۰۹:۵۷ ۱۳۹۳/۳/۵
مرشد و مارگریتا/ میخائیل بولکاگف - ترجمه عباس میلانی
کتاب با صفحه مکالمه دو شاعر روس در پارکی در مسکو شروع میشود که دارند به عادت کمونیستهای آن زمان به باورهای خدا پرستانه ایراد میگیرند.
شیطان که دست بر قضا در آن روز در مسکوست به میان حرفهای آنها میرود و میگوید بالاتر از همه دلیلهای اثبات وجود خدا که آن دو ردشان میکنند، یک دلیل ساده تر وجود دارد و آن این که «خدا هست». دوشاعر روس به شیطان میخندند و ماجراها شروع میشود.
شاعران روس کشته میشوند، پلیس و کاگ ب سرگردان میشود. مارگریتا حاضر به فداکاری میشود، تئاتر مسکو حادثه آفرین میشود، عده زیادی دیوانه میشوند...
درس اصلی این کتاب در واقع همین است که «به شیطان نباید خندید.»
داستان با سه خط داستانی پیش میرود و در انتها هر سه خط به طرز حیرت انگیزی به هم میرسند.
داستان در دل ماجرای خودش، خیلی آرام و زیر پوستی فضای پلیسی حکومت استالین فوق العاده از داستان تصلیب مسیح پیامبر (ع) – که البته با روایت کتاب مقدس تفاوت دارد و به روایت اسلامی ماجرا شبیه است – را هم میتوانید بخوانید. پونتوس پیلاطس این کتاب، همواره منتظر است تا مسیح او را ببخشد.