خانه
6.02M

كافه گفت وگو ...

  • ۱۴:۰۹   ۱۳۹۶/۵/۲۲
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|20254 |8895 پست
    سلام دوستااان
    بهزاد ببین هیچ خانومی کنجکاویت تورو نداشت اونوقت نگو چرا ب من میگی فوضول
    ولی عب نداره چ کنیم سلطانی
    ببین من پنح ساله ک دارم با مادرشوهرم زندگی میکنم ینی تو ی خونه ایم باهم و خونه خود من حداست حای دیگه... از طرفی برادر شوهرمم او همون خونه طبقه بالای منو مادر شوهرگ زندگی میکنن... اوایل ک مانیا پرستار داشت اینا همش میومدن پیششو باهاش بازی میکردن خلاصه انقد عادت کرد بهشون ک پرستارو تا میدید میزد زیر گریه... ی شب جاری جان اومد گفت اگه منو قبول داری بزار مانیا پیش من باشه... خلاصه مام با توجه ب وضعیت پیش اومده مجبور شدیمو الان اینطوره ک من میام سرکار جاری میاد با خودش میبردش بالا خونشون بیدارم ک میشه دیگه مامان بزرگو دختر عمو زن عمو همه دور اطرافشن...
    کلا زندگیه ما با مادرشوهرمو این حاریم خیلی درهم تنیده ست... اخه بعد من ک میرم خونه دخترای جاریم چون خیلی دوسم دارن اونا میان پایین
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان