۱۹:۳۳ ۱۳۹۳/۳/۱۲
کتاب عشق ویک دروغ از مارگریت وست.
داستان در مورد یک دختر فروشنده ست به اسم سیسیلی که زندگی فقیرانه ای داره مدتها حقوقش رو پس انداز کرده تا بتونه همرا با دوستش به یک هتل معروف کنار ساحل بره.اونجا با مردی گستاخ به نام راجر بوکانان اشنا میشه که از قضا این آقا میخواد دختر عاشق خودش کنه سر لجبازی وغرور.سیسیلی متوجه عشق دروغین راجر به خودش میشه و در هم میشکنه و اونجا رو ترک میکنه .ولی بعد از مدتها دوباره با هم روبرو میشن واینبار سیسیلی یک دختر پولدار که هیچ توجهی به راجر نداره .داستان بر محور دروغیه که راجر گفته واتفاقاتی که این دروغ بر سر دوشخصیت اصلی قصه می آره.
من این کتاب وقتی سیزده سالم بود خوندم وچون اولین کتاب عشقی خارجی بود که خوندم برام نماد تمام کتابهای عشقیه.یادمه مامانم اجازه نمیداد این کتابها رو بخونم میگفت هنوز برات زوده اما من ظهرا که مامان خواب بود میرفتم خوندم اونم با چه بدبختی .یادما یه کمد دیواری داشتیم که رو پله های منتهی به زیر زمین نصب شده بود وگنجینه ی کتابای مامانم اونجا بود من از ترس اینکه مبادا مامان بیدار شه ومنو در حال خوندن اون کتاب ببینه میرفتم داخل کمد روی دوپا میشستم و تو تاریکی میخوندم در کمد رو هم میبستم.الان که یاد اون روزا می افتم با خودم میگم چه جراتی داشتم میرفتم اونجا مینشستم چون اگه چوب زیرم میشکست منم می افتادم رو پله ها وداغون میشدم.