خانه
9K

هرشب ساعت ده ونیم خاله زنک بازی

  • ۱۱:۴۷   ۱۳۹۴/۱۲/۶
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|3418 |2289 پست
    چه بد . کاش میفهمید .
    من تو دانشکده باهاش آشنا شدم . خیلی دوستم داشت . بعد از تموم شدن درسم . ارتباطمون قطع نشد . با هم حرف میزدیم . و دوست بودیم . مادرم هم از همون اول در جریان بود . مخالفتی نداشت . اما به خاطر اینکه نمی خواستم از مامانم دور بشم . شرط گذاشتم که اگه ازدواج کنیم بیاد شهر ما . اونم نپذیرفت .
    با این وجود اومدن خواستگاری ولی من شرطم رو دوباره مطرح کردم . چون براش امکان پذیر نبود . رفت . باور نمیکرد دو ماه بعد از رفتنش ازدواج کنم. وقتی فهمید چند بار زنگ زد و از من و مامانم خواست تا نامزدی رو بهم بزنیم . وقتی کار از کار گذشته بود گفت هر چی شما بگین همونه . فقط نامزدی رو بهم بزنین . من ترسیدم که این کارم اشتباه باشه .به خاطر همین برای همیشه ردش کردم . اما . متاسفانه فراموشش نکردم .
    دو سال پیش رفتم پیش روانشناس . بهم گفت اشتباه کردی . باید به حرف دلت گوش میکردی .
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان