فرک (Ferak) :
اولا عذر می خوام اگه نتونستم به جزییات این قسمت رو بنویسم. -فکر کردم بهتره سریعتر از بعد غصه دار داستان عبور کنیم-مهرمینا جون وقتی داستان رو خوندم دقیقا همین احساس رو دشتم و دلم می خواست با یه پست از این شرایط گذر کنیم و وارد اون قسمت ماجرا بشیم که به جز درمان و غصه خوردن بقیه سال باقی مونده زندگی رو چیکار می کنه. خودم ترجیح میدم از اینجای داستان به بعد کمتر به نحوه درمان و ... اشاره بشه نه اینکه اصلا نشه ینی خیلی کمتر باشه-البته این خواسته من هست ...
آذر جون میدونی موضوع اینه که کسی که تو این شرایط قرار میگیره انقدر از نظر روحی روانی داغون میشه که نمیتونه به خواسته هایی که تا قبل بیماریش داشته فکرکنه