با اینکه قصد و نیتی که پشت ایده مهربانی کردنِ تصادفی وجود دارد، ایدهای فوقالعاده است، اما ممکن است سوءتعبیراتی ایجاد کند. این سوءتفاهمات از آنجا ناشی میشود که ممکن است دریافتکننده این مهربانی تمایلی به آن نداشته باشد و اتفاقاً این محبتها موجب نگرانی یا بیاعتمادی او شود. بیشتر این بخاطر دنیای پر از شک و سوءظنی است که در آن زندگی میکنیم نه ذات مهربانی کردن. اگر مشکل اینجا باشد واقعاً جای خجالت است ولی چاره کار این نیست که این دسته مهربانی کردنها را کنار بگذارید. درمقابل باید تعداد بیشتری از ما و به دفعات بیشتر این کار را بکنیم.
سخاوتمند باشید. به کسانی که دوستشان دارید ببخشید؛ به کسانی که دوستتان دارند ببخشید، به بیچارهها و خوشبختها و حتی به آنهایی که دوستشان ندارید ببخشید. مطمئن باشید این بخششها برگشت قابلتوجهی برایتان خواهد داشت. هرچه بیشتر ببخشید، بیشتر به دست میآورید.
براساس ویکیپدیا، مهربانی تصادفی یعنی "عملی عاری از خودخواهی که توسط فرد یا افرادی به منظور کمک کردن یا شاد کردن فردی دیگر انجام میگیرد... به طور کلی هیچ دلیلی جز آوردن لبخند بر لبان دیگران و شادتر کردن آنها ندارد."
شاید استفاده از واژه تصادفی کمی گمراهکننده است و شاید استفاده از واژههایی مثل ناگهانی بهتر باشد. یعنی کاری که به صورت خودبخود و آزادانه بدون چشمداشت به برگشت چیزی انجام میشود. مطمئناً چنین رفتاری زمینه داشتن جامعهای سالم و شاد را فراهم میآورد که در آن افراد بیتوقع به همنوعان خود کمک میکنند.
اما چه چیز جلو ما را برای انجام چنین کارهایی میگیرد؟ علت آن ناامنیها، بیاعتمادیها، نداشتن اعتمادبهنفس، شک و تردید و کمبودهاست. همین خصایص هم باعث میشود که تمایلی به پذیرفتن مهربانیهای تصادفی دیگران هم نداشته باشیم. اگر احساس بیارزش بودن کنیم، تصور خواهیم کرد که چیزی برای بخشیدن نداریم؛ اگر خودمان را دوست نداشته باشیم، اعتماد نمیکنیم که چرا کسی به ما محبت کرده است. میترسیم که حتماً کسی که محبتی کرده است در عوض آن چیزی از ما میخواهد یا انگیزهای منفی دارد.
وقتی با سخاوتمندی احساس ناراحتی کنیم، باعث خواهد شد که فقط درگیر خودمان و مشکلات خودمان شویم. وقتی بتوانیم زیبایی محبت کردن تصادفی را درک کنیم، از این پیلهای که به دور خودمان تنیدهایم بیرون خواهیم آمد و باعث خواهد شد که بتوانیم تمرکز را از روی خودمان برداشته و به سمت دیگران برویم.
بخشش و محبت تصادفی و ناگهانی بر آنهایی که در تماس با این عمل و افراد درگیر در آن قرار میگیرند هم تاثیری قابلتوجه دارد. بعنوان مثال، آرتور روزنفیلد در صف استارباکس ایستاده بود. مرد پشت سر او بیصبر و عصبانی شده، مدام روی بوق میزد و بر سر آرتور و کارکنان استارباکس فریاد میکشید. آرتور که خودش داشت کمکم عصبانی میشد، سعی کرد خونسردی خود را حفظ کند و این حالت منفی را به مثبت تبدیل کند به همین خاطر پول قهوه آن مرد را حساب کرده و به راه خود ادامه داد. وقتی آخر روز به خانه رسید، متوجه شد که زنجیرهای از بخشش ایجاد کرده است که نه تنها کل آن روز ادامه پیدا کرده بود، بلکه در اخبار عنوان شده و طی 24 ساعت در کل دنیا پخش شده بود.
یادتان باشد هیچ مهربانی کوچک نیست. هر عملی موجی ایجاد میکند که انتهای منطقی ندارد.
آیا میتوانید دنیایی را تصور کنید که هیچ محبت و مهربانی در آن وجود نداشته باشد. دنیایی که در آن همه فقط به فکر نیازهای خودشان باشند و دیگران را نادیده بگیرند. مطمئناً زندگی کردن در چنین جایی وحشتناک است زیرا واقعیت این است که ما نمیتوانیم در دنیایی که در آن بخشش، محبت و مهربانی وجود ندارد زندگی کنیم.
مهربانی کردنِ تصادفی برای سلامت ما لازم است، زیرا این رفتارها ما را از خودخواهی و تنهایی آزاد میکند. سخاوت واقعی این است که بدون توقع از هرگونه بازگشت و دریافت ببخشید. این مهمترین عمل سخاوتمندی است زیرا بدون شرط، بدون وابستگی و آزادانه است. اینکه این بخشش را در حق دوستان، خانواده یا غریبهها بکنیم، هیچ فرقی ندارد.
شاید فکر کنید که چیزی برای بخشیدن ندارید، اما چه مقدار کمی پول باشد و چه مقدار زیاد، یک فنجان چای باشد یا یک دسته گل هیچ فرقی نمیکند. ذات بخشیدن است که اهمیت دارد. همانطور که گاندی میگوید، "هر کاری که میکنیم بیاهمیت به نظر میرسد اما اینکه انجامشان دهیم خیلی مهم است."
شما خاطره یا تجربهای از این دست مهربانیهای تصادفی داشتهاید؟ ما را با نظراتتان خوشحال کنید.