برای سینه زدن رخصتی بده آقا
به دست خسته ی من قدرتی بده آقا
شبیه سال گذشته دوباره آمده ام
برای خوب شدن فرصتی بده آقا
دوباره قصد نمودم که نوکرت باشم
در این دوماه عزا همتی بده آقا
دعای خیر پدر بود آمدم اینجا
به سفره ی پدرم برکتی بده آقا
از آن قواره ی مشکی که دست فاطمه است
به روضه خوان خودت خلعتی بده آقا
ز غصه های سر غرق خون تو بر نی
چگونه سرشکنم، جرأتی بده آقا
سر مطهرتان بارها ز نی افتاد
میان روضه به من طاقتی بده آقا
.
.
.
┘◄ وحید قاسمی