۱۵:۱۸ ۱۳۹۲/۳/۱۲
نمیدونین دیروز چطوری مامان وبابا رو سرکار گذاشته بودم.بزارین براتون بگم
تا مامانم میومد بهم شیر بده گریه میکردم بنده خدا منو میزاشت رو رختخوابم آروم میشدمو نگاهش میکردمو لبخند میزدم اونم فکر میکرد آروم شدم دوباره تا بلندم میکرد شیر بده گریه میکردم.خلاصه بدجور سرکارشون گذاشته بودم