خانه
× برای دیدن جدیدترین مطالب این تاپیک اینجا کلیک کنید و برای دیدن صفحه ابتدایی، این پنجره را ببندید.
برای دیدن صفحات دیگر، بر روی شماره صفحه در شمارنده بالا کلیک کنید.
مشاهده جدیدترین مطالب این تاپیک
9.45K

علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا

  • ۱۰:۴۶   ۱۳۹۸/۲/۱۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    هشدار: خطر اسپویل شدن سیزن 8 برای کسانی که هنوز دیدن این سیزن رو شروع نکردن! 95

  • leftPublish
  • ۱۱:۵۲   ۱۳۹۸/۲/۱۱
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست

    قسمت سوم فصل هشت از خیلی جهات دیگه ترکوند واقعا. طولانی ترین جنگ تاریخ سینما و تلویزیون بود، در حالی که اتفاقات و لوکیشن های متفاوتی رو پوشش میداد و به جز هیجان، چندین حس دیگه رو هم درگیر میکرد!

    خیلی از منتقدین و رسانه های بین المللی هم حسابی ازش تعریف کردن :

    ویرایش شده توسط بهزاد لابی در تاریخ ۱۱/۲/۱۳۹۸   ۱۱:۵۴
  • ۱۱:۵۳   ۱۳۹۸/۲/۱۱
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست

    پخش سومین قسمت از فصل هشتم سریال آمریکایی بازی تاج و تخت، ادای احترام رسانه‌های بین‌المللی را به همراه داشت.

    این قسمت ۸۲ دقیقه‌ای که طولانی‌ترین اپیزود کل سریال محسوب می‌شد «شب طولانی» نام داشت و برجسته‌ترین صحنه‌های آن مربوط به جنگی طولانی علیه ارتش ارواح زمستان بود؛ جنگی که از سوی رسانه‌ها «طولانی‌ترین و بزرگ‌ترین جنگ تاریخ سینما و تلویزیون» نام گرفت.

    برای ساخت این قسمت بشدت دراماتیک، ۷۵۰ بازیگر به ایفای نقش پرداختند و بودجه‌ای پانزده میلیون دلاری هزینه شد.

    روزنامۀ اسپانیایی «ال پائیس» با ستایش این اثر اعلام کرد که با تولید آن، نام بازی تاج و تخت برای همیشه در تاریخ ثبت شد.

    روزنامۀ نیویورک تایمز این قسمت را «نمایش نبردی فراتر از انتظارات» دانست و این قسمت فیلم را «شاهکار تنش و آزادی، هیجان و حمله قلبی، اغراق [حماسی] و صمیمت» توصیف کرد که مو را به تن سیخ می‌کند.

    روزنامۀ برزیلی اُ گلبو با انتخاب تیتر «طولانی‌ترین جنگ تاریخ»، توصیفی هیجان‌انگیز از این فیلم ارائه داد. گاردین بریتانیا نیز این قسمت را «بزرگترین اثر نمایشی تاریخ تلویزیون» خواند.

    روزنامۀ ایتالیایی له‌رپوبلیکا قدمی فراتر رفت و با انتشار یک تجزیه و تحلیل تاکتیکی از این نبرد، صحنه‌های این جنگ را «لحظاتی نفس‌گیر» خواند.

    علاوه بر طولانی بودن بی‌سابقۀ نبرد در این فیلم، کاراکترهای زن این قسمت نیز توجه منتقدان فیلم در عرصۀ بین‌الملل را جلب کرد.

    رسانه‌های ژاپن به ستایش شخصیت‌های آریا، ملیساندر و لیدی مورمونت پرداختند و آنها را «زنان قوی» توصیف کردند که تا آخرین فصل فیلم زنده مانده‌اند.

    تحلیلگر سی‌ان‌ان نیز با توصیف شخصیتهای زن فیلم، تکامل پیچیدۀ آنها در طول این قسمتها را ستود.

    پخش این سریال دیدنی از سال ۲۰۱۱ میلادی آغاز شده و فصل هشتم آن با شش اپیزود، آخرین فصل این سریال حماسی‌-تخیلی خواهد بود.

  • ۱۲:۰۲   ۱۳۹۸/۲/۱۱
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    آقا به قرعان اینجا علیه سیلورپاین توطئه کنین شاکی میشم من هنوز دیدن این سریالو شروع ننکردم شما اینجا باند تشکیل دادید؟ یه شرطی هم گذاشتین من نتونم پستاتونو بخونم وااااااا اسفا
  • ۱۲:۲۳   ۱۳۹۸/۲/۱۱
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا
  • ۱۲:۲۹   ۱۳۹۸/۲/۱۱
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا
  • leftPublish
  • ۱۲:۴۰   ۱۳۹۸/۲/۱۱
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا
  • ۱۲:۴۷   ۱۳۹۸/۲/۱۱
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 

    پخش سومین قسمت از فصل هشتم سریال آمریکایی بازی تاج و تخت، ادای احترام رسانه‌های بین‌المللی را به همراه داشت.

    این قسمت ۸۲ دقیقه‌ای که طولانی‌ترین اپیزود کل سریال محسوب می‌شد «شب طولانی» نام داشت و برجسته‌ترین صحنه‌های آن مربوط به جنگی طولانی علیه ارتش ارواح زمستان بود؛ جنگی که از سوی رسانه‌ها «طولانی‌ترین و بزرگ‌ترین جنگ تاریخ سینما و تلویزیون» نام گرفت.

    برای ساخت این قسمت بشدت دراماتیک، ۷۵۰ بازیگر به ایفای نقش پرداختند و بودجه‌ای پانزده میلیون دلاری هزینه شد.

    روزنامۀ اسپانیایی «ال پائیس» با ستایش این اثر اعلام کرد که با تولید آن، نام بازی تاج و تخت برای همیشه در تاریخ ثبت شد.

    روزنامۀ نیویورک تایمز این قسمت را «نمایش نبردی فراتر از انتظارات» دانست و این قسمت فیلم را «شاهکار تنش و آزادی، هیجان و حمله قلبی، اغراق [حماسی] و صمیمت» توصیف کرد که مو را به تن سیخ می‌کند.

    روزنامۀ برزیلی اُ گلبو با انتخاب تیتر «طولانی‌ترین جنگ تاریخ»، توصیفی هیجان‌انگیز از این فیلم ارائه داد. گاردین بریتانیا نیز این قسمت را «بزرگترین اثر نمایشی تاریخ تلویزیون» خواند.

    روزنامۀ ایتالیایی له‌رپوبلیکا قدمی فراتر رفت و با انتشار یک تجزیه و تحلیل تاکتیکی از این نبرد، صحنه‌های این جنگ را «لحظاتی نفس‌گیر» خواند.

    علاوه بر طولانی بودن بی‌سابقۀ نبرد در این فیلم، کاراکترهای زن این قسمت نیز توجه منتقدان فیلم در عرصۀ بین‌الملل را جلب کرد.

    رسانه‌های ژاپن به ستایش شخصیت‌های آریا، ملیساندر و لیدی مورمونت پرداختند و آنها را «زنان قوی» توصیف کردند که تا آخرین فصل فیلم زنده مانده‌اند.

    تحلیلگر سی‌ان‌ان نیز با توصیف شخصیتهای زن فیلم، تکامل پیچیدۀ آنها در طول این قسمتها را ستود.

    پخش این سریال دیدنی از سال ۲۰۱۱ میلادی آغاز شده و فصل هشتم آن با شش اپیزود، آخرین فصل این سریال حماسی‌-تخیلی خواهد بود.

    زیباکده

    من دوبار قسمت سوم این سیزن رو دیدم و مطمئن هستم 2 بار دیگه هم ببینم باز نمی تونم چشمم رو از تلویزیون بردارم! فراتر از انتظار خفن بود و خفن بودنش چند جانبه بود.

  • ۱۵:۵۹   ۱۳۹۸/۲/۱۱
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست

    سایت Rottentomatoes که از سایت های معتبر امتیازدهیه (که من دقیق با سازوکارش آشنا نیستم اما میدونم که امتیازها رو بیشتر منتقدین میدن، برخلاف IMDB که مردم عادی امتیاز میدن و معدل گیری میشه.
    توی این سایت امتیاز سریال گیم آو ترونز، 93 از 100 هست که میشه گفت فراتر از عالیه. رتبه بازی تاج و تخت توی سایت IMDB هم 9.5 از 10 هست که بی نظیر محسوب میشه.
    اما نکته جالب تفاوت امتیازدهی قسمت قبلی سریال، یعنی "شب طولانی، The long night" بین این دو تا سایته. توی IMDB این قسمت یکی از امتیازهای بالا رو توی این سریال آورده و 9.1 بوده امتیازش تا این لحظه(حدود 100 هزار نفر تا حالا رای دادن). اما برخلاف انتظار توی سایت Rotten فقط 75 امتیاز از 100 گرفته! که میشه در واقع یکی مونده به بدترین قسمت سریال توی کل 8 فصل تا اینجا!
    ولی وقتی صفحه رو خوندم و نظرات منتقدینی که صحبت هم کرده بودن خوندم، عمدتا نظرات مثبت یا حتی عالی داده بودن! نمیدونم چی شده که اینطوری امتیاز دادن. البته شنیده بودم که یه جور دو پارگی رو بوجود آورده و منتقدان جدی هم داشته این قسمت، اما اولین برخوردم باهاش اینجا بود.


    https://www.rottentomatoes.com/tv/game-of-thrones/s08/e03

    ویرایش شده توسط بهزاد لابی در تاریخ ۱۱/۲/۱۳۹۸   ۱۶:۱۳
  • ۱۶:۰۲   ۱۳۹۸/۲/۱۱
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست

    جالبه که بدونید توی سایت Rotten بدترین قسمت کل سریال بازی تاج و تخت مربوط میشده به قسمت ششم فصل پنج که داستان ازدواج سانسا و رمزی بود که تیون گریجوی آوردتش به محل مراسم و امتیاز شرم آوره 57 از 100 رو داره توی سایت Rotten!

    برای مقایسه باید بگم که قسمت اول فصل هشت با نام وینترفل، امتیاز 92 از 100 رو گرفته توی همین سایت و امتیاز 8.5 از 10 توی سایت IMDB.

    البته بعضی از قسمت ها، توی IMDB نمره عجیب 9.9 رو هم شده که بگیرن. مثل قسمت آخر فصل 6 که داستان در حال آماده شدن بود اما مهمترین اتفاق این قسمت توی وستروس افتاد که لوراس تایرلن به گناهانش اعتراف کرد و عناوینش رو پس داد و زمانی که نوبت به دادگاه سرسی رسید ... 

    همون قسمتی بود که دنریس شروع به حرکت به سمت وستروس کرد، سانسا و جان اسنو یه کم با هم حرفشون شد اما گفتن که باید وسط این همه دشمن، به هم اعتماد کنن. 

    لرد بیلیش شروع کرد به زدن زیرآب جان اسنو، سر داووس میلساندرا رو مجبور کرد جلوی جان اسنو اعتراف کنه که چیکار کرده با شیرین و از شهر اخراجش کردن.

    ویرایش شده توسط بهزاد لابی در تاریخ ۱۱/۲/۱۳۹۸   ۱۶:۱۸
  • ۱۶:۵۰   ۱۳۹۸/۲/۱۱
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست

    قسمت ششم از فصل پنج (که مربوط میشد به عروسی سانسا و رمزی، دستگیر شدن جِیمی لنستر و برن توی دورن، گیر افتادن جوراه و تیریون لنستر توسط برده دارها،  دادگاه اولیه و زندانی شدن لوراس تایرل توسط گنجشک اعظم و ورود اولیه آریا به ساختمون و بازیِ تو کی هستی با اون دختره) توی IMDB هم مثل Rotten، با امتیاز 8.1 کمترین امتیاز رو دریافت کرده در طول کل سریال گیم آو ترونز.

    ویرایش شده توسط بهزاد لابی در تاریخ ۱۱/۲/۱۳۹۸   ۱۶:۵۲
  • leftPublish
  • ۱۷:۰۸   ۱۳۹۸/۲/۱۱
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    من عاشق اپیزود 2 از سیزن 8 هم هستم، اولین قسمتی تو کل سریال که از زاویه انسان های منفرد و احساساتشون به موضوع نگاه شده بود که خیلی با حال و هوای این سریال مانوس نبود!
  • ۱۲:۰۵   ۱۳۹۸/۲/۱۴
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    اینم یه نقد منفی وطنی در مورد اپیزود 3 فصل هشتم که آقای امین موسوی در سایت پیرامید منتشر کرده که البته من با بخش های زیادی ازش موافق نیستم:

    سومین قسمت از فصل هشتم Game of Thrones یعنی یکی از موردانتظارترین اپیزودهای تاریخ سریال پخش شد. قسمتی که در آن شاهد یکی از عظیم‌ترین نبردهای حماسیِ تلویزیون بودیم اما، بااینکه غافلگیری‌های جالبی در آن گنجانده شده بود، باید گفت که با یکی از ناامیدکننده‌ترین قسمت‌های کل سریال مواجه بودیم. قبول دارم، قسمت سوم بسیار هیجان‌انگیز و دلهره‌آور بود، برخی سکانس‌های آن را باید بارها تماشا کرد تا از آن هربار بیشتر لذت برد اما در همین قسمت می‌بینیم که سریال، پایه‌ و اساس وعده‌های خود و انتظاراتی که ایجاد کرده، زیر سوال می‌برد. در ادامه همراه آی پیرامید باشید، تا بگوییم که چرا این سریال یک‌بار دیگر «باحال بودن» را به همه چیز ترجیح داده و یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات تاریخش را مرتکب شده است.

    بیاید کمی هیجانِ ناشی از نبرد وینترفل را کنار بگذاریم. اجازه دهیم آدرنالینِ خونمان پایین بیاید و هورمون‌های بدنمان پس از جنگی طاقت‌فرسا به حالت عادی برگردد تا بتوانیم ضعف‌های سریال را به خوبی مشاهده کنیم. به ذهنم رسید که شاید اگر نویسندگانِ سریال می‌خواستند رویداد غم‌انگیز و شوک‎‌آوری مانند «عروسی سرخ» را بنویسند و به نوشته‌های مارتین متکی نبودند، بسیاری از شخصیت‌ها زنده می‌ماندند و سریال از همان موقع تبدیل به یک فاجعه‌ی غیرقابل تماشا می‌شد. چرا عروسی سرخ ماندگار شد؟ چون هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرد این شخصیت‌ها به این شکل و این همه قساوت به قتل برسند. اما خوش‌بختانه کتاب‌های مارتین مثل لقمه‌ی آماده در اختیار دی. بی. وایس و دیوید بنیاف بود تا از آن به عنوان پله‌ی ترقی بهره بگیرند و خرابِ کردن سریال را از اواخر آن، کلید بزنند.  تا فصل پنجم، سریال آنقدر محبوب شده بود که راه بازگشتی نداشت. «گیم آف ترونز» باید بدونِ کتاب‌های مارتین ادامه می‌یافت تا عطش سیری‌ناپذیز طرفدارانش را درمان کند. اما این موضوع باعث شد که خیلی از ویژگی‌های اصلی دنیای نغمه آتش و یخ نادیده گرفته شود. اپیزود دوم برای من و خیلی دیگر از تماشاگران، فوق‌العاده احساسی و جان‌سوز بود. اغراق نیست اگر بگوییم قسمت قبلی، برخی از بهترین صحنه‌های سریال را داشت. اما الان حس می‌کنم تمام تلاش‌های قبلی برای آماده کردن ما و وداع با برخی شخصیت‌ها، بیهوده بوده است. گرچه حدس می‌زدم نویسندگان دل و جرئت کشتن شخصیت‌های اصلی سریالشان را ندارند، اکنون ایمان آوردم وضع خراب‌تر از آنچه است که فکر می‌کردم.

    سریال به درد بزرگ‌تری دچار شده که چیزی نیست جز بزدل بودن. یعنی حتی حاضر نیست چندتا از شخصیت‌های مهم‌ترش را در نبردی که این همه برایش تبلیغ و صحبت شده بود، فدا کند. واضح‌ترین نمونه‌ی آن برین و جیمی هستند. نمی‌توان به کشته نشدن جیمی ایرادی وارد کرد چراکه هنوز ماجرای سرسی باقی مانده است و او و تیریون باید نقش مهمی ایفا کنند. (بران هم برای قتل آن دو فرستاده شده که خودش یک دلیل دیگر است) اما برین از تارث چطور؟ چرا سریال از پتانسیلِ احساسیِ این دو نفر در نبرد استفاده نمی‌کند؟ بارها می‌بینیم که مردگان این دو را احاطه کرده‌اند اما چرا هیچ اتفاقی نمی‌افتد؟ خنده‌دار نیست در نبردی به آن وسعت (به قول سارندگانش، بزرگ‌ترین نبرد تاریخ تلویزیون و سینما) که کلی هم خرج روی دست HBO گذاشته، همه به جز شخصیت‌هایی که پراهمیت هستند، کشته شوند؟ دولورس اد از نگهبانان شب برای شما کوچک‌ترین اهمیتی دارد؟ تورموند چطور؟ اکثر تماشاگران بی‌شک کشته شدن «اد» را به «تورموند» ترجیح می‎دهند. همان‌طور که دوست دارند جیمی و برین زنده بمانند. اما سوال من این است که سریال چرا دقیقاً همان چیزی که مخاطب دوست دارد را تحویلش می‌دهد؟ آیا سازندگان نباید برای نبرد وینترفل عواقب جدی‌تری متصور می‌شدند؟

    اگر جرج مارتین می‌خواست چنین نبردی را در روزهای اوجِ نویسندگی‌اش روی کاغذ بیاورد، همین قدر قابل پیش‌بینی عمل می‌کرد؟ مسلماً خیر. عملکرد نویسندگان طوری است که انگار این نبرد، فقط برای کم کردن تعداد سیاهی‌لشکرها بوده. البته یکی از مزیت‌های کشته شدن هزاران نفر از مدافعان وینترقل، این بود که سانسا دیگر نگرانِ تامین غذای آن‌ها نخواهد بود! ای کاش مارتین تا این حد در نوشتنِ کتاب‌هایش کاهل نبود یا فصل آخر سریال زمانی ساخته می‌شد که کتاب‌های جدید، منتشر شده بودند. به قول مارتین، می‌شد سریال را تا ۵ دیگر فصل ادامه داد اما مشخص است که دیگر توانی برای بنیاف و وایس باقی نمانده است. برخی از حماقت‌های «شب طولانی» را می‌توان با اپیزود بی‌منطقِ «آن سوی دیوار» در فصل هفتم مقایسه کرد. قسمت سوم فصل هشتم سعی می‌کند کاری کند که فکر کنیم هرلحظه ممکن است تمام این شخصیت‌های دوست‌داشتنی کشته شوند، اما در نهایت به مرگ همین چند نفر (بریک دنداریون، لیانا مورمونت، دولورس اد، جوراه مورمونت، تئون گریجوی) راضی می‌شود. حسِ تعلیق و خطر وجود دارد، اما کاذب است چراکه می‌دانستیم آدم‌های اصلی داستان از جمله جان، دنی، آریا، سانسا و تیریون قطعاً زنده از این نبرد بیرون می‌آیند و سریال هیچ کاری برای درهم شکستن این انتظارات انجام نداد. در حالیکه فقط ۳ قسمت دیگر تا انتهای سریال باقی‌مانده، این حجم از بزدلی و کج‌روی برای من باورنکردنی است!

    از این موارد که بگذریم، «شب طولانی» به معنای واقعی تاریک بود. نه فقط از حیث فضایش که به فیلمی بقامحور شباهت داشت، بلکه از نظر بصری هم آنقدر تاریک و نامفهوم بود که نمی‌شد زنده را از مرده و دوست را از دشمن تشخیص داد. حتی اگر نور نمایش‌گر را تا آخرین حد بالا ببرید، بازهم تاریکی بر فضای آن سلطه دارد. به تصویر کشیدن نبرد بزرگ وینترفل در شب، کار چالش‌برانگیزی بوده که سازندگان از پس آن برنیامده‌اند. در حداقل یک سومِ این اپیزود نمی‌توان متوجه شد چه خبر است! تاریکی به طور طبیعی موجبِ وحشت انسان می‌شود، سازندگان هم فکر کرده‌اند که چرا برای رعب‌آور کردن فضا از تاریکی نهایتِ استفاده را نکنیم؟ ارتش مردگان و تاریکی مطلق، چه ترکیب ترسناکی! آیا نمی‎شد بخشی از نبرد در هنگام سپیده‌دم باشد تا حداقل بفهمیم در میدان جنگ چه می‌گذرد؟ نورپردازی از ابتدای این فصل افتضاح بوده اما یکی از ضربه‌های مهم را به قسمت سوم زده است و آن را تبدیل به چیزی فاجعه‌بار کرده. حالا آن طوفانِ زمستانیِ عجیب را هم به تاریکی اضافه کنید تا تلاشِ کارگردان برای ندیدنِ هیچ چیز، به ثمر بنشیند. در برخی صحنه‌ها، دوربین در نبرد جابه‌جا می‌شود و عملاً چیزی را به تصویر نمی‌کشد!

    در ابتدای نبرد شاهد رسیدن ملیساندری هستیم. جایی که او از راه می‌رسد و شمشیرِ قوسی‌شکل هزاران دوتراکی را به شعله‌های آتش مزین می‌کند. یک نمونه‌ی عالی از صحنه‌های هایپ‌کننده برای تماشای نبرد که البته موجب می‌شود موقعیت دوتراکی‌ها در میدان مشخص باشد. آن‌ها به رهبری جوراه مورمونت به سمت لشکر مردگان حمله‌ور می‌شوند و صحنه‎های فوق‌العاده‌ای پدید می‌آورند. تماشی هجوم هزاران شمشیر آتشین، از دوردست برای جان و دنی بی‌نظیر است. اما با همین حرکت، تمام تاکتیک‌های جنگی به سخره گرفته می‌شوند. دوتراکی‌ها به دل دشمنی می‌زنند که قابل مشاهده نیست. هرکس که دوتا فیلم جنگی دیده باشد، می‌داند که اول مهاجم (ارتش مردگان) باید حمله کند! کارِ مدافع، باید دفاع باشد. در اینکه که صحنه‌ی خاموش‌شدن تدریجیِ شمشیرهای آتشین در دل تاریکی فوق‌العاده بود، هیچ شکی نیست. هم هیجان و ضربان قلب بیننده را بالا برد و هم می‌شد حال و روز سربازانِ حاضر در میدان جنگ و ترسی که به جانشان افتاده را حس کرد. اما این هم نمونه‌ای از «باحال بودن» است که سریال را در وضعیت بسیار بدی قرار داده است. این حمله‌‌ای است که از نظر ظاهری مهم جلوه می‌کند اما که حتی نفهم‌ترین آدم‌های وستروس هم می‌دانند با شکست مواجه می‎‌شود، چراکه ارتش دشمن بیش از ۱۰۰ هزار مرده دارد! باحال و خفن بودن به چه قیمتی؟

    باورش سخت است که «شب طولانی» پایان مسیر نایت کینگ و وایت‌واکرهایش باشد. در تمام سریال، این حس به ما القا می‌شد که مردگان خطر اصلی هستند، حتی دوست داشتیم باور کنیم که نزاع اصلی، فقط بر سر یک «تخت آهنین» و اینکه چه کسی بر آن تکیه می‌زند، نیست. البته جنگی که از سال‌ها قبل همه را برایش آماده کرده بودند، صحنه‌های مثال‌زدنی هم داشت. حتی نحوه مرگ لیانا مورمونت، یکی از عالی‌ترین بخش‌های نبرد بود. با این حال، بدانید که مرگ نایت کینگ به دست آریا از مدت‌ها قبل توسط طرفداران پیش‌بینی شده بود. حتی طبق تئوری، آریا قرار بود چهره‌ی یک وایت‌واکر را برباید و آنقدر به نایت کینگ نزدیک شود که ضربه نهایی را بزند. خب، اینجا دزدیِ چهره مردگان به کار نیامد، اما کلیت داستان همین بود. سیر شخصیتی آریا او را به جایی رساند که بزرگ‌ترین خطر برای دنیا را تنها با مهارت‌های خاصش و البته به کمک ملیساندری و یادآوری «خدای مرگ»، نابود کند. سازندگان گفته‌‌اند از حدود ۳ سال پیش تصمیم بر این شد که فرد اصلی آریا باشد و خنجر والریایی‌اش را به سینه نایت کینگ فرو کند. این صحنه هم از نظر کارگردانی بسیار عالی و تاثیرگذار بود. ترکیب نماهای عالی میگل ساپوچنیک یا موسیقی رامین جوادی که نظیر آن در هیچ سریال تلویزیونی وجود ندارد، مرگ سریعی را برای نایت کینگ رقم زد.

    اگر بخاطر داشته باشید، آریا استارک حرکت مشابهی را در مبارزه‌ی تمرینی با برین در فصل هفتم انجام داده بود! حالا این قاتلِ محبوب، خنجری که برن به او داده بود را به وسیله‌ی پایان عمر شخصیت خبیثِ سریال تبدیل می‌کند. بازهم «باحال بودن» در اولویت قرار گرفته است، بدون توجه به خیلی مسائل دیگر. مثل اینکه آریا قدرت جدیدی هم پیدا کرده و «سرعت فلش» را به دست آورده است، آن همه وایت‌واکر و مرده هم در پشت سر نایت کینگ، مشتی گاگول هستند و نمی‌دانند که باید جلوی آریا را بگیرند؟ اگر همگی را تهی‌مغز در نظر بگیریم، پس صحنه مربوط به کتابخانه و مخفی‌کاری آریا به سبکِ بازی‌های ویدیویی را چکار کنیم؟ این وایت‌های لعنتی این‌قدر حساس هستند که چکیدن خون از چهره آریا را حس می‌کنند، اما هجوم سریع او به سمت رهبرشان را متوجه نمی‌شوند؟

    می‌توان گفت که کل ماجرای نایت کینگ و وایت‌واکرها، به یکی از بخش‌های اساساً بی‌معنی و گنگِسریال Game of Thrones تبدیل شد. تاجایی که خواندنِ برخی از تئوری‌ها درباره نایت کینگ و هدف او، از چیزی که در نسخه اصلی «بازی تاج و تخت» دیدیم، صدها برابر جذاب‌تر به نظر می‌رسد. این یعنی که رسماً همه‌ی این سال‌ها سرکار بوده‌ایم و فریبِ سازندگان را خورده‌ایم. دیگر می‌دانیم که دست‌کم در سریال، «شاه شب» فاقد پرداخت‌ترین موجودی است که دیده‌ایم. وقتی جرج مارتین می‌گوید سریال باید ۵ فصل دیگر ادامه پیدا می‌کرد، شوخی نمی‌کند! درست است که در انتشار کتاب‌ها عملکرد بدی داشته اما دنیای نغمه آتش و یخ را بهتر از همه می‌شناسد! او می‌دانست که امکان ندارد سازندگان با همین فصل ۶ قسمتی، موفق شوند قضیه نایت کینگ و سرنوشت نهایی بسیاری از شخصیت‌ها را به شکلی قابل قبول ارائه کنند. و اکنون با تماشای سریال، دیدیم که ترس ما از خراب شدن فصل آخر، به حقیقت تبدیل شد.

    قسمت سوم فصل هشتم Game of Thrones ، نفس‌گیر و دلهره‌آور است اما انتظارات را برآورده نمی‌کند. هر زمان که این سریال به سمت یک بلاک باستر تغییر جهت می‌دهد، همانند مردگانِ متحرکش، تهی‎مغز و زننده می‌شود. تقریباً تمام اپیزود اول و دوم خرجِ زمینه‌چینی نبرد وینترفل و همین اپیزود «شب طولانی» شده بودند، اپیزودهایی که مشکلاتِ کوچک‌شان را به امید نبردی فوق‌‍العاده بخشیده بودیم. اکنون به نظر می‎رسد که نیمی از فصل نهایی سریال و تمام بخش‌های داستانیِ وایت‌واکرها از ابتدا تاکنون، عبث و ناقص هستند. با این اپیزود ۸۲ دقیقه‌ای، باید فاتحه‌ی سریال را خواند. بزرگ‌ترین و خشن‌ترین نبرد تاریخ و این حرف‌های دهن‌پرکن بدرد ما نمی‌خورد! گیم آف ترونزی که شخصیت‌هایش به آن شکل می‌مردند کجاست؟ سریالی که در عینِ فانتزی بودن، منطقی و شوک‌آور بود، به چه عارضه لاعلاجی دچار شده است؟ دیگر فرقی ندارد از این به بعد چه اتفاقی می‌افتد، قسمت سوم از فصل آخر، تا همیشه یک نقطه‎ی ضعف تلقی خواهد شد که تماشای برخی صحنه‌هایش، حسی بی‌نظیر و توخالی شما می‌دهد! آیا سه قسمت باقی‌مانده آنقدر خوب خواهند بود که تلخیِ نبرد را برایمان به شیرینی تبدیل کنند؟ اگر نظر من را بخواهید، بعید به نظر می‎‌رسد.

    قسمت چهارم سریال در تاریخ «۱۶ اردیبهشت ۹۸» از طریق شبکه HBO پخش خواهد شد. شما هم می‌توانید نظر خود را درباره قسمت سوم یعنی «شب طولانی» با ما به اشتراک بگذارید. آیا شما را راضی کرد؟ یا مشکلاتی که در نقد به آن‎‌ها اشاره شد را حس کردید؟

    علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا

    ویرایش شده توسط ناظر زیباکده1 در تاریخ ۱۵/۲/۱۳۹۸   ۱۰:۴۰
  • ۱۲:۱۴   ۱۳۹۸/۲/۱۴
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    خوب حالا نقد اپیزودهای اول و دوم از سیزن 8 رو باز از همین نویسنده براتون می گذارم که البته خودم خیلی جاها باهاش موافق نیستم:

    نقد قسمت اول:

    انتظارها پس از ۵۹۵ روز به پایان رسید و پخشِ فصل آخر یکی از محبوب‌ترین سریال‌های تاریخ آغاز شد. افراد زیادی در سراسر دنیا از جمله کشورمان، برای شروع فصل هشتم سریال Game of Thrones لحظه‌شماری می‌کردند اما آیا این سریال موفق شده پاسخی شایسته برای صبر تماشاگران باشد؟ باید گفت بله! اپیزود اول به عنوان افتتاحیه تا حد زیادی قابل قبول است و دقیقاً همان کاری را انجام می‎‌دهد که انتظار داشتیم. در ادامه با نقد و بررسی سریال همراه ما باشید.

    یکی از ایرادات بزرگ سریال Game of Thrones در فصل‌های اخیر این است که با افزایش بودجه و بزرگ‌تر شدن نبردها از آن حس و حال اصلی‌اش فاصله گرفت و هر روز به اثری عامه‌پسندتر و قابل پیش‌بینی بدل گشت. به همین دلیل، فصل ۷ را می‌توان یکی از ضعیف‌ترین فصل‌های سریال دانست. فصلی که فقدان دیالوگ‌های قدرتمند در آن حس می‌شد و بی‌منطقی بر داستان‌گویی حاکم بود. از طرفی شاهد افزایش جاه‌طلبی سازندگان برای خلق سریالی بودیم که می‌خواست ضعف‌های فیلمنامه‌ای خود را با جلوه‌های فوق‌العاده و صحنه‌های جذاب بپوشاند، فارغ از اینکه اولویتِ یک تماشاگر حقیقی که سال‌ها سریال را همراهی کرده، تماشای جنگ‌های عظیم و بی‌مغز نیست. شخصیت‌ها همان عنصری هستند که به «بازی تاج و تخت» شکوه می‌بخشند و نه چیزی بیشتر. در فصل‌های اول نمی‌توان اثری از نبردهای پرخرج و طولانی یافت اما اهمیت خطوط داستانی به راحتی حس می‌شود. اگر نبرد حرام‌زادگان برای تماشاگر اهمیت دارد و به یکی از محبوب‌ترین قسمت‌های کل سریال تبدیل می‌شود، به دلیلی هجوم ارتش‌ شمال و بولتون‌ها نیست، بلکه در پشت‌پرده نبرد عمیق‌تری میان شخصیت‌ها جریان داشت که بُعد احساسی بی‌نظیری به سریال می‌بخشید. اما فصل ۸ چه روندی را در پیش خواهد گرفت؟ با پخش یک قسمت نمی‌توان از چنین موضوعی مطمئن شد اما به نظر می‌رسد در این فصل، هم نبردهای فیزیکیِ بزرگی خواهیم داشت و هم نبردهایی که نبوغ و زیرکیِ شخصیت‌ها در آن نقش اصلی را ایفا می‌کند.

    به لطف جرج آر. آر مارتین، سریال در ۵ فصل اول از دیالوگ‌ها و اتفاقاتی بسیار غیرقابل پیش‌بینی و شوکه‌کننده برخوردار شده بود. از فصل ۶ به بعد هم صحنه‌های هیجان‌انگیز و اتفاقاتِ حیر‌ت‌آور کم نداشتیم اما به نظر می‌رسید که فیلمنامه دیگر آن حسِ کتاب را نادیده گرفته و سازندگان قصد دارد کار خودشان را انجام دهند. یعنی تبدیلِ سریال به چیزی شبیه به بلاک‌باسترهای تابستانی! همین موضوع سبب شد با کمی ترس به سراغ فصل هشتم بروم و همین الان که در حال نگارش نقد هستم، احساسات متفاوتی نسبت به اپیزود دارم که غالباً مثبت است. قسمت اول فصل هشتم با عنوان «وینترفل»، تا جای ممکن ریسک نمی‌کند و همان چیزی را تحویل مخاطب می‌دهد که انتظار دارد. از رسیدن جان و دنریس به وینترفل گرفته تا آغاز تقابل‌های جدید در شمال (سانسا و دنریس) و همچنین اطلاع یافتن جان و سم تارلی از خبرهایی دردناک.

    قسمت اول فصل هشتم Game of Thrones اشارات واضحی به اپیزود اول سریال و ورود شاه رابرت به وینترفل دارد. موسیقی دقیقاً همانی است که در اولین قسمتِ سریال استفاده شده بود. نماهای فیلمبرداری شده از یک کودک شمالی که ورود ارتش دنریس را از مکانی مرتفع مشاهده می‌کند، کاملاً یادآور روزهایی است که برن استارک برای بالا رفتن از در و دیوار قلعه‌ی وینترفل، سر از پا نمی‌شناخت. ملکه دنریس با اژدهایان عظیمش وارد شمال می‌شود اما تنها چیزی که می‌بیند، برخورد خشک و عصبیِ شمالی‌هاست. نگاه زهرآلود لیانا مورمونت در هنگام ورود دنریس کافی است تا به عمقِ فاجعه از دیدگاه شمالی‌هایی که همه امیدشان به داشتنِ پادشاهی جدید بود، پی ببرید.

    بی‌شک سانسا هم از این قضیه رضایتی ندارد و اینکه جان بدون خواستنِ نظر او، دنریس را به عنوان ملکه معرفی کرده، تصمیمی ناصحیح می‌داند. سانسا در دو فصل اخیر، یک شخصیت کاملاً متفاوت را به نمایش گذاشت، به طوریکه خیلی‌ها او را سرسیِ جدید می‌دانند. او از دغل‌بازترین آدم وستروس یعنی لیتل‌فینگر و همین‌طور خودخواه‌ترین ملکه‌ی تاریخ یعنی سرسی، درس‌هایی فراموش‌نشدنی آموخته است. سانسا یک دختر رویابافِ شمالی بیشتر نبود که روزگاری آرزوی ازدواج با یک شاهزاده‎ی مو طلایی (جافری) و بزرگ‌ کردن چند بچه را در سر داشت اما سرنوشت او را زنی استوار و قدرتمند تبدیل کرده است. به قول لیتل‌فینگر «تمام جنگ‌ها رو همیشه و هرکجا در ذهنت انجام بده، اینطوری هیچ چیز غافلگیرت نمی‌کنه.» این دقیقاً کاری است که سانسا در حال انجامش است. او احتمالاً تاکنون سناریوهای مختلفِ جنگ با وایت‌واکرها، سرسی و حتی دنریس را در ذهنش مرور کرده و آماده است. برخورد دنریس و سانسا چیز عجیبی نیست و می‌شد آن را به راحتی پیش‌بینی کرد. حالا که سانسا، حمایت آریا را هم دارد و به مدافعِ خاندان استارک تبدیل شده، دنریس باید حسابی مواظب باشد!

    اما مشکلی که همیشه شخصیت دنریس داشته، نوعی طلبکاری و انتظار بی‌جاست که او را حداقل برای من تبدیل به فردی منفور می‌کند. او انتظار دارد تمام لردهای شمالی از جمله خاندان استارک جلویش زانو زده و به همین راحتی او را ملکه بدانند. او می‌خواهد بدونِ به دست آوردن اعتماد مردم، خود را ملکه بنامد و در صورت لزوم، از اژدهایانش برای ایجاد رعب و وحشت بهره بگیرد. (مثل کاری که در نبرد فصل قبل با لنیسترها انجام داد) دنریس در فصل قبل آنقدر عصبانی بود که قصد داشت با اژدهایانش، کینگزلندینگ را در شعله‌های آتش نابود کند و اگر تیریون و جان نبودند، بعید نبود که این کار را انجام دهد! بنابراین نوعی از جنون و خودخواهی همواره در شخصیتِ دنریس وجود داشته و از این حیث، دست کمی از پدرش یعنی اریس دوم ملقب به پادشاه دیوانه ندارد. این حقیقت، باعث کاهش محبوبیتش در نزد اهالی وستروس و کاهش احتمالِ اعتماد کردن به او شده است.

    فراموش نکنید که پدر و برادر ند استارک به دست پادشاه دیوانه کشته شده بودند و شمال این موضوع را به یاد می‌آرود، بنابراین اعتمادِ دوباره به یک تارگرین، اگرچه غیرممکن نیست اما بسیار دشوار به نظر می‌رسد، مگر اینکه او به همه ثابت کند مانند پدرش نیست. در واقع اعتماد مردم این سرزمین که انواع و اقسام خیانت‌ و خونریزی را دیده‌اند، به همین راحتی جلب نمی‌شود. دنریس ابتدا باید بتواند برای همین مردم، فداکاری و ایثار کند تا بتواند ملکه‌‌ای لایق باشد. در ادامه یکی از تصمیمات بدِ دنریس در این فصل مشخص می‌شود. یعنی زمانی که او پدر و برادر سم تارلی را در آتشِ اژدها پودر کرد. در یکی از صحنه‌های مهم اپیزود اول می‌بینیم که ملکه‌ی اژدها و سم تارلی، درباره این موضوع صحبت می‌کنند و یک بار دیگر دنریس همان شخصیت بی‌احساس و طلبکارش را به نمایش می‌گذارد. خاندان تارگرین همواره خارجی‌هایی بوده‌اند که با شعار «در آتش بسوزید یا از ما پیروی کنید» بر مردم حکم‌فرمایی کرده‌اند. ایگون فاتح هم به زور شمشیر و آتش، خاندان‌‌های اصلی وستروس (به جز دورن) را تسلیم کرد اما روش‌های سنتی برای دنی چندان کارساز نیست.

    در نقطه‌ی مقابل، جان اسنو را داریم که همواره تاج و تخت برایش اهمیتی نداشته است. او به اینکه چه کسی حکومت کند اهمیتی نداده و نمی‌دهد و به هدفی والاتر اشاره می‌کند. او خوبِ همه را می‌خواهد و تاکنون اطرافیانش را متقاعد کرده که مرد دستکاری است اما اکنون بخاطر دانستنِ هویت واقعی‌اش، بر سر بزرگ‌ترین دوراهیِ ممکن قرار گرفته است. راه بازگشتی هم وجود ندارد، یا باید به دنریس خیانت کند و خودش را شاهزاده‌ی برحق بداند که از نظر تئوری صحیح به نظر می‌رسد یا اینکه این موضوع را همچنان نادیده بگیرد. او هم خون اژدها را در رگ‌هایش دارد و هم یک استارکِ واقعی است. می‌تواند ادعای پادشاهی شمال را داشته باشد و جنگ‌ خاندان‌های وستروس را پایان دهد. البته شاید او به قطع رابطه با دنریس راضی شود و تمرکز را روی جنگِ پیش‌رو بگذارد. از طرفی نباید سانسا را دست کم گرفت، چراکه مجموعه‌ی تصمیماتِ غلط جان، ممکن است نتیجه‌ای جز آسیب‌پذیر شدن دوباره‌ی استارک‌ها در مقابل دشمنان نداشته باشد. در قسمت اول به خوبی زمینه‌ی رقابت سانسا و دنریس شکل گرفته و شاید تا پس از جنگ بزرگ هم ادامه یابد. البته مشکل سانسا با دنریس کاملاً قابل درک است و اگر با دید منصفانه به آن بنگریم، او سعی دارد از باقی‌مانده‌ی شمال و خاندان استارک حفاظت کند، کاری که از جان برنمی‌آید چراکه او بسیار بی‌احتیاط است. جان در نبرد حرام‌زادگان تا مرز مرگ پیش رفت و نشان داد که یک شخصیتِ احساسی است که برخی مواقع، توانایی کافی برای رهبری و اتخاذ تصمیمات ضروری را ندارد.

    اما جنگِ فصل هشتم، جنگ مرگ و زندگی است، نه تاج می‌شناسد و نه تخت، خوب و بد را یکجا از بین می‌برد. احتمالاً در پایان اپیزود سوم، تکلیف جنگِ شمال و وایت‎واکرها مشخص خواهد شد و افرادی که از آن جان سالم به در می‌برند، نقش مهمی در آینده‌ی وستروس خواهند داشت. آیا دنی می‌تواند در همین جنگ، علاوه بر ملحق کردن شمال به نیروهای خودش، پیش‌گویی آزور آهای را محقق کند؟ یا اینکه جان (ایگون تارگرین) همان شاهزاده موعود خواهد بود؟ حتی این احتمال وجود دارد که هیچ کدام از این شخصیت‌ها، آن شاهزاده‌ی اصلی نباشند. باید دید که آیا نویسندگان و سازندگان، دل و جرعت مطرح کردن شخصیت‌هایی جز جان و دنریس را به عنوان آزور آهای دارند، یا باز هم می‌خواهند نسخه‌ قابل پیش‌بینی و عامه‌پسندانه‌ی ماجرا (جان یا دنی) را تحویلمان دهند؟

    نخستین قسمت فصل هشتم بازی تاج و تخت حاویِ دیدارهایی بود که بسیار انتظارشان را می‌کشیدیم. آریا سرانجام با جان ملاقات کرد و یکی از بهترین صحنه‌های این قسمت رقم خورد. هر دوی این شخصیت‌ها بسیار تغییر کرده‌اند. آریا در فصل اول، دختر بازیگوشی بود که دوست داشت تبدیل به جنگجو شود و جان، فرزند حرام‌زاده‌ای که می‌خواست به نگهبانان شب بپیوندد. حالا آریا یک قاتل بدون چهره است و جان، مردی که از مرگ بازگشته و قرار است به مصاف ارتش مردگان برود. از نکات جالب دیگر، تصویر اسلحه‌ای بود که آریا به گندری نشان داد. او خنجر والریایی‌اش را دارد اما این خنجر فقط برای مبارزات نزدیک مناسب است. احتمالاً گندری سلاحی شبیه به نیزه خواهد ساخت که بخشی از آن قابلیت جداشدن دارد و برای کشتنِ وایت‌واکرها به دراگون‌گلس مجهز شده است. از دیدارها حرف زدیم، بهتر است اشاره‎ای به دیگر دیدارِ مهم داشته باشیم. بله، برن استارک و دوست قدیمی‌ای که برن از شب قبل منتظر رسیدنش بوده که کسی نیست جز جیمی لنیستر.

    شاید ماجرای پرتاب شدن برن توسط جیمی در فصل اول و معلول شدن او، در حال حاضر چندان اهمیتی نداشته باشد اما به هرحال، در پیش‌نمایش قسمت دوم مشخص شد که جیمی برای پاسخگویی، در دادگاهی با حضور دنریس و جان قرار می‌گیرد. دنریس احتمالاً در قسمت دوم هم دست از این غرور و طلبکاری برنمی‌دارد و به جیمی می‌گوید: «وقتی بچه بودم، برادرم موقع خواب داستانی درباره‌ی مردی که پدرم را کشت، برای من تعریف می‌کرد، داستان تمام کارهایی که می‌توان با او انجام داد.» اینجا هم می‌بینیم که دنریس همچنان از نفرت و انتقام صحبت می‌کند! ببخشید که پدر دلسوز شما می‌خواست کینگزلندینگ را با تمام مردمش از بیخ و بن بسوزاند! جیمی همواره برای به قتل رساندن اریس مورد سرزنش و اتهام قرار گرفته است. گرچه کار او از نظر اخلاقی درست بوده و به نجات بیگناهان منجر شده، نمی‌توان انکار کرد که او شرافت یک شوالیه و قسمِ خود را زیرپا گذاشته است.

    ارتش کمپانی طلایی هم به کینگزلندینگ رسید اما متاسفانه سرسی رویای داشتنِ «فیل جنگی» را به گور می‌برد (فیل در مقابل اژدها، البته نوعی طعنه‌ از سوی نویسندگان است چراکه مدتی است دایرولف جان یعنی گوست را هم ندیده‌ایم، چه به برسد به فیل جنگی که به بودجه و زمان بیشتری نیاز دارد!). سرسی عین خیالش نیست که ارتش نایت‌کینگ از دیوار عبور کرده و فقط به تخت آهنینِ جنوب تکیه زده است. باید دید که او چه نقشه‌ای در سر دارد، قطعاً سرسی زیرک‌تر از آن است که خطر نایت کینگ را به کلی نادیده بگیرد. آیا وایلدفایرهای باقی‌مانده در شهر، در مبارزه با وایت‌واکرها به کار خواهند آمد؟ حتی طبق یک تئوری ممکن است او و تیریون پشت درهای بسته، به توافقی برای آینده‌ی وستروس رسیده باشند که از جزئیات آن مطلع نیستیم. یک مورد مهم دیگر در سرزمین پادشاهی، ماموریت جدید بران برای به قتل رساندن برادرانِ سرسی با همان کمانی است که تیریون، پدرش تایوین لنیستر را با آن به کشته بود. لنیسترها یک بار دیگر نشان دادند که رسماً داغون‌ترین خاندان وستروس هستند! البته چندان مطمئن نیستیم که بران به این دستور عمل خواهد کرد یا نه. هر دو برادر به خوبی بران را می‌شناسند و مدتی را با او گذرانده‌اند، پس باید دید که او کدام مسیر را انتخاب خواهد کرد. خدمت کردن به سرسی یا کمک به دوستان قدیمی.

    در نخستین قسمت فصل نهایی، هیچ یک از شخصیت‌های مهم نمردند اما نایت کینگ پیامی رعب‌آور را توسط لرد آمبرِ نوجوان بر دیوارهای قلعه‌ «لست هارث» حک کرد. در مجموع شروعی بسیار قابل پیش‌بینی اما خوب را شاهد بودیم ولی طولی نمی‌کشد نبردهای عظیم وستروس از راه برسند و رازهای بیشتری برملا شوند. بنابراین خود را برای قسمت‌هایی هیجان‌انگیز، رازآلود و خونین آماده کنید، چراکه در حال دنبال کردن فصل آخر Game of Thrones (بازی تاج و تخت) هستید.

    علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا

    ویرایش شده توسط ناظر زیباکده1 در تاریخ ۱۵/۲/۱۳۹۸   ۱۰:۴۱
  • ۱۲:۲۱   ۱۳۹۸/۲/۱۴
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    و اینهم نقد اپیزود 2 از همان نویسنده که به نظر من یکی از زیباترین و انسانی ترین اپیزودهای کل سریال بود:

    صبر برای فرارسیدن روز پخش قسمت جدید Game of Thrones (بازی تاج و تخت) کار دشواری است، مخصوصاً که ۴ قسمت بیشتر باقی‌ نمانده و این چند هفته هم به سرعت برق و باد خواهد گذشت. قسمت دوم فصل هشتم گیم آف ترونز کاملاً آرام و بدون خونریزی بود، به طوریکه حکم آرامشِ قبل از طوفان ویرانگر را داشت. شاید قسمت دوم باز هم نتواند توجه عده‌ای از تماشاگران را بخاطر نداشتنِ هیجانِ کافی جلب کند اما تک‌تک لحظات آن را باید مهم، احساسی و تاثیرگذار بدانیم. شاهد گفت‌وگوها و اتفاقات بسیار جالبی بودیم و سرنخ‌هایی درباره آینده‌ی سریال به دست آوردیم، بنابراین دعوت می‌کنیم با تحلیل و نقد همراه آی پیرامید باشید. همچنین می‌توانید قبل از این مطلب، تحلیل و نقد قسمت اول فصل هشتم سریال Game of Thrones را مطالعه کنید.

    قسمت دوم فصل هشتم با عنوان «شوالیه‌ی هفت پادشاهی» تاکید خاصی بر شخصیت‌های داستان و وداع احتمالیِ ما با آنان دارد. به‌ویژه «برین» که حتی نام این قسمت بر اساس بخشِ داستانی او انتخاب شده و در واقع، اشاره به پایانِ کار برین و رسیدن به جایگاهی دارد که سزاوار آن است. در ابتدا شاهد دادگاهی شدن جیمی لنیستر هستیم و نتیجه همانی است که انتظار می‌رفت. یعنی اینکه برن استارک درباره اتفاقات گذشته حرفی نزد و فقط با کنایه‌‌ای به صحبت جیمی در فصل اول یعنی «کارهایی که برای عشق انجام می‌دهیم»، بسنده کرد تا او را بیشتر سردرگم و متعجب کند. او دیگر برن استارک نیست، که اگر بود، احتمالاً خواستار محاکمه‌ی جیمی می‌شد. او به کلاغ سه‌چشم تبدیل شده و آن‌قدر در آگاهی و بصیرتش غرق است که اهمیتی به دیگران نمی‌دهد. معنای زندگی برای برن تغییر کرده است و احساسات عادیِ یک انسان را از خود بروز نمی‌دهد. درست است که جیمی با سنگدلی اریس دوم را به قتل رساند و با ند استارک مبارزه کرد اما از گذشته‌ی خود خجالت‌زده نیست. در دادگاه، برین از جیمی دفاع کرد و دلاوری‌های او را نیز یادآور شد اما در بخشِ نهایی اپیزود، شاهد به پایان رسیدن بخشِ داستانی برین و جیمی هستیم. البته فراموش نکنیم که خود برین، نقشِ مهمی در تحول شخصیتی جیمی لنیستر داشته و او را از جوانی متکبر و منفور، به شخصی تبدیل کرد که حتی حاضر است خواهرش سرسی را بخاطر هدفی بزرگ‌تر رها کند و در جمعِ مدافعان وینترفل قرار بگیرد. برین بالاخره جدا از زن بودنش، توسط جیمی تبدیل به یک شوالیه‌ی واقعی شد اما ما را تقریباً نسبت به مرگِ این شخصیت در قسمت بعدی مطمئن کرد. بخشِ داستانی برین تکمیل شده و راهی جز یک مرگِ احساسی در نبرد بزرگ با وایت‌واکرها باقی نمانده است. او توانست قولی که به کتلین استارک داد را عملی کند و اگر نیاز باشد جانش را برای دفاع از دختران کتلین فدا خواهد کرد. این موضوع درباره «گری ورم» و «میساندی» هم صدق می‌کند. هر وقت می‌بینیم دو عاشق درباره دور شدن از تمام جنگ‌ها و مصیبت‌ها و رسیدن به خواسته‌هایشان جدا از هرگونه هیاهو صحبت می‌کنند، نباید انتظاری جز مرگ یکی از آن‌ها داشت. شخصیتِ بعدی که شاید شاهد مرگش در قسمتِ بعد باشیم، تئون گریجوی است که می‌تواند با این کار رستگاری خود را تکمیل کند. او زمانی به خاندان استارک خیانت کرده بود اما حالا فرصتی برای جبران دارد. تئون حالا خواهرش را نجات داده و سانسا هم او را با آغوش باز پذیرفته است (به نظر می‎رسید سازندگان قصد داشتند به نوعی سانسا و تئون را عاشق هم نشان دهند؟)، بنابراین می‌توان گفت که داستان او نیز به پایان رسیده و ممکن است در دفاع از برن، مرگی شایسته را تجربه کند.

    در بخش دیگر جان اسنو، سم تارلی و دولورس اد هم پس از مدت‌ها به یکدیگر پیوستند. افرادی که زمانی از دیوار شمال در برابر ارتش عظیم منس رایدر و وحشی‌ها دفاع کردند و اکنون باید از وینترفل به عنوان آخرین سدِ دفاعی، حفاظت کنند. و البته گوست (دایرولف جان) را هم مشاهده کردیم که خیلی ساکت همان‌جا ایستاده است. یکی از ایرادات طرفداران نسبت به فصل ۷، عدم حضور گوست بود، بفرمایید! سازندگان سخن شما را شنیده‌اند و گوست را بالاخره به تصویر کشیده‌اند. امیدوارم در نبرد قسمت سوم، او بتواند ناجی جان باشد تا غیبت‌های گذشته را از یاد ببریم.

    رابطه برین و جیمی جزو عجیب‌ترین روابطی است که می‌توان در دنیای جرج مارتین یافت. عشق در نگاهِ این دو به یکدیگر موج می‌زند اما عشقی که بیشتر از روی بزرگداشت و احترام است و جنبه‌ی جنسی ندارد. البته تورموند هم دوباره به وینترفل رسید تا بارِ کمدی گیم آف ترونز را مانند همیشه افزایش دهد. اولین سوال به محض رسیدن به وینترفل این بود «اون زنِ بزرگ هنوز اینجاست؟». خب، مثلث عشقی جیمی، تورموند و برین همیشه برای طرفداران سریال موضوع جذابی بوده، چراکه فارغ از بحث کمدی، در دنیای تاریک و پرخیانت وستروس، این سه نفر از معدود شخصیت‌هایی هستند که حرف خود را زیرپا نمی‌گذارند و تا لحظه‌ی آخر به آن عمل می‌کنند. در این قسمت هم شاهد یک دورهمیِ دلنشین بودیم که در آن نه‌تنها جیمی، برین و تروموند بلکه سِر داووس، تیریون و پادریک هم حاضر بودند تا ساعت‌های پایانیِ خود را با کمی صحبت، آوازخواندن و نوشیدن سپری کنند.

    در این دورهمی، تیریون از حضار می‌خواهد که آواز بخوانند اما هیچ کس جز پادریک قبول نمی‌کند. از طرفی مشخص شده که آواز شنیدنیِ پادریک به نام «آهنگ جنی»، اهمیت داستانی ویژه‌ای دارد. این آواز از کتاب‌های جرج آر. آر. مارتین برگرفته شده و معنای و مفهومی خاصی در آن نهفته است که در ادامه به آن اشاره می‌کنیم. «آهنگ جنی» درباره زنی به نام جنی اولداستونز و داستانِ عشق او به دانکن تارگرین است که عموی بزرگ دنریس محسوب می‌شود. همان طور که می‌دانید، اریس دوم یا شاه دیوانه، پدر دنریس بوده اما اریس، برادری بزرگ‌تر از خودش هم داشته که در حقیقت وارث تاج و تخت تارگرین‌ها بوده است. نکته‌ی مهم درباره دانکن تارگرین این است که او عطای پادشاهی را به لقایش بخشیده و آن را رها کرده تا به عشق زندگی‌اش یعنی «جنی» برسد. پس تاج و تخت وستروس متعلق به دانکن بوده اما انتخابِ واضحی میان عشق و قدرت، انجام داده است.

    این موضوع وقتی جالب می‌شود که آن را با داستانِ دنی و جان مقایسه کنیم. دنریس اکنون در دوراهیِ مشابهی با مضمون «عشق یا حکومت» قرار گرفته است. جان یا ایگون، وارث حقیقیِ تاج و تخت وستروس به شمار می‌رود اما افراد زیادی از این راز باخبر نیستند. آیا دنریس می‌تواند مانند عموی خود یعنی دانکن تارگرین، فردی فداکار باشد یا ژنِ معیوب پدرش یعنی «شاه دیوانه» را به ارث برده و تبدیل به ملکه‌ای دیوانه خواهد شد؟ یا شاید جان، همانند دانکن کنار خواهد رفت تا دنی به آرزوی دیرینه‌اش یعنی حکومت بر وستروس دست یابد. حالا که آنان از ارتباط خانوادگی یکدیگر باخبرند، می‌توانند در کنار هم بمانند؟ (اضافه کنم که ارتباط خونی و خانوادگی در تارگرین‌ها معنایی نداشته و معمولاً از قدیم برای خالص نگه داشتن خونِ اژدها با یکدیگر ازدواج می‌کرده‌اند!)

    موضوع دیگری که قسمت دوم فصل هشتم Game of Thrones بر آن تمرکز داشت، بی‌اعتمادی دنریس به تمام اطرافیان و سوق دادن او به سوی «ملکه دیوانه» بود. در نقد قسمت قبلی هم گفتم که جاه‎طلبی و طلبکاری تبدیل به بارزترین ویژگیِ شخصیتی دنریس شده و از این نظر، باید نگران بود که شاید او تبدیل به فردی مانند پدرش شود. در اپیزود «شوالیه‌ی هفت پادشاهی» هم دو سرنخ مهم در این رابطه وجود دارد. اولی برمی‌گردد به ملاقات دنریس و سانسا که خیلی طبق انتظار مادر اژدهایان پیش نرفت. دنریس در اینجا سعی می‌کند رابطه خود را با سانسا بهبود ببخشد اما سانسا بی‌تعارف می‌گوید که خودمان شمال را پس گرفتیم و به این راحتی جلوی شخص دیگری زانو نمی‌زنیم! اگر بخواهیم دقیق‌تر این صحبت را بررسی کنیم یعنی اینکه، زانو زدنِ جان جلوی دنریس و شناختن او به عنوان ملکه، به معنای زانو زدن همه‌ی شمال در برابر او نیست. این «بانوی وینترفل» است که تعیین می‌کند چه کاری برای شمال در اولویت قرار دارد. دنریس دستان سانسا را می‌گیرد و با او همدردی می‎کند تا یه یک نظر مشترک برسند، اما به محض اینکه سانسا درباره سرنوشت شمال پس از جنگ حرف می‌زند، امیدِ صلح و دوستی بین این دو نفر نابود می‌شود. سرنوشت شمال برفرضِ پیروزی بر مردگان و از طرفی رابطه‌ی دنی و جان، دنریس را در تنگنای بی‌سابقه‌ای قرار است و باید دید که او در نهایت به چه تصمیمی می‌رسد.

    مطمئناً خاندان‌های شمال به جان بی‌اعتماد شده‌اند چراکه او به عنوان پادشاه، استقلالِ آن‌ها زیر سوال برده است. به همین دلیل می‌بینیم که لرد گلاور از کمک به جان طفره می‌رود و بقیه‌ی خاندان‌ها نیز از حضور دنریس و نیروهایش رضایت ندارند. همچنین لرد رویس و شوالیه‌های ویل بی‌شک مطیع سانسا هستند و کاری برخلاف میل وی انجام نمی‌دهند. بنابراین نقشه‌ی دنی برای کنترلِ سانسا از طریق دیپلماسی، با شکست مواجه می‌شود، زیرا تا زمانی که سانسا متقاعد نشود، خبری از وفاداری شمال نخواهد بود. دومین مورد، مربوط به لحظات آخر است، یعنی جایی که جان هویت واقعی‌اش را برای دنریس رو می‌کند. باز هم یک راز بزرگ در مقابلِ مجسمه‌های سردابه‌ وینترفل فاش می‌شود و اینکه فقط چند ثانیه بعد شاهد رسیدنِ ارتش نایت کینگ به وینترفل هستیم، اهمیتِ خاصی به این افشاگری بخشیده است. پذیرش این موضوع برای دنریس، دشوارترین کار ممکن است. او تمامِ عمرش بر این باور بوده که روزی تخت آهنین را خواهد گرفت و سال‌ها بر وستروس حکومت خواهد کرد. حالا این حس به سراغش آمده که بازیچه‌ی دست شمالی‌ها شده و جان از او سوءاستفاده کرده است. اینکه برن و سم تارلی، این راز را کشف کرده‌اند برای دنریس مشکوک به نظر می‌رسد، به خصوص که او پدر و برادر سم را در آتشِ اژدها تبدیل به خاکستر کرده و از این نظر، امکانِ انتقام‎جویی وجود دارد. از طرفی نباید فراموش کرد که در قسمت اول، جان سوار ریگال شد که این باید نشانه‌ای انکارناپذیر برای دنی باشد. می‌دانیم که در طول تاریخ «فقط تارگرین‌ها» اعم از زن و مرد، قادر بوده‌اند اژدهاسواری کنند، بنابراین دنی نمی‌تواند احتمالِ واقعی بودن ادعای جان را رد کند. در غیر این صورت، سکانس اژدهاسواری جان تبدیل به چیزی بیهوده و غیرضروری می‌شود که بعید است چنین اتفاقی بیفتد!

    در پایانِ قسمت دوم فصل هشتم، وایت‌واکرها و ارتش مردگان بالاخره سرمای واقعی را به وینترفل آوردند اما آیا «نایت کینگ» طبق نقشه‌ی برن خود را نشان خواهد داد؟ نکته‌ی جالب این است که برن، جان و بقیه‌ی افراد حاضر در وینترفل حتی نمی‌دانند چگونه می‌توان نایت کینگ را شکست داد (آیا آتشِ اژدها و سرنیزه‌های دراگون‌گلس کارساز خواهد بود؟) اما به هرحال، این شاید تنها فرصت برای گیر انداختنِ نایت کینگ باشد. برن مطمئن است که نایت کینگ برای شکار او خواهد آمد، همان‌طور که قبلاً کلاغ‌های سه‌چشم را نابود کرده و این بار نوبت برن است. اما چه می‌شود اگر نایت کینگ دم به تله ندهد و در مکانی غیر از وینترفل و مثلاً، بر فراز کینگزلندینگ ظاهر شود تا ارتش جدیدی از مردگان بسازد؟

    آیا نماد نایت کینگ و کفرگویی او نسبت به خالقانش را دوباره در مکانی به جز شمال؛ خواهیم دید یا اینکه امکان دارد کلیدِ نابودی این شخصیت در همین نماد نهفته باشد؟ یک مورد دیگر که دور از ذهن به نظر نمی‌رسد، بازگشت استارک‌های مرده از سردابه‌های وینترفل است که شاید با قدرت وایت‌واکرها از گور برخواسته و از دورنِ قلعه مشکل‌ساز شوند، البته آریا با اسلحه‎ی جدیدش به استقبال آنان خواهد رفت! در قسمت دوم بارها گفته شد که سردابه‌ها امن‌ترین مکان برای پناه گرفتن هستند، درحالیکه به نظر می‌رسد این چنین نباشد و خطر بزرگی افرادِ حاضر در سردابه‌ها را تهدید کند. باید منتظر ماند و دید، ما نمی‌توانیم کاری جز حدس و گمان و البته صبر کردن انجام دهیم. بیاید تا هفته‌ی بعد منتظر یکی از سرنوشت‌سازترین و احتمالاً دردناک‌ترین قسمت‌های سریال Game of Thrones باشیم. البته آرزو می‌کنیم سریال دچار جَوزدگی و بی‎‌منطقی برخی از قسمت‌های فصل گذشته نشود.

    در انتها نگاهی داریم به موقعیت ارتش‌های شمال که قرار است به جنگِ ارتش مردگان و وایت‌واکرها بروند:

    در بخشی از اپیزود، شاهد گردهمایی شخصیت‌ها برای رسیدن به یک استراتژی مناسب در برابر ارتش نایت کینگ هستیم. نیروهای تارگرین و دوتراکی در مرکز قرار گرفته‌اند و قلبِ سپاه را تشکیل داده‌اند. عمده‌ی نیروهای استارک در سمت راست قرار دارند و بقیه نیروها به همراه شوالیه‌های ویل در سمت چپ قرار گرفته‌اند. شوالیه‌ برین از تارث، سربازان در سمت چپ را هدایت خواهد کرد. البته جیمی هم در کنار او خواهد بود. در درون قلعه شاهد حضور لیانا مورمونت و افرادش هستیم که وظیفه حفاظتِ داخلی را برعهده گرفته‌اند. بهتر است مردگان مراقب باشند، چراکه لیانا مورمونت آماده‎‌ی نبرد است! قرار شد که برن به همراه نیروهای گریجوی در گادزوود (درخت بزرگ در سمت راست) مستقر شوند و منتظر رسیدن نایت کینگ و اژدهایش باشند.

    علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا

    ویرایش شده توسط ناظر زیباکده1 در تاریخ ۱۵/۲/۱۳۹۸   ۱۰:۴۱
  • ۱۴:۰۵   ۱۳۹۸/۲/۱۷
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15940 پست
    بچه ها قسمت چهارم این فصل گیم آو ترونز دیروز اومد. دیدین؟
    من اگه بخوام یه جمله فعلا برای شروع بگم اینکه اصلا راضی نبودم!
  • ۱۴:۱۹   ۱۳۹۸/۲/۱۷
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    بچه ها قسمت چهارم این فصل گیم آو ترونز دیروز اومد. دیدین؟
    من اگه بخوام یه جمله فعلا برای شروع بگم اینکه اصلا راضی نبودم!
    زیباکده

    منم همینطور! 7 2

  • ۱۴:۲۲   ۱۳۹۸/۲/۱۷
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    خوب چند تا نقد دیگه از سایت آی پیرامید:

    نظر کارشناسان نظامی درباره «نبرد وینترفل» چیست؟

    توجه:  این مطلب چکیده مقاله‌ای از Vox است. این وبسایت با دو کارشناس خبره به نام‌های «رایان گریر» و «میک کوک» به صحبت نشسته و نبرد وینترفل را از دیدگاه نظامی بررسی کرده است.

    سوال اول

    نیروهای زندگان تا چه حد در برابر ارتش مردگان آماده بودند؟

    پاسخ رایان گریر

    اینکه تلاش خاصی برای شناسایی بهتر ارتش مردگان صورت نگرفت، برای من تعجب‌آور بود. در چند اپیزود گذشته دیدیم که سعی شده بود دفاع وینترفل مستحکم باشد و حداقل تظاهر می‌شد که شخصیت‌ها دارند درباره تاکتیک‌های جنگی صحبت می‌کنند. اما، با اینکه همگی به خوبی می‌دانستند با چه ارتش عظیمی مواجه خواهند شد، به طرز قابل توجهی آماده نبودند.

    پاسخ میک کوک

    وقتی برای دفاع از قلعه آماده می‌شوید، نباید به این شکل نیروهای خود را بیرون قلعه و در وسط فضای باز، توزیع کنید. چراکه دشمن از نظر تعداد، فوق‌العاده سَرتر است. چیدمان نیروها این طور بود که ابتدا سواره‌نظام (دوتراکی)، سپس منجنیق‌ها و نیروی‌های پیاده و در نهایت پشت سرشان خندق‌های دفاعی وجود داشت. انگار که کاملاً نقشه را به طور برعکس اجرا کرده‌اند و نتیجه خوبی هم نگرفتند.

    علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا

    ویرایش شده توسط زیباکده در تاریخ ۱۷/۲/۱۳۹۸   ۱۷:۵۸
  • ۱۴:۲۴   ۱۳۹۸/۲/۱۷
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    سوال دوم

    امکان دارد کمی بیشتر توضیح دهید؟

    پاسخ میک کوک

    البته. بگذارید با منجنیق‌ها شروع کنم. از این منجنیق‌ها برای انداختن مواد آتشین و منفجره، جلوی پای سوارکارها، در حالی که به دشمن نزدیک می‌شدند، استفاده شد. برای این کار، حداقل فاصله با نیروهای خودی باید حدود یک سوم باشد. اما منجنیق‌ها باید حفاظت هم شوند، پس باید پشت نیروهای پیاده قرار بگیرند.

    درباره سواره‌نظام دوتراکی، وظیفه‌شان این است که سریع و برق‌آسا حمله کنند، به دشمن صدمه بزنند تا برگردند و آن‌ها را خسته کنند. خب، این روش برای ارتش مردگان جواب نمی‌دهد، چونکه خستگی برایشان معنی ندارد. معمولاً چنین سواره نظامی را در کناره‌های ارتش قرار می‌دهند تا قابلیت مانور داشته باشند و برای پیاده‌نظام که حرکت آرام‌تری دارد، مزاحمت ایجاد نکنند.

     پاسخ رایان گریر

    اگر من به جای آنان بودم، خندق را خیلی جلوتر قرار می‌دادم تا جلوی لشکر مردگان را از همان ابتدا بگیرد. تمام پیاده‌نظام را پشت خندق قرار می‌دادم. دیدیم که مردگان نمی‌توانستند ار خندقِ آتشین عبور کنند تا اینکه نایت کینگ وارد قضیه شد و دستورات جدیدی داد.

    زمانی که مردگان پشت خندق گیرافتاده بودند، می‌شد از اژدها استفاده کرد و تعداد زیادی دشمن را، بدون اینکه نگرانِ قاطی شدن‌شان با نیروهای خودی باشیم، نابود کرد. در این حالت، وایت‌ها حتی اگر از خندق عبور کنند، با نیروهای زمینی مواجه می‌شوند که بسیار سرحال و آماده‌ی جنگ هستند. علاوه بر این، باید منجنیق‌ها پشت نیروهای زمینی قرار می‌گرفت و روی ارتش مردگان آتش می‌ریخت. سوارکارهای دوتراکی هم می‌توانستند از کناره‌ها، حمله بسیار بهتری انجام دهند.

    علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا

    ویرایش شده توسط زیباکده در تاریخ ۱۷/۲/۱۳۹۸   ۱۷:۵۸
  • ۱۴:۲۵   ۱۳۹۸/۲/۱۷
    avatar
    مهرنوش
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    سوال سوم

    خب، اگر بهتر بوده که نقشه این شکلی باشد، لطفاً بیشتر درباره آن حمله‌ی ابتدای اپیزود توسط دوتراکی‌ها توضیح دهید، چراکه به نظر می‌رسید هیچگونه توجیه و دلیل نظامی برای آن وجود ندارد؟

    پاسخ میک کوک

    نحوه به تصویر کشیدن این حمله باحال و جذاب بود اما اگر دوتراکی‌ها سواره‎نظام سنگین بودند و زره‌هایی مانند شوالیه‌های قرون وسطا داشتند و قادر بودند، ضربه‌ی سهمگینی و شوک‌آوری به دشمن بزنند؛ در این صورت می‌شد گفت که این حمله تا حدی با عقل جور در می‌آید.

    توجه کنید که دوتراکی‌ها سواره‌های سبک هستند. یعنی نباید به هیچ وجه آن‎ها را به دلِ چنین دشمنی بفرستید. به جای این کار، باید در گوشه‌های ارتش از دوتراکی‌ها استفاده می‌شد. پس موافقم، از نظر تاکتیک‌های نظامی هیچ توجیهی برای این موضوع وجود ندارد.

     پاسخ رایان گریر

    دوتراکی‌ها در گذشته چنین یورش‌هایی را موفقیت انجام داده‌اند. اما آن زمان در مقابل انسان‌ها قرار داشتند. انسان‌هایی که به شدت می‌ترسیدند و کار را برای دوتراکی‌ها آسان می‌کردند. این تصمیم باتوجه به تجربیات قبلی فرماندهان نبرد، کمی عجیب بود. می‌شد استفاده‌های بهتری از سواره‎نظام کرد و آنان را در بخش حیاتی‌تری از نبرد، به کار گرفت.


     

    سوال چهارم

    خب، درباره فرستادن غیرنظامی‌ها به سردابه‎ها چطور فکر می‌کنید؟ به نظر می‌رسد اینجا خطایی صورت گرفته؟ چونکه مشخص بود مردگانی در این مکان حضور دارند و از قبرها بیرون می‌آیند!

     پاسخ رایان گریر

    این موضوع هم اصلاً منطقی نیست و فکر می‌کنم یک نشانه‌ی دیگر از این است که زندگان موفق نشدند شناخت درستی نسبت به دشمن خود داشته باشند. پس از نبرد «هاردهوم» آن‌ها به خوبی می‌دانستند که نایت کینگ قادر است مردگان را به ارتش خودشش اضافه کند. البته میزان قدرت‌های او چندان واضح نیست و شاید محدودیت‌هایی برای آن وجود داشته باشد. یعنی مشخص نبود او قادر است مرده‌های سردابه را هم زنده کند یا نه. این موضوع به فاصله سردابه از زمین هم بستگی دارد.

    با توجه به این موضوعات، وقتی که با یک ارتش عظیم از مردگان طرف هستید و کلی زن و بچه در شهر وجود دارد، چه کاری می‌شود انجام داد؟ امکان ندارد که آن‌ها را در فضای باز قرار دهید، چراکه خطر دارد و از طرفی نمی‌خواهید در هنگام جنگ، دست و پاگیر شوند. بنابراین سردابه‌ها تنها جایی بود که می‎شد با تمام ریسک‌هایش، محلی برای نگه‌داری آنان باشد.

    پاسخ میک کوک

    این کار، احتمالاً بهترین گزینه در بین چند انتخابِ بد بوده است. اما از تیریون انتظار بیشتری داشتیم، حداقل او از نظر عقلانی می‌توانست به این موضوع شک کند و متوجش شود.

    علاقمندان به سریال گیم او ترونز بیان اینجا لطفا

  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان