همه ما در زندگی بارها و بارها ترسهایی
را تجربه کردهایم؛ چه در دوران کودکی و چه هنگام بزرگسالی. ترس یکی از
واکنشهایی است که در موقعیتهای مختلف از خود نشان میدهیم.
درواقع
همانطور که شادی، غم، خشم، عشق و نفرت از جمله هیجانهای اساسی انسان به
شمار میروند، ترس نیز یکی از هیجانهای اصلی است که برای هر چه بهتر مواجه
شدن با آن نخست باید به خوبی آن را بشناسیم. پس باید بدانیم از چه
میترسیم و برای چه؟ ممکن است از این میترسیم که در میان جمع صحبت کنیم،
تصمیمگیری کنیم، با دیگران روابط صمیمانهای برقرار کنیم، تغییر شغل
بدهیم، تنها شویم، سنمان بالا برود، کسی را از دست بدهیم و تنها بمانیم
و... .
اگر شما هم از تمام این موارد هراس به دل راه میدهید یا فقط
بعضی از این ترسها را تجربه کردهاید نگران نباشید. اگر خوب دقت کنیم
متوجه میشویم در تمام این موارد ما نسبت به آنچه میترسیم آگاهی کامل
نداریم. در واقع از آنچه نمیشناسیم و راجع به آن شناخت نداریم هراس به
دلمان راه میدهیم.
ترس اساسا مشکلی تربیتی است که با دوباره
آموزشدادن ذهن میتوان آن را صرفا بهعنوان یک واقعیت زندگی به جای مانعی
در برابر آن پذیرفت. در واقع میتوان ترس را با تعلیم دادن دوباره از طریق
تجربههایی که قبلا کسب کردهایم برطرف کرد.
چرا میترسیم؟
شاید
در ذهن شما هم دائم ندایی به گوش میرسد که میگوید بهتر است موقعیتات را
تغییر ندهی، شاید همین موقعیتی را هم که داری از دست بدهی. تو هرگز نخواهی
توانست به تنهایی از پس کارهایت برآیی، خطر نکن شاید پشیمان شوی، در میان
جمع صحبت نکن شاید دیگران فکر کنند به اندازه کافی آگاهی نداری و....
اگر
با چنین ترسها و تردیدهایی روبهرو هستید، فراموش نکنید تا زمانی که
خودتان نخواهید، نمیتوانید مانع شنیدن این صداها شوید. تنها زمانی
میتوانید بر ترسها و دلهرههایی از اینقبیل غلبه کنید که بهخودتان
اطمینان داشته باشید. واقعا بخواهید که دیگر نترسید و بهدنبال راه جدیدی
برای رویارویی با اینگونه هراسها باشید. هنگامی که واقعا آماده باشید قطعا
راهی نیز خواهید یافت. معمولا بسیاری از ما هر وقت وارد قلمروی ناآشنا یا
دنیای جدیدی میشویم ابتدا ترس را تجربه میکنیم و همین ترس است که ما را
در زندگی از حرکت کردن به جلو باز میدارد. اما روش مقابله با اینگونه
ترسها این است که بهخود اجازه دهیم آنها را احساس کنیم ولی به جلو گام
برداریم و از حرکتکردن بازنمانیم و به هر ترتیب دست به اقدام بزنیم.
متأسفانه
خیلی افراد با انتخاب مسیری که از همه راحتتر است و نیاز به تغییر و تحول
خاصی هم ندارد، زندگیشان را بهطور یکنواختی کسلکننده و کممحتوا
میکنند اما بهخاطر داشته باشید که شما با تغییر دادن تصوراتتان
میتوانید بهطور معجزهآسایی شرایط خود را بهبود بخشید و با دنیای جدیدی
آشنا شوید.
افرادی که میترسند میپذیرند هماکنون در زندگی خود در
جایی قرار دارند که نمیخواستند باشند. چیزی نیاز به تغییر دارد، اما
تاکنون قادر نبودهاند آن را عوض کنند. فراموش نکنید شکل بخشیدن به زندگی
آنگونه که خودتان میخواهید به شجاعت و شهامت نیاز دارد. البته تغییر هم
آسان نیست چون ممکن است موانع زیادی سر راه شما قرار بگیرد اما این نباید
باعث دلسردی شما شود. اگر واقعا بخواهید میتوانید به تغییرات، پاسخ مثبت
دهید، ترسهایتان را بپذیرید و در زندگیتان اعتماد و رضایت خاطر بیشتری
بهوجود آورید.
مراحل ترس
ترس
را میتوان به 3 سطح تفکیک کرد؛ نخست ترسهایی که اتفاق میافتند مانند
پیری، تغییر، جنگ، تصادف، تنهایی، فجایع طبیعی، نداشتن امنیت مالی یا
ترساز موقعیتهایی که مستلزم انجام کاری هستند مانند تصمیمگیری، شروع
رابطهای جدید، مصاحبهکردن، صحبت در میان جمع، وزن کم کردن و... . اگر شما
در این مرحله از ترس، نتوانید برخورد درستی با آن داشته باشید ترس به سطح
دیگری میرسد؛ یعنی در این مرحله ترس شما دیگر تنها از وضعیتی خاص نیست؛
بلکه بحث غرورتان به میان میآید.
مثلا اگر میترسید ارتباط جدیدی را شروع
کنید، ترس برای شما دلیل و برهان میآورد که لزومی هم ندارد این کار را
بکنید و به این ترتیب راضی میشوید که همان شرایط را بپذیرید و وارد سطح
دوم ترس میشوید؛ یعنی احساس شکست، درماندگی، نارضایتی، آسیبپذیری، مورد
قبول واقع نشدن و... میکنید.
در این سطح از ترس، با حالات درونی ذهن سر
و کار دارید که منعکسکننده احساس شما از خویشتن و تواناییهایتان در
برخورد با جهان بیرون است؛ یعنی اگر از طرد شدن میترسید همین ترس عملا بر
تمام بخشهای زندگی شما (دوستان، روابط صمیمانه، مصاحبههای شغلی و...) نیز
تأثیر میگذارد. بنابراین شروع به دفاع کردن از خود کرده و در نتیجه
خودتان را محدود میکنید و درهای جهان پیرامونتان را روی خود میبندید و به
این ترتیب وارد سطح سوم از ترس میشوید که اصلیترین ترسی است که در حقیقت
دست و پای شما را میبندد و آن این است که با خود میگویید: «نه، من
نمیتوانم، من از عهده آن برنمیآیم»! هنگامی خود را ناتوان احساس میکنید
از حرکت باز میایستید و این ترس است که بر شما غلبه میکند.
چه باید کرد؟
اما
بدانید و باور داشته باشید که میتوانید از عهده تمام ترسهایتان برآیید،
بدون اینکه مجبور باشید چیزی را در جهان خارج تحت کنترل خود درآورید. در
واقع برای اینکه از ترس خود بکاهید، تنها کاری که باید انجام دهید این است
که به تواناییهای خود در کنترلکردن موانعی که سر راهتان قرار میگیرد
بیشتر اعتماد کنید.
پس، از حالا به بعد هرگاه احساس ترس و دلهره
میکنید فورا بهخاطر بیاورید نسبت بهخود احساس خوبی ندارید. اما چرا نسبت
بهخودمان بیاعتماد هستیم؟ البته هیچکس نمیتواند به درستی پاسخ کاملی
به این سۆال بدهد ولی میتوان گفت شاید چون اندیشه درستی از قرار گرفتن در
شرایط مختلف نداشتهایم.
شیوههای آموزشی مختلف دائم به ما هشدار
دادهاند که «مراقب باش» و همین کلمه حاوی پیامی است که «جهان بیرون حقیقتا
خطرناک است و تو نمیتوانی از عهده رویارویی با آن برآیی. پس احتیاط کن و
جلو نرو». البته شاید ریشه ترسهای ما واقعا در جای دیگری نهفته باشند ولی
صرفنظر از ریشهیابی ترسها باید درصدد تغییر و مداوای آنها برآییم.
شروع کنید
اگر
واقعا میخواهید برای مقابله با ترسهایی که مانع پیشرفت شما در زندگی
میشوند اقدامی کنید باید اعتمادتان را نسبت بهخودتان بیشتر کنید تا جایی
که بتوانید بهخود بگویید در هر وضعیتی میتوانم از عهده آنچه برایم اتفاق
میافتد برآیم. در واقع باید ترس را کاملا احساس کرد و به هر ترتیب دست به
اقدام زد. آدمهای موفق بارها و بارها ترسیدهاند اما این ترس هیچگاه
نتوانسته مانع از انجام کاری شود که قصد انجام آن را داشتهاند. اگر ترس
مانع از رسیدن شما به هدفتان شده احتمالا متوجه حقایق آن نشدهاید و به جای
اینکه ترس را بهعنوان چراغ سبزی برای حرکت کردن به جلو تعبیر کنید، آن را
بهعنوان نشانهای برای عقبنشینی تفسیر کردهاید. اما تنها کاری که باید
انجام دهید پیداکردن راهی است برای خروج از زندانی که برای خود ساختهاید
تا بتوانید طرز فکرتان را تغییر دهید.