۱۷:۰۳ ۱۳۹۴/۹/۷
پنجرههای بیپرنده
در سرزمین من زنی از جنس آه نیست
این یک حقیقت است که در برکه ماه نیست
این یک حقیقت است که در هفت شهر عشق
دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست
راندند مردم از دل پر کینه، عشق را
گفتند: جای مست در این خانقاه نیست
دنیا بدون عشق، چه دنیای مضحکیست
شطرنج، مسخرهست زمانی که شاه نیست
زن یک پرنده است که در عصر احتمال
گاهی میان پنجرهها هست و گاه نیست
افسرده میشوی اگر ای دوست، حس کنی
جز میله های سرد قفس تکیهگاه نیست
در عشق آن که یکسره دل باخت، بُرده است
در این قمار، صحبتی از اشتباه نیست
فردا که گسترند، ترازوی داد را،
آنجا که کوه بیشتر از پر کاه نیست،
سوادبه روسپید و سیاووش روسفید
در رستخیز عشق، کسی روسیاه نیست
علیرضا بدیع