خانه
164K

مجله سرگرمی زیباکده

  • ۲۱:۰۹   ۱۳۹۳/۶/۱۹
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|6236 |2085 پست
    زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت.
    شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود
    و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد …
    در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید:چی‌ شده عزیزم این موقع شب اینجا نشستی؟!
    شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:
    هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم ، یادته…؟!
    زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت : آره یادمه…
    شوهرش ادامه داد : یادته پدرت که فکر می کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!
    زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می نشست گفت : آره یادمه، انگار دیروز بود!
    مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد : یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت
    و گفت: یا با دختر من ازدواج میکنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری ؟!
    زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و…!
    مرد نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد
    و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می شدم…
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان