفه زیباکده بر می گشتیم چند نفری رو کنار غرفه دیدم. اول از همه نگاهم به خانومی که کاپشن عنابی (اگر رنگش رو اشتباه گفتم بگید درست کنم) پوشیده بود و کیف کوچکی رو توی دستش گرفته بود(مرمری) افتاد و بعد هم خانوم دیگری یک مانتوی کت مانند قرمز خوشرنگ تنش بود(غزل) و در نهایت خانومی که شال سرخی روی سرش بود.(مهرمینا) دقت کردید چه طیف رنگی داشتیم بین دوستان؟ بعد فکر کنید غرفه زیباکده هم بنفش و صورتی باشه. اصلا رنگ باران بود...


  • leftPublish
  • ۱۰:۰۶   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    سارا دلاور
    کاربر فعال|1107 |601 پست
    چه جالب تعریف کردی...منتظر بقیشم


  • ۱۰:۰۸   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    ASEMAN
    سه ستاره ⋆⋆⋆|5562 |3448 پست
    آره واقعا سفرنامه جالبیه..... دلمون آب کردی پریسان جون، ما منتظر بقیه اش هستیم
  • ۱۰:۱۳   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    منم منتظرم مثل بچه هاي خوب ساكت نشستم تا بقيه سفر نامه رو بشنوم
    زود زود بگو پريسان جون
  • ۱۰:۲۰   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست

    روز- داخلی- نمایشگاه آرایشی و بهداشتی-قسمت سوم


     


    نه حال کردید تا الآن ؟ یه نقطه جا ننداختم...


    با دوستان سلام و علیک کردیم و هیجان توی صورت همگی مشخص بود . دوستان مجازی بالاخره همدیگر رو دیدند. این وسط آهنگ های فرشید امین هم لطف خودش رو داشت


    مرمری از عکس طراحی شده از کاربری های ما دو پرینت رنگی گرفته بود و به حق هم کارش عالی بود... و البته خودش هم مهربون تر از اونی بود که تصور می کردم . غزل و مهرمینا هم همینطور!!!


    پوسترها رو روی میز گذاشتیم و شروع به نوشتن یادگاری و امضا زدن کردیم. اسم غزل توی طرح نبود اما یه کادر خالی توی پوستر باقیمانده بود که همانجا اسمش رو نوشت و امضا کرد. مدیران و همکاران زیباکده ای هم با چای و بیسکویت و شکلات از ما پذیرایی کردند. جمع بسیار شاد و مهیج بود و دوستان گلم ارتباط خوبی هم با مادر و خواهرم گرفته بودند. تصمیم داشتم که برای مسابقه عکاسی هم شرکت کنم و رای همین از همه دوستان خواستم تا شروع به نوشتن و امضا روی پوستر دوم کنند و خودم جلوی چشم اون همه آدم کفشهام رو درآوردم و رفتم روی صندلی تا بتونم از بالا عکاسی کنم.


    راستی ! زیبا کده عزیز؟ میشه چندتا عکس واسه مسابقه گذاشت ؟ من و مرمری عکس زیاد داریما!!


  • ۱۰:۲۲   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست

    روز- داخلی- نمایشگاه آرایشی و بهداشتی-قسمت چهارم


    با دوستان گل کلی گفتیم و خندیدیم و از تاپیک ها گفتیم بخصوص کتاب ( الان معلومه باز خودم رو تحویل می گیرم؟ ) و البته که تاپیک کتاب قابل دوستان رو نداره (الکی... مثلاً من متواضعم)


    خانوم مهربان و آقای خندان (ایشون رو هم به همین اسم می شناسیم) بسیار اهل همکاری بودند و خیلی از عکس های دسته جمعی ما زحمت دست آقای خندان بودند.


    مرمری دوربینی که سری قبلی مسابقه برنده شده بود رو به همراه آورده بود و خانم مهربان از من پرسیدند که آیا دور قبلی من هم شرکت کردم؟


    و من خندیدم و گفتم که نه راستش دیر متوجه شدم وگرنه نمی گذاشتم مرمری ببره!!


    مرمری هم نگاهی به انداخت و خندید. مرمری ناراحت نشدی که ؟ شدی ؟


    غزل مهمانانش رو توی خونه جا گذاشته بود و آمده بود نمایشگاه و مهرمینا یک دور چهارگوش دور تهران زده بود تا سر ساعت برسد.


    به خانوم مهربان پیشنهاد دادم که نسخه آندروید سایت رو برای گوشی تهیه کنند تا راحتتر دسترسی داشته باشیم و ایشان هم گفتند که به فکرش هستند.


    از طرفی راجع به مشاوره هم صحبت کردیم و یک اتاق گفتگوی امن و خاص ! هنوز این ایده دست و پا نداره و خوشحال میشم اگر فکر می کنید میشه مشاوره اینترنتی راه انداخت در یک فضای ایمن در زیباکده ما را راهنمایی کنید!


  • leftPublish
  • ۱۰:۴۷   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست

    روز- داخلی- نمایشگاه آرایشی و بهداشتی-قسمت آخر


    چندین بار من و دوستان به همراه مادر و خواهرم نمایشگاه رو دور زدیم تا شاید دوستان جدیدی به جمع ما اضافه شوند. راستش هربار می گفتم الان الهام و دخترخاله اش هم از این در وارد میشن یا آهو و ... ولی نیومدن. و در دور یکی مونده به آخر ما شقایق هم اضافه شد. دختر خوشرویی که پالتوی قهوه ای به تن داشت!


    همگی از حرف زدن با هم سیر نمی شدیم و البته من و مرمری از عکس گرفتن ... و از همدیگر هم عکس گرفتیم. و اینبار در آخرین دقایق با هم بودن آهنگ متن دزدان دریایی کارائیب پخش میشد که من خیلی مزه داد.


    از دوستان قول گرفتیم تا باز هم باهم قرار بیرون بگذاریم و این دوستی که پشت صفحه مجازی و به اعتماد یک نام کاربری شکل گرفته و ریشه دوانده بود بیشتر و عمیق تر شود. مافوق تصور من همه چیز عالی بود و یک روز پر از خاطراتی که همیشه لبخند رو روی لبت میاره . نزدیک ساعت 13 کم کم همگی خداحافظی کردیم تا به سمت خانه هایمان برگردیم. گزارش تصویری نیز به زودی توسط مرمری خدمتتان خواهد رسید. فقط بگم جای همه رو خالی کردیم و به شخصه خیلی دوست داشتم دورم شلوغتر از اینها باشه.


    سانازی... الهام... آلما... آسمان... آزینا...مونا...سارا...مریم و همه دوستانی که می دونید تک به تک برای ما ارزشمندید ... جای شما به شدت خالی اما سبــــز بود.


  • ۱۰:۴۹   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست
    راستی زیبا کده عزیز!!بخش پیغام های دریافتی و ارسالی من  در حال انفجاره میشه حذف چندگرینه ای اضافه کنید؟
    خب آخه پیشنهاد بود یادم رفت بگم
    ویرایش شده توسط pari san در تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۹۳   ۱۱:۰۰
  • ۱۰:۵۳   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48381 |46689 پست
    ممنون پريسان جون لطف كردي گلم
    خوشا بحالتون دلم ما كه كلي آب شد
  • ۱۰:۵۷   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست
    راستی دوستان اون روز قرار شد به دوستان زیباکده لینک بخش جنبی مسابقه نوعروس رو بدم تا پشتیبانیم کنید... من 20 عکس رو از صفحه 54 نوعروس با نام کاربری parisan آپلود کردم . هر کدوم رو که خوشتون اومد لایک کنید لطفاً : http://www.noarous.com/fa/thread/73027/page/54

    ضمناً عکس لباس عروس خودم رو هم در بخش اصلی شرکت دادم که از 3 اسفند نسبت به قرعه کشی اقدام میشه و امیدوارم لینک رو که گذاشتم پشتیبانیم کنید
    ویرایش شده توسط pari san در تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۹۳   ۱۱:۰۶
  • ۱۱:۰۰   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    دختر نازم نفس
    یک ستاره ⋆|2936 |1740 پست
    پريسان جونم
    من همون روز تهران بودم
    همش ميومد تو سايت يه متن گذاشته بودي ولي توش قرار و اينا ننوشته بودي منم اصلا متوجه نشدم چه خبره

    خيلي خوب ميشد اگر ميدونستم حتما با نفس و باباش ميومدم
  • ۱۱:۰۳   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست
    مامان نفسی :( من که اولین پست تاپیک فراخوان روز و ساعت رو زدم!!!؟
  • ۱۱:۰۷   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    دختر نازم نفس
    یک ستاره ⋆|2936 |1740 پست
    من دو سه روز قبل از 5شنبه چون داشتم براي جشني كه دعوت بودم آماده ميشدم خيلي كم ميتونستم به سايت سر بزنم . دقيق متوجه نشده بودم چي ميگيد
    فكر كردم با هم داريد يه قرار همينجوري ميذاريد . نميدونستم نمايشگاهم هست.
    نديدم ديگه
    كاش بهم خصوصي زده بودي
    ویرایش شده توسط دختر نازم نفس در تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۹۳   ۱۱:۰۷
  • ۱۱:۰۸   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    دختر نازم نفس
    یک ستاره ⋆|2936 |1740 پست
    حالا اين سفرنامه رو دارم ميخونم خيلي بامزه نوشتي
    عكساتونم بذار زودتر
    خداروشكر به شما خوش گذشته ما هم خوشحال شديم.
  • ۱۱:۱۰   ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    avatar
    دختر نازم نفس
    یک ستاره ⋆|2936 |1740 پست
    اين لينكي هم كه گذاشتي رفتم
    من عضوم تو نوعروس. بايد چيكار كنم؟
    همه رو لايك كنم فقط؟
    ویرایش شده توسط دختر نازم نفس در تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۹۳   ۱۱:۱۱
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان